تاملی در دیالکتیک درون و بیرون در عصر رسانه‌های مجازی

این روزها عموم انسان‌ها به واسطه گسترش شبکه‌های مجازی و دسترسی به اینترنت این امکان را یافته‌اند در حالی که در کنج خلوت خود نشسته‌اند، از طریق یک گوشی تلفن هوشمند یا یک تبلت یا یک لپ‌تاپ با جهان ارتباط پیدا کنند و همزمان با انسان‌ها و جوامعی در هزار کیلومتر دورتر ارتباط بیابند. فضای مجازی مرزهای مالوف و آشنای میان فضای خصوصی و عرصه عمومی، خانه و کوچه و حریم شخصی و حوزه همگانی را درنوردیده و ضرورت بازتعریف دوباره خلوت و جلوت را ضروری کرده است. نویسنده متن حاضر با بهره گرفتن از استعاره‌هایی چون خانه و پنجره می‌کوشد به بازخوانی مفهوم متن در جهان جدید بپردازد و نشان بدهد که در شرایط امروزی چگونه همه مرزها تغییر پیدا کرده و نظام ارزش‌گذاری‌ها دگرگون شده است.

 

مسلم خراسانی

وقتی خانه‌ای می‌سازیم، سعی می‌کنیم عناصری را در آن تعبیه کنیم و امکاناتی را برای آن در نظر بگیریم که در کنار آرامش و آسایش، امنیت ما نیز فراهم شود. خانه، به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه دارای مرز‌ها، دیوارها یا حصار‌هایی است که خودش را نسبت به جهان پیرامون متمایز می‌کند. این حدود و مرزها اغلب از طریق دیوار یا حصار و مرزبندی‌های مادی اینچنین تحقق پیدا می‌کنند. اما برای اینکه ارتباط با فضای بیرون حفظ شود، برای خانه‌ها، اغلب منافذ و معابری چون در و پنجره تعبیه می‌شود. در واقع پنجره‌ها و درها روزنه‌ها و معبر‌هایی هستند برای عبور افراد و اشیا، ورود هوا و نور. اگر پنجره یا دری نباشد امکان ورود نور و جابه‌جایی هوا نیست و خانه یا بنا به یک محبس یا سازه‌ای دربسته چون قبر شباهت پیدا می‌کند و قابل قیاس است و این می‌تواند مهم‌ترین کاربرد و دلیل وجودی درها و پنجره‌ها باشد.
در جوامع مدرن، بناها و سازه‌های امروزی علاوه بر درها و پنجره‌ها امکانات تهویه هوا یا تعبیه سقف‌های شیشه‌ای ثابت یا متحرک نیز به کار گرفته می‌شوند که از منظر نگارنده اینها نیز نقشی شبیه در و پنجره دارند.
پنجره‌ها و درها علاوه بر امکان ورود و خروج نور، هوا و افراد، امکان تماشا و نگریستن را نیز فراهم می‌آورند. برای بنا و ما به گونه‌ای ضمنی نقش چشم را نیز بازی می‌کنند. چیزی شبیه چشم‌های خود ما که به عنوان یکی از حواس چندگانه، به عنوان پنجره بدن ارتباط ما به جهان بیرون را میسر می‌کنند. از همین‌روست که شاید پنجره سمبل و استعاره‌ای از نگاه، نگرش، افق‌های تازه و تماشا نیز به شمار می‌رود.
درها و پنجره‌ها در عین اینکه ارتباط و تبادل میان دو مکان متفاوت را فراهم می‌کند، تفاوت کوچکی با هم دارند. وقتی پشت پنجره‌ای ایستاده‌ایم و به بیرون نگاه می‌کنیم ما با جهان بیرون خانه ارتباط برقرار می‌کنیم در عین اینکه مکان ما ثابت است. هر چند که ذهن به اصطلاح می‌تواند پرواز کند و مرزهای فیزیکی و مادی را درنوردد، اما درها علاوه بر فراهم آوردن این امکان، تغییر مکان را نیز میسر می‌کنند.
