همایون کاتوزیان در زمینۀ ذکرشده، خلیل ملکی را به دلیل ارائۀ نظریاتش در عرصۀ عمومی، یک قربانی و ‌تقی‌زاده را به دلیل اینکه «تقریباً از بیان نظریات اساسی خود دربارۀ ایران در ملأعام دست کشید»، مردی می‌داند که کمتر دچار آسیب سیاسی شده است.

تأملی بر مقالۀ «سید حسن تقی‌زاده؛ سه زندگی در یک عمر»، نوشتۀ محمدعلی همایون کاتوزیان

یک‌تکه ندیدن زندگی ‌تقی‌زاده به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین روشنفکران مشروطه تاکنون و همچنین یک‌سر خائنانه ندیدن کنش‌های سیاسی-اجتماعی وی حاکی از رویکرد منطقی‌تری به این چهرۀ تاریخی ایران معاصر است؛ رویکردی که با سیطرۀ نگاه ایدئولوژی‌زده و شبه‌امنیتی تلاش دارد تا از مشروطه یک انحراف موقت که با وقوع انقلاب اسلامی از بین رفت، بسازد و چهره‌های اثرگذار در آن را اعضای مخوف لژهای فراماسونی، مزدوران دین‌ستیز، خودفروخته و خودباخته و مترسک‌ها و آلت دست‌های ابرقدرت‌های زمانۀ خود خصوصاً انگلستان نشان دهد.

 

۱) تاریخ معاصر ایران که عموماً از آن به «تاریخ یک‌صدوپنجاه سال اخیر» یاد می‌شود، برکنار از نزدیک بودن وقایع آن به اکنون ما و ملموس‌تر بودن مسائل آن با امروزمان، هستی کنونی ما را تحت تأثیر بسیاری قرار داده است؛ این هستی جز با توجه به تاریخ به فهم درنمی‌آید. در سایۀ فهم این «هستی» است که می‌توان به «بودن» در آینده فکر کرد و در پرتو توجه به گذشته است که راه اکنون و آینده را می‌توان هموار دید، راهی که «ایران» به‌عنوان یک «هستی» پرجلوه ناگزیر است که بدان التفات کند و عدم التفات به آن، زوال و اضمحلال کامل این «هستی» را در پی خواهد داشت. بدون تأمل در تاریخ، هستی ما روی به نیستی خواهد گرداند، هرچند وهم «هستی» داشته باشیم.

***

۲) شاید توجه بیشتر امروز به تاریخ معاصر ایران سویه‌های سیاسی پررنگی داشته باشد و به کار رنگ‌ولعاب ایدئولوژی‌های زمانه‌مان مناسب‌تر به نظر برسد، اما روی دیگر این توجه را می‌توان در همگنی و همسانی بسیاری از پرسش‌های هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانۀ ایرانی امروز با ایرانی آن روز دانست. پرسش‌ها و دغدغه‌های نائینی، میرزا ملکم‌خان، آخوند خراسانی، مستشارالدوله، میرزا آقاخان کرمانی، بهبهانی و بسیاری از شخصیت‌های دیگر هنوز هم مسئلۀ ماست. اما توجه به این تاریخ معاصر گاه در پرتو وقایع، رویدادها و به‌اصطلاح بزنگاه‌ها و گاه با تأمل در احوال، افکار و متون شخصیت‌های جلوه‌گر و میدان‌دار انجام شده است. یکی از شخصیت‌های میدان‌دار و پربسامد تاریخ معاصر ایران، سید حسن ‌تقی‌زاده است. ‌تقی‌زاده کسی است که بر شش دهه تاریخ پرفرازونشیب این«هستی» اثرات مستقیم و غیرمستقیم داشته است، هنوز هم سایۀ سنگین او را پس از پنج دهه که از مرگش می‌گذرد، می‌توان دید. مقالات، کتاب‌ها و متون بسیاری دربارۀ ‌تقی‌زاده وجود دارد، اما این نوشتار تلاش دارد تا مقالۀ «سید حسن ‌تقی‌زاده؛ سه زندگی در یک عمر»، نوشتۀ محمدعلی همایون کاتوزیان را که در شماره هشتادویکم فصلنامۀ «ایران‌نامه» منتشر شده است مورد بازخوانی و بازبینی قرار دهد.

