مصاحبه مجله «رامپوس» با «گرگوری پاردلو» در ذیل میآید:
من در یک روزنامه نیکاراگوئهای خواندم که شما به عنوان یک مهمان به دوازدهمین فستیوال شعر در «گرانادا» دعوت شدید. برای من بسیار جالب است که برای شما احترام بسیاری قائل هستند. در «نیکاراگوئه» احترام زیادی به شعر میگذارند. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
برای من بسیار شگفتانگیز بود. حتی نمایندهای برای استقبال از ما به فرودگاه فرستادند و هزینههای سفر من، همسر، و دو فرزندانم را نیز تقبل کرده بودند.
جالب است که اوایل سال جاری نیز به فستیوال ادبی در «سریلانکا» رفتم و آنان نیز احترام زیادی برای شعر قائل بودند. نمیدانم اگر من هم در کشوری زندگی میکردم که چنین ارزشی برای شعر قائل بودند شعرهایم چگونه میشد. البته این موضوع لزوماً خوب نیست زیرا ممکن است در آن صورت احساس کنم که شعری را برای گروهی خاص از جامعه و برای خوشایند آنان مینویسم.
کمی درباره روند شعری خود سخن میگویید؟ شعر برای شما از کجا آغاز و چگونه به پایان میرسد؟ چطور یک مجموعه شعر به نگارش درمیآورید؟
همیشه شروع به نوشتن فکر میکنم و سپس به نوشتهام میاندیشم. سپس با خود فکر میکنم چرا چنین نوشتم و ریشه این ذهنیت من در چیست! البته دیدگاههای مختلف در خانواده هم بسیار تأثیرگزار بود و الهامبخش من بود.
هفت سال از انتشار کتاب اول شما Totem و مجموعه آخر شما Digest میگذرد. در آن هفت سال مشغول چه کاری بودید؟ چه چیزی در زندگی شما موجب ایجاد کتاب Digest شد؟
پس از انتشار کتاب اولم والدینم از هم جدا شدند. جدایی آنان افسانههای عجیبی درباره خانوادهام در ذهنمان ایجاد کرد. در طی چند سال پس از آن مشخص شد که نمیتوانم انسانی را که خودم معتقدم هستم به واقعیت زندگیام ربط دهم. من این کتاب را در میان فجایع بسیاری در زندگیام به نگارش درآوردم و به من کمک کرد تا اتفاقات عجیب زندگیام در آستانه چهل سالگی کنار بیایم. قصد ندارم بگویم اشعارم درمانگری نهفته دارند اما نتیجه خشم و ناراحتی من هستند. شعرها به تدریج در من شکل گرفتند.
Digest در واقع گفتوگویی بین نوشته و اشکال دیگر هنر است تا هویتی شکل بگیرد. به چه فرم دیگری از آثار هنری علاقه داری؟
هنر تصویری و موسیقی به یک اندازه برای من از اهمیت برخوردارند. هنر تصویری به من کمک میکند به دنیایی ورای ادبیات بروم. همه دورههای زندگی من نوای خاصی در ذهن من دارند. همیشه به موسیقی گوش میدهم تا به یاد خاطراتم بیفتم.
به عنوان سؤال آخر وضعیت شعر را در دنیای امروز چگونه میبینید و چه امیدهایی برای آینده این ژانر ادبی دارید؟
هر کس عقاید شخصی خود را در این زمینه دارد. منظورم این است که ما آنچه را که دوست داریم میپذیریم و منعکس میکنیم. در نتیجه اتفاقات انتخاباتی اخیر بر ذهن من و دیگر شاعران قطعا تأثیر خواهد گذاشت. موضوع جالب برای من این است که همه ما دچار فاجعه هویتی شدهایم. باید بپذیریم فرهنگ آمریکا آن قدر که ما فکر میکردیم غنی نیست و این ایده ما شاعران را در موقعیتی ویژه و انقلابی قرار میدهد. شاعران دیگر نباید فقط برای خود یا یک گروه خاص شعر بنویسند و باید برای همه مردم شعر بگویند تا شاید جامعه احساس کند صدایی دیدگاه آنان را در قالب شعر منعکس میکند. شاعران نیز باید برای رسیدن به چنین هدفی شعر بگویند و «من» را در شعر تبدیل به «ما» کنند.