ادوارد باند، نمایشنامهنویس انگلیسی و از پیروان تئاتر برشت، در نمایشنامه «بینگو» یا «صحنههایی از پول و مرگ»، چهرهای از شکسپیر به دست میدهد که او نیز همچون گالیله برشت پر از تناقض است و بهنوعی او نیز به حقیقت پشت میکند. در «بینگو»، خبری از شکسپیر نویسنده و هنرمند نیست و او در سالهای پایانی عمرش به عنوان یک زمیندار مطرح است. در این نمایش، شکسپیر در دام تعدادی از زمینداران بزرگ گرفتار شده که میخواهند دست به اصلاحات ارضی بزنند و این اتفاق بر پولی که شکسپیر از اجارهبهای زمینهای خود میگیرد تاثیرگذار است. در مواجهه با این اتفاق شکسپیر دو راه پیشِرو دارد. یا باید طرف فرودستان را بگیرد و با اصلاحات ارضی مخالفت کند و یا اینکه با زمینداران بزرگ قرارداد ببندد و سود حاصل از زمینهایش را تضمین کند. شکسپیر جانب زمینداران را میگیرد و به فقرای روستایی و فرودستان پشت میکند و در مقابل خواستههای آنان کاری جز سکوت انجام نمیدهد. باند نیز همچون برشت بهواسطه قهرمانزدایی، به دنبال بازنمایی واقعیت تاریخی است. گالیله برشت و شکسپیر باند، چهرههایی دوگانهاند و هر دو با انتخابهایشان سرنوشت خود را رقم میزنند.
«بینگو» نمایشنامهای دوپردهای است و در ابتدای نمایش شکسپیر بیش از هرچیز با سکوتش حضور دارد. در صحنه ابتدایی نمایش شکسپیر کاغذی در دست دارد اما این کاغذ نه یکی از آثارش بلکه قراردادی است که با زمینداران بزرگ بسته است. در اینجا شکسپیر پیرمردی است که دغدغهای جز منافعش ندارد و حتی اوضاع بحرانی خانوادهاش هم اهمیتی برایش ندارد. باند با احضار شکسپیر به متن نمایشنامهاش، این چهره کلاسیک ادبیات انگلستان را به عنوان نماد فرهنگی این جامعه مطرح میکند و البته با رویکردی انتقادی با آن مواجه میشود. شکسپیر در این نمایش، سرمایهداری در آستانه مرگ است که هیچ ربطی میان زندگی شخصی او و زندگی هنرمندانهاش وجود ندارد. «بینگو» با مطرحکردن رابطه میان شکسپیر و زمیندارانی که علیه مردماند، بهنوعی بر مسئله نقش هنرمند در جامعه و بهعبارتی تعهد هنرمند انگشت میگذارد. شکسپیر تن به معاملهای میدهد که اگرچه در ظاهر به نفع کشاورزان است اما درواقع نقشهای است برای آنکه زمینهای روستاییان مصادره شود و باند همین اتفاق را دلیل وضعیت شکسپیر در روزهای پایانی عمرش میداند. به این ترتیب شکسپیر در این نمایش نه قهرمان بلکه ضدقهرمانی است که علیه جامعه خودش اقدام میکند. باند با احضار شکسپیر از متن تاریخ و پرداختن به موضوعی تاریخی این امکان را برای خود فراهم میکند تا بیعدالتی حاکم بر جهان امروز را تصویر کند. باند در این نمایشنامهاش، با پیشفرض قراردادن دوران شکسپیر و وضعیت زمینداری در آن زمان بیش از آنکه به دنبال تفسیری محض از تاریخ باشد به دنبال واسطهای است برای پرداختن به جهان امروز. ضمن اینکه با ارائه چهرهای متفاوت از شکسپیر و بهعبارتی ارائه تصویری ضدقهرمان از او، به اسطورهزدایی از چهره شکسپیر هم میپردازد و نشان میدهد که میتوان خوانشهای دیگری هم ارائه داد و سلطه و مرجعیتهای گذشته را به چالش کشید. شکسیپر با امضای قرارداد با زمینداران فقط سود زمینهایش را تضمین نمیکند بلکه سند مرگ هویت خود به عنوان یک هنرمند را هم امضاء میکند. شکسپیر در پایان نمایش، چهرهای تکیده و شکستخورده است و این شکست هم در زندگی شخصی و خانوادگیاش دیده میشود و هم در زندگی اجتماعی او به عنوان یک هنرمند. به اینترتیب «بینگو» داستان سرنوشت شکسپیر و حرکت او به سمت زوالی تمامعیار است. شکسپیر در پایان نمایش و در حالی که خانوادهاش فروپاشیده و به عنوان هنرمند هم با شکست مواجه شده دست به خودکشی میزند. او در آخر سکوتش را میشکند و با واقعیت موجود زندگیاش روبرو میشود و در حال احتضار میپرسد: «چند وقته مردهام؟ کِی از پا درمیآم؟ دویدن دنبال سراب. اشتباه… اشتباه… کاری از پیش رفت؟ سالها انتظار… دویدن از پی باد… کاری از پیش رفت؟ کاری از پیش رفت؟ شکَرِ مرگ. کاری از پیش رفت؟» خودکشی شکسپیر درواقع پذیرش شکست از طرف خود اوست و در پایان نفرت، طمع، پول، بیعدالتی، خیانت، مرگ و نویسندگی به شکلی تمثیلی در وجود شکسپیر تجسم مییابد. شکسپیر اگرچه در بخش ابتدایی نمایش بیشتر در موضع سکوت قرار دارد و هیچ واکنش درستی به جهان اطرافش نشان نمیدهد، اما بهخوبی آگاه است که چه چیزی در اطرافش در جریان است و شاید همین وضعیت است که او را به ناامیدی محض کشانده و دیگر نه میتواند بنویسد و نه مخاطبی برای نوشتههایش میتواند تصور کند: «زندهموندن به چه قیمتی؟ بهتزدهام از دیدن این همه بدبختی و مصیبت. از این توده درهمرفته در فلاکت که وقتی از بالای سرشون رد میشی به خود میپیچند. زنهای کیسه خرید در دست که از روی گودالهای پر از خون رد میشن. گشنه نگهداشتن مردم به چه قیمتی. پچپچه نگهبانهایی که زندانیها رو تحویل میدن. نیشخند مردهایی که جلوتر از نوک چاقوشون را نمیبینن. بهتزدهام. چطور میتونم برگردم جایی که پر از اینهاست؟ اونجا چه کاری از دستم برمیآد؟ حالا دیگه با خودم حرف میزنم. میدونم دیگه گوش شنوایی پیدا نمیشه.»