***

۳) مقاله روایتی سه‌بخشی دارد و تلاش می‌کند تا با تقسیم زندگی ‌تقی‌زاده به سه دوره، تحولات و بیشتر از آن تکامل شخصیت و فکر او را نشان دهد. ‌تقی‌زادۀ اول با نمایندگی در مجلس نخست آغاز می‌شود و تا ترور بهبهانی و اجبار ‌تقی‌زاده به خروج از ایران پایان می‌یابد، خروجی که در بیان کاتوزیان یک «تبعید محترمانه» بود. ‌تقی‌زادۀ دوم از روز پس از تبعید آغاز می‌شود، از اروپا به آمریکا می‌رود، با آلمان‌ها ارتباط می‌گیرد و… او پس از ۱۴ سال به ایران بازمی‌گردد، در آستانۀ تحولات سیاسی مهمی مانند تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی حضور فعالی در مجلس دارد. قرارداد ۱۹۳۳ دربارۀ نفت ایران و انگلیس و خروج وی از کشور و اقامت در فرانسه و ماجرای نارضایتی رضاشاه از او دربارۀ انتقاد روزنامه‌ای فرانسوی از پهلوی، پایان ‌تقی‌زادۀ دوم است. تقی‌زادۀ سوم پس از اینکه به دانشیاری در لندن می‌رسد آغاز می‌شود و تا پایان عمرش در ۱۳۴۸ ادامه می‌یابد. ‌تقی‌زادۀ سوم پس از مدتی به سفارت ایران در انگلستان منصوب می‌شود و نمایندگی ایران در سازمان ملل را برای شکایت از شوروی در ماجرای آذربایجان به عهده دارد؛ چند بار نخست‌وزیری و چند بار هم وزارت را رد می‌کند تا اینکه در کسوت سناتوری از دنیا می‌رود. همایون کاتوزیان در مقام روایتگر تلاش می‌کند تا تصویر تاریخی منصفانه و شالوده‌مندی از روند وقایع زندگی ‌تقی‌زاده ارائه دهد و ازاین‌جهت مقالۀ وی جذابیت‌های خاصی دارد.

***

۴) وجه اصلی مقالۀ همایون کاتوزیان، نه روایت‌های تاریخی و بیان سلسله اتفاقات زندگی ‌تقی‌زاده، بلکه تفسیری است که در سایۀ این روایت بیان شده است و برجسته‌تر از روایت زندگی شخصیت ‌تقی‌زاده می‌نماید. نویسندۀ مقاله در میان روایت یک‌دست و منصفانه‌اش از ‌تقی‌زاده تلاش دارد تا چند نظریۀ برجستۀ خود را که سال‌هاست در ایران و در قالب کتاب‌ها و مقاله‌های پرتعدادی منتشر شده است بازخوانی کند. در حقیقت پرداختن به زندگی ‌تقی‌زاده و تفسیری از زندگی او مؤیدهایی است برای نظریه‌های ارائه‌شده توسط نویسنده در چند دهۀ اخیر. در میانۀ روایت ‌تقی‌زادۀ اول، نخستین تفسیر نویسنده نمایان می‌شود. کاتوزیان دربارۀ ماجرای فتح تهران و سقوط محمدعلی‌شاه قاجار و درگیری‌های بین دو جریان دموکرات و اعتدالی می‌نویسد: «اکنون که آخرین سنگر استبداد را گرفته بودند -طبق سنت ریشه‌دار و کهن ایرانی- وقت آشوب و هرج‌ومرج و زدوخورد شخصیت‌ها و نیروهای سیاسی با هم بود و رواج آنچه نگارنده «سیاست حذفی» نامیده‌ام؛ یعنی آن ویژگی باستانی تاریخ ایران که به‌محض ضعف و -به‌ویژه- سقوط دولت، رهبران و نیروهایی که بر ضد آن متحد شده بودند برای حذف یکدیگر به جان هم می‌افتادند.»

به نظر نمی‌رسد که تحولات مشروطه و واقعه‌ای چون مشروطه و مجلس اول و فتح تهران بتواند محمل خوبی برای تأیید نظر دکتر کاتوزیان باشد. اساساً چرخۀ «هرج‌ومرج، استبداد، هرج‌ومرج» که نویسنده آن را به کل تاریخ ایران از باستان تاکنون تعمیم می‌دهد فاقد منطق محکمی است و مخاطب را قانع نمی‌کند. با رجوع به متون مفصل‌تر نویسنده نیز پایۀ این قاعده و قانون تاریخی دربارۀ ایران بسیار سست دیده می‌شود و نمی‌تواند «هستی» جلوه‌گری چون ایران را به سخن آورد.