از این منظر درها و پنجره‌ها نوعی بستگی و در عین حال گشودگی نسبت به جهان بیرون را توامان فراهم می‌آورند. هنگامی که عبوری از در صورت نگیرد و از مرز فیزیکی آن رد نشویم، در، ماهیتی شبیه به پنجره پیدا می‌کند و هنگامی که عبوری فیزیکی از پنجره صورت گیرد، پنجره ماهیتی چون در پیدا می‌کند. به بیان ساده، در مقابل پنجره، ما جابه‌جایی و تغییر فیزیکی و مکانی نداریم، اما ماهیت در با جابه‌جایی و تغییر مکان فیزیکی مرتبط است.

مفهوم آگاهی – مفهوم متن – بینامتنیت
مفهوم متن از سوی نظریه‌پردازان و اندیشمندان بسیاری در سراسر جهان مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا تعریفی کوتاه و در عین حال تازه از متن ارایه می‌شود که مبتنی بر آگاهی است. آگاهی عبارت است از توجه نشان دادن به شیء، چیز یا پدیده‌ای در جهان پیرامون. در واقع آگاهی همواره نسبت به چیزی است. ما به واسطه حواس چندگانه خود چون بینایی، شنوایی و لامسه به چیزی توجه نشان می‌دهیم و از حضور آن آگاه می‌شویم. در عین حال این آگاهی می‌تواند برای ما معنا و مفهومی در بر داشته باشد. معانی و مفاهیم نیز ارتباط قابل تاملی با زبان دارند. در نظام زبان نیز با نشانه‌هایی مواجه هستیم که از طریق ارتباط با نشانه‌های دیگر از یکدیگر متمایز می‌شوند. برای نمونه وقتی می‌گوییم سرد، ممکن است از نظر آوا آن را با درد، مرد یا طرد مقایسه کنیم و از منظر معنا با گرم، داغ و ولرم. در واقع برای درک معنای یک نشانه ارتباط آن نشانه با نشانه‌های دیگر ضروری و حیاتی است. در عین حال یک نشانه می‌تواند علاوه بر ارتباط با دیگر نشانه‌های زبانی، در یک بافت و موقعیت نیز مورد توجه قرار ‌گیرد و افق فکری افراد و نوع نگرش آنها اعم از سن و سال، جنسیت، تجربه و دانش نیز در استنباط معنا از آن نشانه به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه، مستقیم یا غیرمستقیم دخالت و تاثیر دارد. برای نمونه، واژه قتل را به تنهایی در نظر بگیرید. این واژه در عین تک بودن به نوعی با واژه‌هایی چون کشتن، مرگ یا حتی زندگی مرتبط است.
حالا این واژه را در عبارت «قتل مکن » در نظر بگیرید. این عبارت در عین اینکه می‌تواند دستوری بازدارنده، یا نوعی پیام اخلاقی تلقی شود، حتی می‌تواند ما را به یاد یکی از ده فرمان حضرت موسی (ع) بیندازد. در عین حال، فردی که داستان زندگی موسی (ع) را خوانده، می‌داند که او در دوره‌ای از زندگی خود، ناخواسته در یک درگیری مرتکب قتل شده است. در اینجا واژه قتل در همنشینی نشانه‌های دیگر نه تنها دگرگون شده و توسعه یافته، بلکه به رویدادها و داستان‌ها و متون دیگر نیز ارتباط پیدا می‌کند.
توجه ما می‌تواند به یک عکس، یک محتوای چند کلمه‌ای، یک تابلو نقاشی، رمانی 1000 صفحه‌ای، یک کلیپ تصویری، موقعیتی اجتماعی، شرایطی تاریخی جلب شود، اما حتی هنگامی که ما به یک نشانه تک توجه نشان می‌دهیم به هیچ‌وجه با یک نشانه تنها مواجه نیستیم. در عین حال از منظر نگارنده، کوچک‌ترین متن، نشانه‌ای است که مورد توجه ما قرار می‌گیرد.