یکی دیگر از نقاط قابلتوجه نمایشنامه «بینگو»، دو شخصیت پیرمرد و پسر جوانش هستند که ارتباط پدر و فرزندی میانشان از بین رفته و این دو مقابل هم قرار گرفتهاند. پدر، عقل سالمی ندارد و درواقع کودکی بیش نیست و با کارهای بچهگانهاش به قانون زمینداران خدمت میکند. پسر اما مخالف اصلاحات ارضی زمینداران است و میخواهد پدرش را مجازات کند. در آخر پسر جوان به سمت پدرش شلیک میکند و این شلیک درواقع ضربهای است بر پیکر جهان موجود.
باند در برخی دیگر از آثارش هم به تاریخ و شخصیتهای تاریخی پرداخته و به بازنویسی متون گذشته و اسطورهزدایی از تاریخ توجه کرده است. باند متعلق به سنت مارکسیستی برشت است و او نیز به دنبال نشاندادن مناسبات تاریخی و اجتماعی در نمایشنامههایش است. باند تعارضات میان شخصیتهای نمایشنامههایش را ناشی از تناقضات موجود در جهانی میداند که براساس فاصله طبقاتی بنا شده است. در پایان ترجمه فارسی نمایشنامه «بینگو»، مقالهای با عنوان «تئاتر عقلانی ادوارد باند، میراث مکتب برشت» پیوست شده که در بخشی از آن درباره نوع نگاه باند به تئاتر و توقعی که او از تئاترش دارد صحبت شده است: «ادوارد باند تئاتر را راهی برای شناخت روشنفکرانه انسان از واقعیت میداند. از نقطهنظر باند، تئاتر حقیقی کاوشگر معضلات عصر حاضر است و با ارائه ابزارهای واقعبینانه، یا به عبارتی راهکارهایی خوشبینانه، برای حل آن تلاش میکند. وی با نشاندادن ضعفهای انسان، نظارهگر سرنوشت جماعتی است که مدرنیته آنها را از ارزشهایشان جدا کرده است. در تئاتر وی، زندان، تیمارستان و خشونت، بیانگر بیعدالتی اجتماع هستند و هرکدام بهنوبه خود گریبانگیر طبقه ضعیف. با توجه به اینکه زندگی واقعی متصل به ارزشهای انسانی است که در گذشته وجود داشته است، نمیتوان این پل اتصال به گذشته را شکست
و به آینده نگریست.»
از اینروست که باند در آثارش به تاریخ توجه زیادی دارد و معتقد است که گذشته به مثابه اسطورهای بر زمان حال تاثیر میگذارد و مثل باری بر دوش است که نمیتوان از آن تن زد. خوانشهای تاریخی باند متاثر از سنت تاریخگرایانه برشتی است و به تعامل میان ادبیات و تاریخ منجر میشود. باند در ادامه سنت برشت، با رجوع به تاریخ و شخصیتهای تاریخی در پی یافتن موادی برای بنای تئاتر سیاسیاش است. این ویژگی در دیگر آثار باند و ازجمله در نمایشنامه «احمقها»، که این نیز به فارسی ترجمه شده، دیده میشود. در «احمقها»، تصویری از جامعه طبقاتی و بیعدالتی موجود در آن به دست داده شده. در اینجا طبقات فرودست علیه صاحبان قدرت طغیان میکنند اما سرکوب میشوند و در این بین قهرمان نمایشنامه، جان کلر است؛ شاعر قرن نوزدهمی انگلستان که در خانوادهای کارگری متولد شده است. باند در «احمقها» با بازنویسی زندگی این شاعر کلاسیک انگلیسی نشان میدهد که سرمایهداری و فشارهای جامعه طبقاتی چطور شاعری چون او را تا آستانه فروپاشی ذهنی پیش میبرد. باند در این نمایشنامه نشان میدهد که چطور کار کلر به آسایشگاه روانی میانجامد و وضعیت روحی او چگونه به اشعارش راه مییابد.
منبع شرق