ایوب آقاخانی با نمایش «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» به دنبال چه می‌گردد؟

هر المانی که از یک کار بد و ضعیف در ذهن‌تان دارید را می‌توانید به تازه‌ترین نمایش ایوب آقاخانی بچسبانید. بدون کوچکترین شک و تردیدی نمایش «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» ضعیف‌ترین و بی‌معناترین اثر نمایشی چند ساله اخیر است.

به گزارش «هفت هنر» این نمایش که در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه می‌رود، هیچ نکته امیدوارکننده و درخور توجهی ندارد. شلخته و سردرگم است. انگار نویسنده و کارگردان فقط خواسته اجرایی را به روی صحنه ببرد، بلیتی بفروشد و بعد در دلش به مخاطبانی که برای تماشای کارش وقت گذاشته‌اند بخندد.

گویا عوامل اجرایی برای پنهان شدن پشت کیفیت پائین نمایش از همان روز نخست به فکر راهکارهای تبلیغاتی افتادند. دعوت از معاون رئیس جمهور در امور زنان یکی از این حربه‌های تبلیغاتی بود. البته برای شهین‌دخت ملاوردی هم بیش از هر چیزی نام نمایش جالب بود و معاون رئیس جمهور در مراسم افتتاحیه به این موضوع اشاره کرد و گفت: وقتی برای حضور در آیین افتتاح این نمایش دعوت شدم، نام این اثر برایم جالب بود. بهرحال نحوه انتخاب نام نمایش هم به گونه‌ای است که تماشاگر را برای انتخاب اغوا کند.

نمایش داستان زنی که فوبیای رانندگی دارد را روایت می‌کند که بر ترسش از رانندگی غلبه کرده و برای دیدن همسر سابقش که به کما رفته در جاده شمال در حال رانندگی است. در این میان مدام با دوست و همسر فعلی‌اش تلفنی صحبت می‌کند و حرف‌های بی سر و ته و خسته‌کننده می‌زند. در پایان هم تصادف می‌کند و در کما همسر سابقش را ملاقات می‌کند که به او می‌گوید همسر فعلی‌اش برادر شیری اوست و معلوم نیست از این حرف چه نتیجه‌ای می‌خواهد بگیرد؟ این همه در و تخته را به هم چسبانده که بگوید تو با شوهرت برادری و ازدواجتان حرام است؟

فارغ از تمام دیالوگ‌های پوچ و بی‌معنی شخصیت‌ها، نویسنده تکیه‌اش را بر تقابل زن و مرد گنجانده است. اینکه مردها هیچ‌گاه زن‌ها را درک نمی‌کنند و مثل بز می‌مانند. در مواردی هم با طرح واژه‌هایی سخیف و زننده مادرانگی زنان را زیر سوال می‌برد و همجنس‌بازی را تشویق می‌کند.

ایوب آقاخانی که سال گذشته نمایش «تکه‌های سنگین سرب» را با محوریت زندگی شهید چمران به روی صحنه برد، مشخص نیست با نمایش تازه‌اش به دنبال چه می‌گردد؟ حرف حسابش چیست و دنبال چه نکته‌ای از به روی صحنه بردن «زنانی که به بزها خیره شده‌اند» می‌گردد؟ نمایشنامه بدون محتوا، کارگردانی فوق العاده ضعیف و بازی‌های لوس و ماسکه بازیگران چه حرف تازه‌ای را به بیننده منتقل می‌کند؟

در کنار اینها سوال اصلی‌تر از مدیریت تماشاخانه ایرانشهر است که با چه متر و معیاری اجازه به روی صحنه بردن چنین نمایشی را می‌دهد؟در روزهایی که بسیاری از استعدادهای جوان و درخشان از ابتدایی‌ترین امکانات مثل سالن محرومند رجبی‌معمار با کج سلیقگی تمام یکی از بهترین سالن‌های تئاتر پایتخت را در اختیار چنین گروهی با چنین اثر سخیفی قرار می‌دهد. کاری که جز هدر رفت انرژی و سرمایه هیچ چیز دیگری را عاید مردم نخواهد کرد.