«حرمان» پیش از این یک قطعه بود که حالا به انضمام چند قطعه دیگر به شکل یک آلبوم منتشر شده است. اساسا ایده اولیه انتشار این آلبوم با فضای متفاوت موسیقایی که به نسبت کار شما با گروه «پالت» دارد، چیست؟
در اصل بهانه اصلی شکلگیری این آلبوم، رفاقت من و صادق تسبیحی بود. پیش از این صادق با کمک آیدین احمدیفر- تنظیمکننده گروه «چارتار»- قطعه «حرمان» را تنظیم کرده بود که خیلی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. از طرفی هم چون ما در استودیو صادق تمرینهای گروه پالت را انجام میدادیم با فضای تنظیمهای او ارتباط بیشتری برقرار کردم. در دل این رفاقت ما شروع به کار کردیم و از آنجا که در زمینههای مختلف از جمله ادبیات و موسیقی، دیدگاههای مشابهی داشتیم، آلبوم «حرمان» شکل گرفت.
شما کارتان را با گروه «دنگ شو» شروع کردید و بعد هم در ادامه به گروه «پالت» پیوستید. اما حالا ما با خوانندهای از «پالت» روبهرو هستیم که دیگر آلبوم مستقل خود را منتشر کرده است. آیا واقعا فقدان چیزی را در این گروههای موسیقی (مشخصا پالت) احساس میکردید که به فکر انجام یک کار مستقل افتادید؟
نمیتوانم بگویم فقدان چیزی را احساس میکنم اما من همیشه تجربه کردن را دوست داشتهام و از طرفی هر کاری هم که میخواستم در «پالت» انجام دادهام؛ شعر گفتهام، ملودی نوشتهام و حتی گاهی مواقع تنظیم کردهام. «پالت» دقیقا همان چیزی است که من دلم میخواهد و هیچوقت هم با این گروه مشکلی نداشتم. این تجربهها در رفاقت و کار با صادق، هم تجربه نویی بود و واقعیت این است که هیچکدام از قطعات آلبوم «حرمان» نمیتوانستند توسط گروه «پالت» اجرا شوند. چون فضای موسیقایی که پالت دارد از نوع کلارینت نواختن روزبه اسفندارمز، نوع ویلنسل زدن مهیار طهماسبی یا گیتار زدن کاوه صالحی. همهچیز مثل همه گروههای موسیقی یک چارچوب و سر و شکل مشخص دارد. وقتی خواستیم قطعه «صدایم کن» را با بچههای «پالت» بزنیم، من به کاوه گفتم کار باید ریتم تانگو داشته باشد اما کلا آن چیزی که میخواستیم در نیامد. خودِ کاوه هم از همه ناراضیتر بود. من فکر کردم شاید بتوانیم برای آلبوم «حرمان» با صادق روی آن کار کنیم اما دیدیم که نمیشود. در نهایت بچههای پالت را بردم و گفتم این را باید «پالت» اجرا کند چون میدانستم قطعهای است که «پالت» از پس اجرای آن برمیآید. من فکر میکنم این به شناخت من از «پالت» برمیگردد. به هر حال یک چیزهایی در این گروه جواب نمیداد که من آنها را در نوع تنظیم صادق تسبیحی پیدا کردم.
در موسیقی ایران همواره برخوردهای متفاوتی نسبت به مفهوم گروه وجود دارد. از طرف دیگر گروههای بسیاری تشکیل شده و بعد از مدتی از هم پاشیدهاند. این هم به اعضای گروه یا ایدههای اجرایی آنها برمیگردد. مثلا همین تازگیها حرفهایی درباره «دیس بند» شدن گروه «دستان» شنیده میشود که البته حمید متبسم تا حدودی آنها را تکذیب کرد. اما به هر حال این موضوعی است که حول و حوش هر گروهی میچرخد. آیا این تجربه مستقل شما در آلبوم «حرمان» برای مقابله با به تکرار بود؟
واقعیت این است که هنوز در «پالت» به جایی نرسیدهایم که دچار تکرار شویم. همه ما هنوز ایدههایی داریم که باید آنها را عملی کنیم. ضمن اینکه میدانیم قدمهای بعدیمان چه خواهد بود. تا وقتی این را بدانیم و پلههای بعدی را متصور باشیم، میتوانیم بالا برویم. مسالهای که اشاره کردید متاسفانه برای گروههای مختلف پیش آمده است. تازه ما داریم درباره گروههایی صحبت میکنیم که سالها کار کردهاند. این در حالی است که گروههای زیادی این سالها آمدهاند و رفتهاند بدون اینکه اسمی از آنها مانده باشد. این کار مثل خیلی از کارهای دیگر در ایران ضعیف است؛ کمااینکه همیشه هم به ما گفتهاند در ایران کار گروهی جواب نمیدهد اما ما میخواهیم ثابت کنیم که میشود.
