«سیاه بکشش»
«غرور» گناه مورد علاقه من است.
این آخرین جمله آل پاچینو در نقش جان میلتون از فیلم «وکیلمدافع شیطان» است و بعد ترانه «سیاه، نقاشیش کن» یا همان «سیاه، بکشش» از گروه رولینگ استونز پخش میشود.
فیلمنامه «وکیل مدافع شیطان» را جاناتان لمکین و تونی گیلروی براساس رمانی از اندرو نایدرمن، یکی از محبوبترین رماننویسهای معاصر آمریکا نوشتند که او هم از «بهشت گمشده» اثر جان میلتون الهام گرفته است. در این فیلم چند بار به این کتاب اشاره شده که جمله معروف «فرمانروایی در جهنم، بهتر از خدمت کردن در بهشت است» نمونهای از آن است.
«وکیلمدافع شیطان» داستان وکیلی به نام کوین لومکس را روایت میکند که با پیشنهاد شغلی با حقوقی بالا به شهری بزرگ نقل مکان کرده و کمکم با تشویقهای جان میلتون که در انتهای فیلم مشخص میشود شیطان تجسمیافته است، به دفاع از افرادی مشغول میشود که خبر دارد گناهکارند.
با توجه به ضرباهنگ موسیقی «سیاه، بکشش»، کمتر کسی که معنی ترانه را متوجه نشود، حدس خواهد زد که از نگاه فردی افسرده سروده شده که میخواهد همه چیز به رنگ سیاه درآید. او سرش را برمیگرداند تا با دیدن زنانی که با لباسهای تابستانی ردمیشوند چشمهایش سیاهی نرود، چون در غم ازدستدادن ناگهانی همسر یا معشوقهاش به سر میبرد: «یه ردیف ماشین رو میبینم و همگی سیاه شدند/ ماشینهایی که با گلها و عشق من دور میشوند و هیچکدام هرگز برنمیگردند/ مردم رو میبینم که سرشون رو میچرخونند و سریع یه نگاه میاندازند/ انگار مثل تولد یه کودک اتفاقی عادی و روزمره رخ داده».
این ترانه در فیلم «وکیلمدافع شیطان» به شکلی نمادین به تحتتأثیر شیطان قرار گرفتن، ازبینرفتن رنگهای زندگی و در سیاهی فرو رفتن اشاره میکند. شیطانی که در فیلم مدعی میشود قرن بیستم متعلق به او است: «من تو تمام بدبختیهای روی زمین از همون روز اول بودم. تکتک احساساتی که انسان دوستداشته پرورش دادم، هر چی میخواسته بهش دادم هیچوقت هم قضاوتش نکردم. چرا؟ چون با وجود همه عیبها و نقصهاش هیچوقت پسش نزدم. من طرفدار انسانم. انسانگرام. شاید آخرین انسانگرای واقعی. بگو ببینم کوین کی میتونه واقعا منکر بشه که تمام قرن بیستم مال من نبوده؟»
با وجود این ادعاهای جان میلتون، سیاهی باید به تبعیت از تصرف قرن توسط او رنگ غالب جهان شمرده شود. همین علتی شد برای اینکه «سیاه، نقاشیش کن» بعد از ٣٠سال که از انتشارش میگذشت، در سال ١٩٩٧ در فیلم «وکیلمدافع شیطان» مورد استفاده قرار گیرد. البته این ترانه یکی از مشهورترین آهنگهای گروه رولینگ استونز به شمار میرود که مجله رولینگ استون سال ۲۰۰۴ و در ردهبندی «۵۰۰ ترانه برتر همه دوران» جایگاه صدوهفتادوچهارم را به آن اختصاص داد.
میک جگر و کیت ریچاردز ترانه این آهنگ را سرودهاند که جگر بعد از موفقیتهای فراوان دربارهاش اینطور توضیح داد: «هیچ الهام خاصی برای سرودن این ترانه وجود نداشته و فکر تازهای هم در کار نبوده. همه چیز به اجرا بستگی داشته». البته که این ترانه با اجرایی متفاوت همراه بود، چون در ابتدا بهعنوان یک ترانه پاپ معمولی سروده شده بود، ولی گفته شده که میک جگر به شوخی و با شیوهای طنزآمیز آن را با آهنگهای عروسی یهودی تطبیق داد. دلیل اصلی تفاوت این آهنگ آن است که برایان جونز، عضو فقید گروه رولینگ استونز، خیلی تصادفی به این نتیجه رسید که ریتم مورد نظرشان را با ساز سیتار (یکی از سازهای زهی هندی) اجرا کنند. وبگاه ALL MUSIC به کار بردن ساز سیتار را بهعنوان تأثیرگذارترین استفاده از آلاتموسیقی هندی در یک قطعه راک دانسته است.