بینامتنیت در رسانه
اگر تا به حال برای جست‌وجوی مطلب یا موضوعی از رسانه‌های هوشمند بهره برده باشید، شاید برای شما پیش آمده باشد که در جست‌وجوی دستور پخت یک غذا از طریق لینک‌های موجود در پنجره‌ها و صفحات مختلف، سر از صفحات مربوط به تبلیغات لوازم آرایش، آلبوم جدید یک خواننده، تغییر نرخ ارز، داستان فاش شدن راز یک قتل یا رویداد و متنی که اصلا انتظارش را نداشته‌اید درآورده باشید.
هنگامی که نوشته‌ای را می‌خوانیم نیز ممکن است چنین اتفاقی بیفتد. اما در اینجا ذهن ماست که می‌تواند موضوع یا مطلب مورد توجه یا مطالعه ما را به متن‌ها، آثار و موضوعات دیگر ارتباط دهد. این مکانیسم در رسانه‌های هوشمند ارتباط قابل تاملی با عملکرد مغز و ذهن ما دارد؛ فرو رفتن در خاطرات و خیالات و تصورات ذهنی و مرور حال و گذشته و تصور آینده. ذهن ما می‌تواند ارتباط‌دهنده تمامی این داده‌ها باشد. ممکن است آنچنان که برتراند راسل بسیاری اندوخته‌های ذهن را از منظر ارزش‌گذاری در سطحی پایین می‌بیند، ما نیز محتواها، داده‌ها و متون این جهان را کم‌ارزش و در حد سرگرمی و گذران وقت تلقی کنیم؛ اما هنگامی که به عنوان یک متن به آنها نگاه می‌کنیم، هرچند کم‌ارزش، امکان برداشت معنا، تفسیر و در عین حال تاثیرگذاری برای آنها وجود دارد.

الگوی خانه- پنجره؛ درون- بیرون در رسانه‌های هوشمند
جهان بینامتنی، تفکر بینامتنی را نیز ایجاب می‌کند. به بیانی بهتر بینامتنیت هر فرد می‌تواند متفاوت از بینامتنیت دیگری باشد. به این صورت که هر فرد با گشودن و باز گذاشتن، نیمه باز گذاشتن یا بستن پنجره‌اش رو به پنجره‌ها و متعاقبا متون دیگر می‌تواند مرزها، حریم و به نوعی آزادی خود را تعریف، یا بازتعریف کند. ما در عین حضور در خانه و پنجره خود در عین حال، امکان حضور در خانه یا پنجره دیگری را نیز داریم و تجربه می‌کنیم. پنجره‌هایی که به یکدیگر راه دارند، متون تو در تو و جهانی از ورود‌ها و خروج‌ها به متن‌ها و محتواهایی که برای ما مطلوب یا نامطلوب هستند؛ زشت در کنار زیبا، خوب در کنار بد، کثیف در کنار تمیز، هنجار در کنار ناهنجار، مقدس در کنار مطرود و کلاسیک در کنار مدرن. در این فضای بینارسانه‌ای و بینامتنی به‌رغم ارزش‌گذاری‌هایی که بر اساس باورها و جهان‌بینی خود در نظر می‌گیریم، این امکان قابل تامل وجود دارد که در گستره‌ای ورای نیک و بد، آنچه انسان – نه تنها یک فرد- بلکه حافظه جمعی بشر در ذهن می‌بیند و می‌اندیشد از نظر گذراند و پیرامون آن اندیشه و دقت نظر داشت یا حتی نسبت به آن بی‌تفاوت بود. فارغ از آنکه ما آن را ارزشمند، بی‌ارزش، زیبا، زشت، معصومانه یا وحشیانه قلمداد کنیم.