آلبوم «حرمان» حال و هوای موسیقی الکترونیک دارد. این در حالی است که پیش از این چه در ایران و چه در خارج از این مرزها، تجربه همنشینی موسیقی الکترونیک در کنار سازهای آکوستیک پیشتر تجربه شده که هر کدام نمونههای تمامعیاری هستند. مثلا «پورتیز هِد» در اجرایی در نیویورک مربوط به ١٩٩٧ یک ارکستر سمفونیک را در کنار موسیقی الکترونیک گذاشت. با توجه به تجربه تازه شما فکر میکنید موسیقی ایران تا حد پذیرای آلبومهای الکترونیکی از این دست خواهد بود؟
من فکر میکنم همه تجربههای موسیقی الکترونیک و آکوستیکی که ما انجام دادهایم به اشکال مختلف در جهان تجربه شده است. «حرمان» هم شکلی از آن است. قطعا موسیقیهایی که ما میشنویم جدا از این موسیقیها نیست. پس طبیعی است که خروجی کارمان از همه این موسیقیها ایده گرفته باشد. من این چند روز مدام گفتهام که متاسفانه در ایران فکر میکنند که باید هر چیزی را از نو ساخت و در هر چیز اولین بود. در صورتی که الان اصلا دیگر بحث اول و دومی مطرح نیست. حتما نباید موسیقی الکترونیک را کشف کنید تا بگویند کار جدیدی انجام دادهاید. این موسیقیها قبلا بوده و هر موزیسینی میتواند از آنها استفاده کند یا در ایدههای خود بگنجاند. در نهایت آن چیزی که تولید میشد کار خودِ موزیسین است. اوایل کار ما همه میگفتند «پالت» برخی قطعات را کپی کرده است. در صورتی که ما یک آهنگ «جیپسی جز» داریم که فرمش «جیپسی جز» است. حالا ممکن است این فرم را بسیاری ملیتها از قبیل برزیلیها، کوباییها و آفریقاییها هم آن را اجرا کرده باشند. این به نظرم به دلیل کمسوادی است. ما درهایمان را رو به دنیا بستهایم و الکی میخواهیم قضاوت کنیم. این برای من خیلی ناراحتکننده است. واقعیت این است که مخاطب، چندان پذیرای چیزی که از قبل آن را نشنیده، نیست. مخاطب ترجیح میدهد همان چیزی را که همیشه شنیده جلویش بگذارند و او استفاده کند؛ مثل غذا خوردن. طبیعی هم هست. خودِ من وقتی به بعضی کشورهای آسیای شرقی سفر میکنم دلم میخواهد همان قرمه سبزی خودمان را بخورم. نمیتوان از مخاطب انتظار داشت امر تازهای را تجربه کند. چون نه میشنود و نه در معرض هنر قرار میگیرد. در حالی که وقتی در پاریس راه میروید، خواه ناخواه در معرض هنر قرار میگیرید و وقتی در خیابانهای تهران راه میروید نه تنها در معرض هنر قرار نمیگیرید بلکه در معرض یک دنیا ضد هنر هم هستید.
پس فکر میکنید مخاطب هنر را تشخیص نمیدهد؟
اصلا مخاطب عام را در نظر نگیریم؛ ضمن اینکه مخاطب موسیقی ما موزیسینها نیستند ولی یک فیلمساز خوب که میتواند مخاطب موسیقی ما باشد. من صرفا منظورم مخاطب عام نیست. ولی فکر کنید اگر یک موزیسین، رهبر ارکستر یا نوازنده درجه یک با اثر جکسون پولاک مواجه شود، ممکن است چه واکنشی داشته باشد؟ یا اگر یک نقاش با موسیقی جان کیج و آن کنسرت معروف سکوتش روبهرو شود، ممکن است فکر کند سرکار رفته است. متاسفانه تا حد زیادی عقبمانده و سطحی شدهایم. ما واقعا تلاشمان را کردهایم. نهاینکه بخواهیم فقط ما را گوش کنند، نه. در اصل میخواهیم کارهای بدی که تولید میشوند را نشنود یا حداقل صدای سازهای آکوستیک را بشنود. در واقع فکر میکنم هر کس کاری میکند باید حواسش باشد تا توجه مخاطب را به موسیقی دغدغهمند و درست جلب کند تا او را از بیسلیقگی شنیداری نجات دهد.
