کتاب ماندگار «پله پله تا ملاقات خدا» به شرح زندگانی مولانا میپردازد.
دکتر زرینکوب در این کتاب به تفصیل به زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلالالدین رومی میپردازد که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانیم.
«کمال انسان حتی در آن هم که انسان مثل فقیه و حکیم و واعظ در نجات انسان های دیگر اهتمام کند، غریق را از آب بیرون آورد و در ارشاد و دستگیری راه گم کردگان سعی به جا آورد، نیست.
در آن است که از “خودی” خود قدم به بیرون بگذارد، در ورای عالم محدود انسانها با تمام انسانها، با کل کائنات و با جمع عالم اتصال و اتحاد بیابد، با خاک و گیاه، با حیوان و انسان، با ستاره و آسمان وحدت هویت پیدا کند، با ابر و باد و کوه و رود و رعد و باران احساس پیوند نماید، در وجود خود انسان را با عالم و عالم را با انسان قابل تبدل بیابد، و آن گاه که وی دیگر نه خود هست و نه غیر، نه انسان است و نه عالم، با آنچه همه اینهاست و هیچ یک از اینها نیست، وحدت می یابد، کمال انسانی در این است.»
***
«میگویند یکی از محتشمان عصر از سعدی درخواست تا «غزلی غریب که حاوی معانی عجیب باشد» برای او بفرستد تا آن را «غذای جان سازد».
اما شیخ به جای آن که چیزی از شعر خود را هدیه به آن درگاه سازد این غزل مولانا را با تحسین و اعجابی متواضعانه برای او فرستاد، و غزل نه فقط در شیراز بلکه در بخارا هم مورد تحسین مشایخ عصر واقع شد.
اما غزل مولانا از آنگونه بود که هیچ سخن شناسی نمیتوانست از شور و ذوق آن به هیجان نیاید و از تحسین آن خودداری کند:
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست…»