اما همان‌گونه که ما برای خانه‌های خود از پنجره‌ها و درها استفاده می‌کنیم یا با آویختن پرده و نصب شیشه‌های آینه‌ای و قفل‌های امنیتی در عین فراهم کردن امکان ارتباط با فضای بیرون، به مرزها و حریم خانه خود وفادار می‌مانیم و آن را نسبت به فضای خارج از خانه ایزوله یا ایمن می‌کنیم. در رسانه‌های هوشمند نیز این امکان برای ما وجود دارد که علاوه بر دسترسی، مانع دسترسی افراد یا کاربران دیگر به صفحه یا خانه خود شویم. ما برای صفحه یا پنجره‌ای که کنترل یا اداره آن را به عهده داریم، رمزها یا کد‌هایی قرار می‌دهیم و در صورت تخطی از هنجارهای صفحه، با مسدود کردن مسیر دسترسی، فرد یا افراد یا به بیانی بهتر پنجره‌های دیگر را از گشوده شدن به پنجره خود محروم می‌کنیم. سایر افراد نیز نسبت به کاربران دیگر عملکردی شبیه این دارند.
این الگو نه تنها در میان کاربران، بلکه در سطح برنامه‌ریزها، برنامه‌نویس‌ها، سرمایه‌‌داران و سازندگان سخت‌افزار‌ها و نر‌م‌افزار‌ها و سایر تکنولوژی‌های مرتبط با رسانه‌های هوشمند نیز برقرار است. آنها نیز از طریق الگوهای مختلف حذف، مسدود کردن صفحه یا پنجره‌ها، به نوبه خود این امکان را دارند که علاوه بر کنترل و نظارت، دسترسی ما به پنجره‌های دیگر را مسدود کرده و در ادامه در دسترسی ما به متون، محتوا و اطلاعات تولید شده ناهمخوان با هنجارهای‌شان، خلل ایجاد کنند.
در کنار عملکردهای اینچنین، افرادی نیز چون هکرها با رمزگشایی و دسترسی به پنجره‌های افراد دیگر، کنترل پنجره‌های دیگر را به دست می‌گیرند. این نوع عملکرد‌ها به نوعی فضای بینامتنی موجود را خدشه‌دار کرده و در عین حال ما را متوجه مفاهیمی چون آزادی، حریم شخصی، مرز و اخلاقیات می‌کند.
مرزهای باز- دیالوگ و گفت‌وگو- امکان گسترش متن
در رسانه‌های هوشمند به واسطه طراحی خاص نرم‌افزار‌ها، هر چند اندک و محدود، برای کاربران این امکان وجود دارد که از طریق کامنت‌ها و واکنش‌های اینچنین، نگاه و نگرش خود را نسبت به متن و محتوای به اشتراک گذاشته شده بیان یا نگاه و نظر خود را در این باره ابراز کنند. در اینجا این ابزارهای رسانه‌ای در عین فراهم آوردن شبکه بینامتنی امکان گسترش متن مادر را نیز فراهم می‌آورد؛ شرایطی که در عین حال بی‌تفاوت به یک گفت‌وگو نیست.
نه برای همه، اما اغلب، گشودگی مرزها و پنجره‌ها و اجازه مشارکت و گفت‌وگو در گسترش متن تا جایی رعایت می‌شود که مخل آرامش، آسایش، امنیت و به بیانی آزادی افراد نشود. از این‌رو مرزها و حدود آزادی نیز در چنین رسانه‌هایی در حال نوسان، جابه‌جایی و دگرگونی است.
جهان بیناذهنی، بینامتنی، بینافرهنگی بینارسانه‌ای؛ گستره‌ای فرای نیک و بد
اگر فرض کنیم اعمالی که افراد در محیط پیرامون ما و جامعه انجام می‌دهند و همچنین گفتار و سایر عملکردهای آنها، ارتباط مستقیم با اندیشه و انگیزه‌های درونی آنها دارد؛ باز به این معنا نیست که برای نمونه کسی که عمل سخاوتمندانه‌ای انجام می‌دهد یا گذشت می‌کند یا عملی به اصطلاح خوب در جهان بیرونی و عینی انجام می‌دهد، در ذهن خود به مسائل ممنوعه یا غیرهنجار و تابوگونه نمی‌اندیشد. در عین حال اعمال بیرونی افراد همیشه و همواره تناظر و همخوانی با جهان درونی ذهن آنها ندارند و همیشه برای ما این امکان هست که نسبت به صحت، اعتبار و مدالیته آنها شک کرده یا با دیده تردید در آنها بنگریم.