خیلیها به دلیل ویرگولی که در عنوان این آهنگ وجود دارد، تفسیرهایی داشتند مبنیبر اینکه بیانیهای ضدنژادپرستی از جانب گروه رولینگ استونز منتشر شده، درحالیکه چنین هدفی وجود نداشته، اما بارها بهعنوان ترانهای ضدجنگ از آن یاد شده است. به این علت که در فیلم «غلاف تمام فلزی» اثر استنلی کوبریک که به نقد جنگ و خشونت آن میپردازد، ترانه «سیاه بکشش» اشاره به مرگ ناگهانی سربازهای جوانی دارد که در ارتش آمریکا تبدیل به قاتلانی بیرحم شدهاند. «به درون خودم نگاه میکنم و میبینم قلبم سیاه است/ در قرمز اتاقمرو میبینم که دیگه سیاه شده/ شاید بعدا دور بشم و لازم نباشه که با حقیقت روبهرو بشم.»
ترانه «سیاه بکشش» بیشتر از صدبار اجرای دوباره شده که گروههای یوتو(U٢)، انیمالز THE ANIMALS و آرایام (R.E.M) بهترین اجراها را از این آهنگ داشتهاند، اما کریس فارلو برای سریال آمریکایی tour of duty که از سال ١٩٨٧ تا ١٩٩٠ میلادی از شبکه سیبیاس آمریکا پخش میشد و بر پایه وقایع جنگ ویتنام ساخته شده بود، بازخوانیاش کرد و طی این سالها ملودیهایش بارها در این سریال مورد استفاده قرار گرفت. رامین جوادی، آهنگساز سریال « دنیای غرب»، بعد از ۵٠سال سراغ این آهنگ رفته و با تبدیل آن به قطعهای ارکسترال، «سیاه بکشش» را در این سریال محصول ٢٠١۶ هم مورد توجه قرار داد.
اگه یه جوشانس داشتیم
«میخوایم خانوم باشیم و تو مغازه گل برفوشیم. نمیخوایم اونجا کنار خیابون گل برفوشیم. تا نتونیم با تربیت صُبت کنیم تو مغازه رامون نمیدن. این گفت میتونه درسمون بده. مام نذری که نمیخوایم ولی یه جوری باهامون تا میکنه انگار داخل آدم نیستیم. مام مثل تو میدونیم این درسها خرج ور میداره. حاضریم پولشو بدیم جوووونم.» این بخش کوتاهی از گفتههای الیزا دولیتل با بازی آدری هپبورن در «فیلم بانوی زیبای من» بود که در دوبله فارسی، مهین کسمایی به جای او صحبت کرد.
فیلم موزیکال «بانوی زیبای من» داستان ساده و گیرای یک دختر گلفروش پایینشهری را روایت میکند که استادی آواشناس با همکاری دوست زبانشناسش شرط میبندند که میتوانند او را به بانویی نجیبزاده و اصیل تبدیل کنند. درحالیکه این دختر، لجباز و پرخاشگر است و مدام از تکیه کلامهای عجیب و تقریبا بیادبانه استفاده میکند و لحن حرفزدنش مناسب یک خانم نیست.
فیلم «بانوی زیبای من» براساس نمایشنامهای به همین نام اثر آلن جی لرنر به کارگردانی جورج کیوکر درسال ١٩۶۴ساخته شد که در همان سال با توجه به داستان جالب و دلنشین و البته ترانههای سرزنده و مردمیاش توانست بهخوبی با مخاطبان ارتباط برقرار کند و همراه با فیلمهای «پنجه طلایی» و «مری پاپینز» در فهرست سه فیلم پرفروش سال قرار گیرد.