پس حالا که این دغدغه را دارید مخاطب صدای سازهای آکوستیک را بشنود چرا خودتان در آلبوم مستقلتان سراغ موسیقی الکترونیک رفتهاید؟
تنها مثال زدم. موسیقی الکترونیک هم به هر حال یک گونه از موسیقی است. مساله من این است که اگر مخاطب به ما گوش دهد، ممکن است درگیر چیزهایی شود که او را به سمت موسیقیهای جدیتر بکشاند. من هم از بچگی همینطوری موسیقی گوش میکردم.
خود شما آلبوم «حرمان» را در چه سبک و ژانری دستهبندی میکنید؟
واقعیت این است که من این اسمگذاریها را بلد نیستم و فکر میکنم این آلبوم چند سبک دارد. اتفاقا همین امروز داشتیم در ویکیپدیا دنبال عنوان بعضی از موزیسینها میگشتیم؛ گروههایی مثل «بیروت» یا نوازندهای مثل «ابراهیم مألوف» چند عنوان سبکی در پی اسمشان دارند. اگر نگاه کنید نوشتهاند: جز، جز فیوژن یا کلاسیک و… من فکر میکنم در موسیقی ایران هم باید همینطور ساده با موضوع برخورد کرد. این چارچوب خیلی وقت است که شکسته شده. خیلی کم پیش میآید فیلمسازی در کن شرکت کند و بگوید من سینمای نوآر کار میکنم. این ژانربندیها دیگر وجود ندارد.
این ژانربندیها شاید در سینما وجود نداشته باشد اما به هر حال جایزههای معتبر هنری دستهبندی ژانری دارند؛ مثل گرمی و…
دیگر نمیشود هنرها را از هم تفکیک کرد. نمیتوان گفت فرقی بین نقاشی و مجسمه وجود دارد یا نه. به هر حال من فکر میکنم تجربههای هنری بیشتر شده است. ممکن است فستیوالها به دلیل بازار این دستهبندیها را انجام دهند اما در نهایت یک آرتیست نمیتواند در این دستهبندیهای ژانری قرار گیرد. مثلا شما میتوانید بگویید آویشای کوهن که در کارش تمهای موسیقی شرقی هم دارد، جز است؟ دیگر نمیتوان این مرزبندیها را انجام داد.
در زمانه امروز کار کردن در حوزه موسیقی تلفیقی بیشتر شبیه به راه رفتن بر لبه تیغ میماند و هر آینه ممکن است که به سمت پاپ شدن پیش بروید. تصور نمیکنید کاری که این روزها «پالت» میکند یا کاری که شما در آلبوم «حرمان» انجام دادید اساسا پاپ است؟
من تکلیفم را یک روزی روشن کردم و گفتم که کار ما نهایتا پاپ است. در مورد موسیقی تلفیقی هم اصلا نمیفهمم که منظور چیست. ولی به هر حال آنچه ما تولید میکنیم، جنسی از موسیقی پاپ است. ولی قطعا حتی اگر سعی هم بکنیم، نمیتوانیم آن پاپهایی که جدیدا تولید میشود را بسازیم. واقعیت این است که کتابهایی خواندهایم که نمیگذارند چنین چیزهایی بسازیم.