***

۵) تضاد تاریخی و همیشگی و ریشه‌دار دولت و ملت در تاریخ ایران یکی دیگر از نظریه‌های نویسندۀ مقاله است. نویسنده تلاش دارد تا در پرتو روایت خویش از ‌تقی‌زادۀ دوم، برای آن مؤیدهایی بیاورد. «در جامعۀ ایران، دولت و ملت همیشه در تضاد بودند. در دوره‌های سلطۀ استبداد تمایل به هرج‌ومرج یعنی ضدیت با دولت و ناسازگاری اجتماعی دائماً وجود داشت. وقتی دولت نیرومند می‌شد این تمایل به اشکال پوشیده و ضعیف نمود می‌کرد و رو به ضعف می‌رفت، به صورت‌های بارزتری (ازجمله قیام‌های محلی) پدیدار می‌شد. ولی هنگامی که دولت به دست نیروهای داخلی یا خارجی (یا همکاری این دو) سقوط می‌کرد، نیروهای گریز از مرکز دولت به جان هم می‌افتادند… تا بالاخره یکی از نیروهای مدعی قدرت، دیگران را سرکوب می‌کرد و استبداد مطلقۀ جدید به وجود می‌آورد. آخرین باری که چرخۀ استبداد (آشوب و هرج‌ومرج) به حرکت در آمده بود وقتی بود که پس از هرج‌ومرج و پراکندگی قرن هژدهم -که به دنبال سقوط دولت صفوی پیش آمد- قاجارها به سرکردگی آقامحمدخان قدرت را به دست گرفتند.»

در این بخش نیز نظریۀ نویسنده به‌سختی مؤید خاصی پیدا می‌کند. چگونه می‌توان این چرخه را به ‌فرضِ درست بودنش به ایران تعمیم داد؟ آیا وجود این چرخه مختص ایران است؟ تضاد تاریخی دولت و ملت چگونه منطقی دارد؟ این‌ها پرسش‌هایی است که مقاله آن‌ها را بی‌پاسخ می‌گذارد؛ البته به نظر می‌رسد مجالی برای استدلال نیز وجود نداشته است.

***

۶) در بخش آخر مقاله که «بلوغ سیاسی ‌تقی‌زاده» نام دارد، نویسنده چهار ایدۀ خویش را در آینۀ ‌تقی‌زاده می‌بیند. البته چنانچه پیش از این بخش نیز اشاره‌هایی داشت، او زندگی ‌تقی‌زاده را در مسیر تکامل و پختگی فکری-سیاسی تحلیل می‌کند. این تکامل به معنای تغییر و دگرگونی نیست، بلکه درایت در تفکر سیاسی و کنش اجتماعی اوست. از نظر نویسندۀ مقاله، ‌تقی‌زاده در دورۀ سوم از عمر خود بسیار واقع‌گرایانه به تشخیص مسائل اساسی جامعۀ ایران پرداخته است. همایون کاتوزیان این وجوه اساسی را در چهار عنوانی که دغدغۀ چهل‌سالۀ خویش نیز هست، شامل چرخۀ استبداد و هرج‌ومرج که ویژگی کل تاریخ ایران است، تئوری توطئه، ناسیونالیسم رمانتیک و شبه‌مدرنیسم ایرانی می‌داند. از نظر نویسنده اگرچه ‌تقی‌زاده چون خود او در باب این چهار وجه مسائل ایرانی نظریه ارائه نمی‌دهد، اما در عمل، «هوش سرشار، دقت در مشاهده و نگرستین به مسائل خارج از چارچوب‌های موجود» باعث می‌شود که ‌تقی‌زاده این وجوه را درک کند و لوازم رسیدن به یک دموکراسی پایدار را در ایران نشان دهد.