آلن جی لرنر که به ترانه و اپرانویسی هم شهرت دارد، ترانهها و نمایشنامه «بانوی زیبای من» را براساس کمدی موفق «پیگمالیون» اثر جرج برنارد شاو نوشته. این نمایشنامه کنایه تندی به سیستم طبقاتی سختگیرانه بریتانیای آن دوران با نگاهی به استقلال زنان در قالب یک کمدی عاشقانه دارد. در فیلم «بانوی زیبای من» ساخت موسیقیها را فردریک لاو انجام داده. در این فیلم از چند ترانه استفاده شده، اما دور از واقعیت نیست اگر گفته شود «با یه جو شانس» نسبت به سایر ترانهها محبوبتر است، به این دلیل که از طرفی به فهرستی از شرایط روزمره زندگی و خوششانسیهای کوچک اشاره میکند و با تکرار چندباره بندِ «با یه جو شانس، با یه جو شانس/ تو این دنیا هیچ غمی نداشتیم» به بخت و اقبال تاکید دارد و از طرف دیگر نشاط و بازیگوشیهای جاری در زندگی را هم مدنظر قرار داده است. بهعنوان مثال بندی با این مضمون دارد: «اگه یه جو شانس داشتیم/ قرارهای بیشتری میذاشتیم». ازدواج، زندگی مشترک و سازشکاری از نکات دیگری است که در این ترانه به آنها توجه شده: «هر کی زن داشت باید بسازه با زنش/ اگه باشه زشت یا زیبا زنش.» آثاری که موسیقی فیلم «بانوی زیبای من» بر چندی از تولیدات و فعالیتهای هنری پس از خود داشته، کم نیستند. برای نمونه میتوان به این موارد اشاره کرد: در فصل ٢٠١۴-٢٠١٣ المپیک زمستانی سوچی روسیه، یکی از گروههای پاتیناژ که درنهایت به مقام اول رسید، از موسیقی همین فیلم استفاده کرد. این گروه دونفره بارها فیلم «بانوی زیبای من» را دیده و به موسیقیهایش گوش داده بودند. در ژاپن ترانه «با یه جو شانس» برای آگهی تبلیغاتی نوشیدنیای انرژیزا در اواسط دهه ٩٠ مورد استفاده قرار گرفت. عنوان قسمتی از یک سریال جنایی آمریکایی هم که «کمی شانس، کمی اندوه» نام داشت، تغییر کرد و تبدیل شد به «با یه جو شانس» .
نکته جالب درباره ترانه «با یه جو شانس» این است که فرهاد مهراد برای دوبله فارسی فیلم «بانوی زیبای من» با مدیریت دوبلاژ علی کسمایی درسال ١٣۴۶ این ترانه را که در فیلم پدر الیزا میخواند، اجرا کرد. البته تورج نگهبان آن را با عنوان «اگه یه جو شانس داشتیم» به فارسی برگردانده بود.
چنان که گفتهاند موسیقی ترانه ترجمهشده را گروه بلک کتس که آن زمان پنج سال از فعالیتشان میگذشت، ساخت. این گمان از آنجا میآید که فرهاد مهراد مدتی با این گروه همکاری داشته و با همراهی آنها به بازخوانی ترانههای گروهها و خوانندههای مشهور ازجمله بیتلها، الویس پریسلی و فرانک سیناترا میپرداخته است. بنابراین ترانه «اگه یه جو شانس داشتیم» نخستین تجربه فرهاد مهراد در زمینه اجرای ترانه فارسی به حساب میآید و شاید بتوان آن را نخستین راکاند رول به زبان فارسی در تاریخ موسیقی ایران به حساب آورد.
با اینکه برخی گفتهاند فرهاد مهراد بعد از ضبط «اگه یه جو شانس داشتیم»، چندان از نتیجه راضی نبوده، اما درنهایت در فیلم از آن استفاده شد. «اگه یه جو شانس داشتیم» همراه با دیگر ترانههای فیلم «بانوی زیبای من» وارد بازار شد، اما چندان با ذائقه مخاطبان جور درنیامد و نتوانست باعث شهرت مهراد شود. محبوبیت فرهاد مهراد با ترانهای با عنوان «مرد تنها» یا همان «با صدای بیصدا» که برای فیلم «رضا موتوری» ضبط شد، رقم خورد.
من این نهنگ را میخواهم
«سطح صاف و ساکت اقیانوس دروغ میگوید/ هیچ نسیم ملایمی در بادبانها نمیوزد/ خدمه نزار شدهاند، پایداری سخت است/ موجهای بلند غولپیکر در خودشان سفیدی قدرتمندی دارند/ فریادها هشدار سر میدهند: نهنگ همین روبهروست/ من این نهنگ را میخواهم/ مرده میخواهمش…»
این بخشی از ترانه «شکار» است که برای علاقهمندان به شاهکارهای ادبیات جهان رمانی بینظیر و مهیج را یادآوری میکند. رمانی که هرمان ملویل با سه کلمه ساده اما جادویی «اسماعیل خطابم کنید» آغازش کرد و به روایت داستان شگفتانگیز «موبی دیک» از زبان ملوان اسماعیل پرداخت که همراه با ناخدا ایهب و سایر خدمه یک کشتی راهی سفری طولانی میشود. هدف ناخدا ایهب از این سفر انتقامگیری از نهنگ سفیدی است که در یکی از سفرهایش، کشتی او را در هم شکسته و باعث قطع شدن پایش شده است.