بستر موسیقیای که شما از آن آمدهاید، موسیقی ایرانی است در حالی که با گروههایی کار کردید که از این موسیقی فاصله زیادی داشتند. علاوه بر این حالا در آلبوم «حرمان» سبک تازهای را تجربه کردهاید. فکر نمیکنید این تغییرات مداوم باعث ایجاد یک بیثباتی در کار هنری شما شود؟
من از نوجوانی پیش چند نفر آواز کار کردم. ضمن اینکه از اردشیر کامکار و فرهاد عندلیبی دف یاد گرفتم، آواز را هم به صورت جدی با محمد منتشری دنبال کردم که شاگرد ارشد جناب مهرتاش و همدوره استاد محمدرضا شجریان بود. آواز کلاسیک را هم پیش هاسمیک کاراپتیان یاد گرفتم و در یک یا دو ورکشاپ آواز هم شرکت کردم که آخرینِ آن، ورکشاپ یک خواننده باریتون ایتالیایی بود. به هر حال من اینطوری موسیقی را یاد گرفتم. من از اول همین بیماری را داشتم (میخندد) . یادم هست از همان بچگی چند تا از بچههای فامیل را دور هم جمع میکردم، به یکی دف یاد میدادم، به یکی فلوت و به زعم خودمان گروه تشکیل میدادیم. در زمان کنکور هم ما گروهی درست کردیم که همه نوازنده موسیقی سنتی بودند. یادم هست مدام بر سر اینکه میگفتم باید کارهای جدیدتری انجام دهیم با هم بحث میکردیم. آنقدر این بحثها ادامه داشت که آخرش گروه از هم پاشیده شد. من همان زمان به تفکر علیرضا مشایخی در موسیقی علاقهمند شده بودم. از طرف دیگر آثار حسین علیزاده را دنبال میکردم. «راز نو» علیزاده که منتشر شد، من دیوانه شده بودم.
به نظر میآید امید نعمتی در هر ساختاری که قرار میگیرد مدام خودش را تکرار میکند. قصد ارزشگذاری بر کاری که میکنید، نیست. اما وقتی با مفهوم هنر مواجه میشویم یک وظیفه آرتیست در برابر آرت خودش این است که خلاقیت هنری داشته باشد. اما وقتی شما خودتان را در قالبها و آنسامبلهای مختلف مدام تکرار کنید دیگر تکلیف خلاقیت هنری چه میشود؟
در «حرمان» شیوه آوازخوانی من به نسبت «پالت»، متفاوتتر است. من در «پالت» سعی میکنم ملودیهای سادهتر استفاده کنم و شعرهایی هم که میگویم خصوصیات خاص خود را دارند. اما در «حرمان» برای اولینبار بود که من داشتم یک آلبوم با شعر شاعران دیگر میخواندم. شعر رسول یونان، شعر شاعری بود که همعصر خودِ من و زنده است. در صورتی که درحرمان بیشتر مجری بودم. در حالی که من دوست دارم یک چیزی را از ابتدا خلق و اجرا کنم؛ مثلا در «دنگ شو» من کاری جز خواندن بعضی آهنگها نمیکردم. اما به هر حال قطعا به مرور زمان من هم تغییر خواهم کرد. ممکن است دو سال زمان مناسبی برای تغییر نباشد ولی به مرور زمان قطعا سعی خواهم کرد فضاهای جدید را جستوجو کنم. شاید حتی زمانی موسیقی را ول کنم و بروم سراغ نقاشی یا فیلمسازی. به هر حال این روندی است که هر آدمی ممکن است طی کند.
اما در تجربه «حرمان» اکثر قطعات هم به لحاظ آهنگسازی و هم تنظیم بسیار شبیه به هم هستند. اکثر آنها با یک آواز مترآزاد شروع میشود و رفتهرفته ملودی ریتم گرفته، تمپوی آن بالا میرود و آوازها در اوج خوانده میشود. ضمن اینکه کلیت آلبوم به نظر میرسد بسیار به آلبوم اول گروه چارتار نزدیک است. آیا فکر میکنید برای ادامه مسیر هنریتان باید راهی را که «چارتار» پیش گرفته شما هم پیش بگیرید؟
از این لحظه به بعد در ذهنم است که بیشتر کار خودم را بکنم. ولی من فکر میکنم این به دلیل شباهت صادق با آیین احمدیفر تنظیمکننده «چارتار» است چون رفیق هم هستند و موسیقیهای مشترکی گوش میدهند. اتفاقا همین امروز یک نفر این سوال را از صادق میپرسید و بحث بر سر این بود. ولی به نظر من این چیز عجیبی نیست که در دورهای یک شکل از موسیقی بیشتر رواج پیدا کند. از طرفی «چارتار» از منظر ملودیک و ریتمیک برخورد پاپتری با موسیقی میکند. من هم بدم نمیآید ولی این صادق است که خیلی شبیه به آیین فکر میکند و همین باعث شده که در برخی موارد شبیه به هم باشند. من هیچ اصراری نداشتم که مثل «چارتار» سراغ موسیقی الکترونیک بروم.
منبع اعتماد