همایون کاتوزیان در زمینۀ ذکرشده، خلیل ملکی را به دلیل ارائۀ نظریاتش در عرصۀ عمومی، یک قربانی و ‌تقی‌زاده را به دلیل اینکه «تقریباً از بیان نظریات اساسی خود دربارۀ ایران در ملأعام دست کشید»، مردی می‌داند که کمتر دچار آسیب سیاسی شده است. شاهد مثال کاتوزیان برای این شباهت‌یابی‌ها در وجه اول، واکنش ‌تقی‌زاده و درخواست وی برای تقویت نیروهای انتظامی در ماجرای آشوب‌های شهریور ۱۳۲۰ و آذر ۱۳۲۱ و غارت خانۀ قوام‌السلطنه است. برای وجه دوم یک نامه دربارۀ وهم دشمن‌انگاری‌ها در ایران است که توسط ‌تقی‌زاده نوشته شده است. شاهد مثال وجه سوم مورد ادعای کاتوزیان، نقد پان‌ترکیسم در عثمانی است که در نامه‌نگاری‌هایی توسط ‌تقی‌زاده به انجام رسیده است. همچنین شاهد مثال نویسندۀ مقاله برای وجه چهارم نیز بازگشت معروف ‌تقی‌زاده از ماجرای فرنگی‌مآب شدن ایرانیان است.

***

۷) در مقالۀ «سید حسن ‌تقی‌زاده؛ سه زندگی در یک عمر»، ایدۀ تقسیم‌بندی سه‌دوره‌ای زندگی ‌تقی‌زاده قابل تأمل است. یک‌تکه ندیدن زندگی ‌تقی‌زاده به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین روشنفکران مشروطه تاکنون و همچنین یک‌سر خائنانه ندیدن کنش‌های سیاسی-اجتماعی وی حاکی از رویکرد منطقی‌تری به این چهرۀ تاریخی ایران معاصر است؛ رویکردی که با سیطرۀ نگاه ایدئولوژی‌زده و شبه‌امنیتی تلاش دارد تا از مشروطه یک انحراف موقت که با وقوع انقلاب اسلامی از بین رفت، بسازد و چهره‌های اثرگذار در آن را اعضای مخوف لژهای فراماسونی، مزدوران دین‌ستیز، خودفروخته و خودباخته و مترسک‌ها و آلت دست‌های ابرقدرت‌های زمانۀ خود خصوصاً انگلستان نشان دهد. هر تلاشی برای فهم منطقی و فارغ از آسیب‌های ذکرشده می‌تواند ما را به درک درست‌تری از تاریخ معاصر و خصوصاً چهره‌های اصلی این تاریخ برساند، چنانچه مدح و ستایش بی‌پایه از این تاریخ و چهره‌های آن چون ‌تقی‌زاده لبۀ دیگر قیچی کج‌فهمی و باژگونگی ادراکات تاریخی انسان معاصر ایرانی است، انسانی که در پرتو تاریخ است که می‌تواند هستی خود را به دید آورد.

اما سه‌پاره کردن زندگی ‌تقی‌زاده و نشان دادن تحولات فکری و کنش‌گرایانۀ او از انقلابیگری رادیکال تا اصلاحگری محافظه‌کار، ضمن دارا بودن محاسنی که ذکر آن رفت، در نتیجه خود دچار ابهام و ضعف منطق است. نویسندۀ مقاله در بخش پایانی تلاش دارد تا خود را در آینۀ ‌تقی‌زاده ببیند و تلاش می‌کند تا چهار وجه نظری خویش را با روند تحولات زندگی ‌تقی‌زاده مرتبط و همسان سازد. این بخش از مقاله دچار ابهامات و اشکالات فراوانی است و به‌عنوان یک خواننده در گیرودار یک مقالۀ منصفانه دچار یک بی‌انصافی می‌شویم. استدلال‌های اندک همایون کاتوزیان برای نتیجه‌گیری همان بی‌انصافی علمی، عقلی و منطقی است که کلیت مقاله را به ابهام منطقی دچار می‌کند، ابهامی که منجر می‌شود سیر طبقه‌بندی منطقی سه‌پارۀ نخست مقالۀ همایون کاتوزیان نیز دچار آسیب شود.

منبع: فرهنگ امروز

همایون کاتوزیان در زمینۀ ذکرشده، خلیل ملکی را به دلیل ارائۀ نظریاتش در عرصۀ عمومی، یک قربانی و ‌تقی‌زاده را به دلیل اینکه «تقریباً از بیان نظریات اساسی خود دربارۀ ایران در ملأعام دست کشید»، مردی می‌داند که کمتر دچار آسیب سیاسی شده است.