رمان «آس و پاس در پاریس و لندن» شرح ایامی را روایت میکند که نویسنده در کمال فقر در این دو شهر بزرگ زیسته و این دوران را با توصیف جذابی به تصویر کشیده است. این مورد امری است که نویسنده در آن مهارت بسزایی دارد و آثار دیگرش نظیر مزرعه حیوانات و ١٩٨۴ گویای آن است.
در کنار این روایت روان و توجه برانگیز، نویسنده بهگونهای نقش جامعهشناس را ایفا میکند و داستانش را تبدیل به گزارشی اجتماعی از وضعیت طبقاتی انسانها در دل دو کلانشهر میکند. گویی خواننده مقالهای انتقادی را از نظر میگذراند که دغدغه اصلیاش وضعیت انسانهای رانده شده و حاشیهنشین اجتماع است که در تکاپوی زندگی و زنده ماندن هستند. این اثر در حکم هشداری است به جامعهای که فرودستانش را فراموش کرده یا به عمد سعی در نادیده انگاشتن آنان دارد. با این اوصاف نویسنده توان ترسیم موشکافانهای از فقرا در دو شهر را دارد و این امر در دو بخش داستان یعنی بخش پاریس و بخش لندن دو درونمایه متفاوت از فقر را به نمایش میگذارد.
در بخش پاریس، اجتماعی پویا از تهیدستان ترسیم میشود که افراد در کنشی پیچیده با یکدیگر در حال کنش و واکنش هستند و مساله فقر یا بقا عنصر پیونددهنده آنان با یکدیگر است. این پویایی اجتماعی که مثلا در جستوجو برای کار یا در کارهایی نظیر ظرفشویی در هتلها یا رستورانها در رمان نمایش داده میشود به خودی خود نشانهای از اختیار وضعیت یا تلاش برای اثبات موقعیت اجتماعی است، هرچند با مصایب فراوانی همراه شده باشد. اما در بخش لندن این پویایی از میان میرود و مساله فقر غالبا با گدایان و زندگی در اقامتگاههای عمومی یا تلاش برای نوشیدن فنجانی چای و بیسکویت رایگان روایت میشود و نویسنده که باز هم خود در کانون این تغییر است روایتی متفاوتتر را عرضه میکند. اورول در بخشهای متفاوت لندن این تکاپوی رفع گرسنگی را به زیبایی توصیف میکند و در بافت اثر زوایای مختلفی را از پدیده اجتماعی فقر نشان میدهد؛ یک انفعال مشخص و همراه با تقدیرگرایی که گویی با سنتی محافظهکار عجین شده است.
اورول که بخشی از زندگی خود را شرح میدهد به تحلیلی اجتماعی هم دست میزند که از خصوصیات مقالهنویسیاش نشأت میگیرد و همین تحلیل اجتماعی به نظر، توان آن را دارد که اثر را به طور صرف از بستر داستانیاش بیرون بکشد و اثری فراتر از رویدادهای شخصی باشد. اینکه نویسنده از این تحلیل چه قصدی داشته یک مساله است که میشود با گذشتهاش و روزهایی که در خدمت پلیس در برمه بوده تا حدودی تبیین کرد و مساله دیگر که او با این روایت درصدد تغییر است، این امر نیاز به موشکافی دارد و در این مرتبه از تحلیل میتوان اشاره کرد که نویسنده با ورود خود به پدیده اجتماعی چون فقر دیگر نگاه از بالا ندارد و با زیستش در وضعیت مورد نظر توانسته چارچوب متقنی از فقر را به مخاطبش عرضه دارد که هم جنبه داستانی دارد و هم در بطن داستان آگاهیدهنده از معضلی است که نیاز به راهکار دارد و باز هنر او تا جایی است که راهکار ارایه نمیدهد و تمرکزش را بر توصیف دقیق پدیده میگذارد که توان راهکار را در مخاطبش بیدار کند.
این نگاه ژرفبینانه و دوری از قضاوت که با لحن و سبک طنز آمیز اورول همراه شده روایت داستان را بسیار خواندنی میکند و در واقع اورول را به عنوان نویسندهای زبردست مطرح میکند که خواننده را تا پایان داستانش با خود همراه و به تفکر دعوت میکند.