یک گروه موسیقی آلمانی که توسط سه گیتاریست در سال٢٠٠۴ بنیانگذاری شد نام «ایهب» را برای خود انتخاب کردند. آنها که سبک متال آرام، وحشتآور همراه با حسی سنگین را در پیش گرفته بودند، مضمون و ملودیهایشان را از رمان «موبی دیک» و بهویژه شخصیت ناخدا ایهب الهام میگیرند و حتی در بعضی ترانههایشان به صورت مستقیم از این رمان نقلقول میکنند.
ناخدا ایهب شخصیتی بشدت انتقامجو دارد که در ترانه «زیر خورشید» هم به آن اشاره میشود: «به سمت اقیانوس هلم دهید/ بدنم غرق میشود اما کینهام جاودانه است» از طرف دیگر، او سرجنگ با سرنوشت دارد و حتی میخواهد با کشتن نهنگی چنان عظیم و نیرومند به خدا ثابت کند که دارای قدرتی والا و برتر است که به این ویژگی هم بهطور مکرر در ترانههای گروه موسیقی ایهب پرداخته میشود: «من ایهب هستم. پیامبر و کاملکنندهام. چه کسی بالاتر از من است؟ اهمیتی ندارد» البته ناخدا خود را مثل یک زندانی میبیند که باید برای رها شدن نهنگ سفید را بکشد. در رمان اینطور توضیح میدهد: «همه اشیا چیزی جز نقابی مقوایی نیستند. نقابی به مثابه دیوار. زندانی چگونه میتواند جز با گذر کردن از دیوار به بیرون دست یابد. برای من آن نهنگ سفید همان دیوار است.» در ترانه «شکار» تمنای صید نهنگ سفید در وجود ناخدا اینطور توصیف شده: «نیزه سطح آب را در هم میشکند/ صید فرار میکند و غوطهور میشود در تاریکی/ در اقیانوس فرو میرود/ سمت راست کشتی در آرامش است/ بندر پر از خشم/ در تصرف خشمهای غیرانسانی/ قلب با سروصدا خون را پمپ میکند/ چهره ایهب قرمز میشود/ من این نهنگ را میخواهم/ مرده میخواهمش».
با اینکه فعالیتهای گروه موسیقی ایهب برمبنای رمان «موبی دیک» پیش رفته بود، اما آنها ترانههای سومین آلبومشان با عنوان «غول» را براساس اثری از ادگار آلنپو سرودند. اگرچه آلنپو را با داستانهای کوتاهش میشناسند، ولی رمان «سرگذشت آرتور گوردون پایم، اهل نانتاکت» که درباره شخصی عصبی و آشفتهحال است که برای فرار از زندگی و روابط پیرامونش راهی سفری دریایی میشود، توجه گروه ایهب را جلب کرد. تنها رمان آلنپو با تلفیقی از ماجراهای آدمخوارها، حمله کوسهها، طوفانهای سهمگین، سرمای کشنده قطب جنوب و بومیان وحشی منتج به اثری دلهرهآور و ترسناک شده که با خطمشی گروه «ایهب» همخوانی فراوان داشت: خون نقرهای از آسمان مجروح میبارد/ غرق اضطراب ما/ توهمات من، در واقعیت محض تبخیر میشوند/ در تاریکی، در سختی/ در ابهام، در روشنایی/ در اندوه، در درخشندگی…..از نانتاکت با تو تماس میگیرم. من آرتور گوردون پایم هستم».
«موبی دیک» را هرمان ملویل در سال ١٨۵١ نوشت. نخستین آهنگ گروه موسیقی ایهب در سال ٢٠٠۵ منتشر شد و یکسالونیم بعد نخستین آلبوم کامل این گروه وارد بازار موسیقی شد. از این گروه تا امروز چهار آلبوم انتشار یافته و تورهای گستردهای هم در سراسر اروپا داشتهاند. هرمان ملویل سال١٨٩١ میلادی در ٧٢سالگی از دنیا رفت. گروه موسیقی ایهب همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد.
منبع شهروند