در عین حال ما از طریق خانه و پنجره‌های خود در رسانه‌های هوشمند می‌توانیم به کسانی که با آنها ارتباط نداریم، برسیم. برای نمونه در واقعیت ما با کسانی در ارتباط هستیم که ذهن آنها را نمی‌دانیم یا با افرادی مواجه هستیم که از خانواده یا دوستان آنها نگرش یا جهان‌بینی دارند که به نگرش و نگاه ما نزدیک نیست. اما با آنکه از آنها به لحاظ فیزیکی دور هستیم و ارتباط مستقیمی با آنها نداریم و خود را از آنها دور نگه می‌داریم، به‌ واسطه دوستان و افراد مشترکی که با ما در ارتباط هستند یا گفته‌ها و شنیده‌هایی که درباره آنها می‌شنویم به صورت غیرمستقیم در معرض تاثیر آن افراد و نگرش‌های‌شان قرار خواهیم گرفت یا حتی نگرش خود را اغلب نسبت به نگرش آنها تعریف می‌کنیم و معنا می‌بخشیم. همین که ما با این افراد قطع ارتباط می‌کنیم و مرز یا حریم شخصیتی  یا پنجره خود را روی آنها می‌بندیم؛ نشان از تاثیر اجتناب‌ناپذیری آنها بر ما دارد. فارغ از آن نباید فراموش کرد که این امکان هست که ما آگاهانه یا ناآگاهانه این مرزبندی‌ها و دور شدن را در ذهن خود نیز ادامه دهیم. هر چند دشوار، اما شاید در اینجا بهترین راه مواجهه، گفت‌وگو و عدم فرار از آنها باشد، چراکه همان‌طور که یونگ گفته است این نادیده گرفتن و سرکوب امری ممکن است که سایه آن چنان در ناخودآگاه قدرتمند شود که بتواند کنترل اعمال و حتی زندگی ما را به دست گیرد، حتی اگر ظاهرا خود از آن بی‌اطلاع باشیم.
با این همه، در رسانه‌های هوشمند وقتی پنجره‌ای ما را مسدود و امکان دسترسی ما را به خود مختل یا غیرممکن می‌کند، در عین حال این امکان هست که با پنجره‌های دیگری که با آن پنجره در ارتباط هستند مرتبط باشیم.
در جهان بینامتنی، بینافرهنگی و بینارسانه‌ای؛ محتوا، متن‌ها و داده‌ها و تاثیرات آنها در مسیری چنان نامرئی و نامحسوس تبادل و گسترش می‌یابند که شاید بتوان نحوه تبادل آنها را به امواج و فرکانس‌های رادیویی تشبیه کرد؛ نامرئی اما در عین حال موجود و تاثیرگذار. ظاهرا اندیشه‌ها و افکار ما به دلیل ذهنی بودن اغلب جزیی از واقعیت به شمار نمی‌آیند یا مثل متون و داده‌های موجود در رسانه‌های هوشمند اغلب مجازی یا غیرواقعی تلقی می‌شوند. اما رویدادهایی چون سوزاندن یا ممنوع کردن کتاب‌ها در تاریخ، یا در عصر حاضر مسدود کردن، نیمه باز گذاشتن و حذف پنجره‌ها، به‌طور ضمنی، تاییدکننده تاثیرگذاری این رسانه‌ها و متعاقبا محتوای آنهاست.
این امکان رسانه‌ای و بینامتنی با برقرار کردن ارتباط میان کاربران در سراسر جهان، گستره بینامتنی و فرهنگی چنان وسیعی را تشکیل می‌دهد که اگر بخواهیم در یک استعاره درک بهتری از آن داشته باشیم شاید بتوان شبکه به وجود آمده از این ارتباط‌ها را ساز و کار مغز و ذهنی غول‌آسا به شمار آورد که نه یک فرد بلکه سراسر جهان را شامل می‌شود. هر چند که افراد با توجه به خواست خود می‌توانند مرزبندی‌ها، حریم، آزادی و دامنه ارتباطی و به بیانی، گستره متنی که می‌خواهند با آن در ارتباط یا بی‌ارتباط باشند را مشخص کنند.

دیالکتیک واقعیت – مجاز
در عین اینکه اغلب، جهان رسانه‌های هوشمند، مجازی توصیف می‌شود در عین حال رابطه قابل تاملی نیز با واقعیت دارد. در رسانه‌های هوشمند مشخصه‌ای با نام لوکیشن یا مکان وجود دارد. در واقع به‌رغم توصیف ما، این رسانه‌ها جایی در فضای مادی اشغال می‌کنند و این مکان می‌تواند اشاره به محل کاربری که از آن بهره می‌جوید، داشته باشد. در این رسانه‌ها امکان‌های متنوعی برای تولید متن و محتوا چون نوشتار، تصویر، موسیقی، صدا یا نمایش فیلم وجود دارد. در عین حال این‌گونه رسانه‌ها این امکان را نیز فراهم می‌کنند که از طریق ثبت و ضبط تصویری یا صوتی رویدادهای جهان واقع، ارتباط و پیوند چشمگیری با واقعیت جهان داشته باشند. محتوا و داده‌های این رسانه‌ها شاید اغلب جزیی کوچک از واقعیت موجود را ارایه دهند که از منظر صحت و اعتبار می‌تواند مورد راستی‌آزمایی قرار گیرد، اما از ارتباط این اجزای بسیار کوچک می‌توان تقریبا طیف گسترده‌ای از جنبه‌های وجودی نه یک فرد خاص بلکه انسان را مورد توجه قرار داد.

پایان‌بندی – جهان بدون رسانه‌های هوشمند
برای بسیاری از ما تصوری که از حد نهایی ماشین‌ها وجود دارد، روبات‌هایی هستند که ظاهری شبیه به آدم و قابلیت‌هایی نزدیک به انسان دارند. شاید بسیاری انتظار روزی را می‌کشند که جهان توسط این ماشین‌ها احاطه شود. اما اگر با دقت و به درستی نگاه کنیم پیرامون ما انباشته از ماشین‌هایی است که افراد، امور و کارهای مورد نظرشان را با آنها به انجام می‌رسانند. ماشین‌هایی که نقش مهمی در زندگی و سرنوشت انسان‌ها بازی می‌کنند اما ظاهری انسانی ندارند.
رسانه‌های هوشمند و کامپیوترها به عنوان ماشین‌هایی که شباهت قابل تاملی با مغز و ذهن دارند و شاید بتوان با توجه به تعبیر مک لوهان آنها را ادامه‌ای برای ذهن و مغز در نظر گرفت، توانسته‌اند پنجره و چشم‌انداز قابل تاملی در برابر دیدگان انسان بگشایند. چشم‌اندازی که تصور جهان بدون آنها نه غیرممکن، اما بسیار سخت و آزاردهنده بنماید.
اما چه روی خواهد داد زمانی که منابع انرژی و مواد مورد نیاز تامین عملکرد این تجهیزات با نقصان و کمبود مواجه شود؟ عملکرد ما چگونه خواهد بود و چه روی خواهد داد هنگامی که منابع و تولیدات انرژی به انتها برسد؟
این رویدادها، ظاهرا ما را به سوی جهانی بدوی سوق خواهد داد. جهانی که چراغ‌های بسیاری دارد اما نیرویی برای افروختن آنها ندارد. جهانی که در آن انسان فاصله‌ای کوتاه را باید ماه‌ها و سال‌ها در راه بماند.
آیا این کمبود‌ها او را به سوی بالا بردن توانایی‌های ذهنی‌اش رهنمون می‌شود و زمانی خواهد رسید که بشر با ارتقای توانایی‌های ذهنی‌اش، به ارتباطی فرای ارتباطات اینترنتی و رسانه‌ای دست یابد؟ چیزی شبیه آنچه قابلیت‌های بالای ذهنی در میان مرتاض‌ها مشاهده می‌کنیم؟ در نوردیدن زمان و مکان بدون نیاز به ماشین یا فهمیدن صدای ذهنی درون ذهن دیگری بدون استفاده از زبان و ابزارهای رسانه‌ای دیگر؟

منبع اعتماد