گروه پالت یکی از گروههای پرمخاطب سالهای اخیر موسیقی در ایران است. پالت نخستینبار پس از ساختن آهنگ برای نمایش روایت ناتمام «یک فصل معلق» به کارگردانی هومن سیدی که در ۱۳۹۱ بهطور جدی شنیده شد، مورد توجه قرار گرفت. آنها آلبوم «آقای بنفش» را در شهرکتاب مرکزی رونمایی کردند و چند ماه پس از آن، در پایان فیلم ماهی و گربه ترانهای به همین نام را اجرا کردند. آخرین آلبوم گروه موسیقی پالت «شهر من بخند» نام داشت که با ١٢ قطعه نسبتا متفاوت توجه بسیاری از علاقهمندان به موسیقی پاپ مدرن شده را به خود معطوف کرد.
پس از انتشار «شهر من بخند» بود که دور جدید اجراهای این گروه در تهران آغاز شد. آنها در ادامه به اروپا رفتند و به اجرای برنامه پرداختند. به نظر عدهای، ویژگی کلیدی گروه «پالت» سازبندی آن است. سازهای گروه پالت کنترباس، کلارینت، آکاردئون، گیتار و ویلن سل را شامل میشود. خواننده این گروه امید نعمتی است که سابقا در گروه دنگ شو فعالیت داشته و با آواز سنتی آشناست. پالت اثر خود را با مشارکت اعضای خود با ۶ سلیقه متفاوت میآفریند که این باعث تنوع آن شده است. بیشتر ترانههای آثار پالت یا اشعار کلاسیک هستند یا امید نعمتی آنها را نوشته است. نکته مهم موجود در کار گروه پالت این است که محصول موسیقاییشان فرزند زمانه خویش است. آنها هم مثل بسیاری از جوانان ایرانی با تحولات زمانه پیش میروند، بنابراین تا حد زیادی حرف جامعه ایرانی و دغدغههای نسل نو از زبان و ملودیشان منتشر میشود. جدیدترین خبر اینکه چند روزیاست محصول موسیقایی این گروه در تیتراژ سریال «لیسانسهها» به کارگردانی سروش صحت از شبکه ٣ سیما پخش میشود. در ادامه گفتوگوی «شهروند» با ۴ نفر از اعضای این گروه (امید نعمتی، روزبه اسفندارمز، کاوه صالحی و مهیار طهماسبی) را بخوانید:
امروز شما گروهی هستید که دو آلبوم وارد بازار و کنسرتهای فراوانی را هم برگزار کردهاید. با این مقدمه هنوز هم شرایط را برای تجربهکردن مناسب میبینید؟
کاوه صالحی: بله. تجربه بنیان کاری گروه ما است. فستیوالی با عنوان فستیوال موسیقی تلفیقی در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد که ما به شدت اصرار داشتیم این عنوان به موسیقی تجربی تغییر کند و این اتفاق هم افتاد. ما هیچ وقت ننشستیم موسیقی اصیل را با موسیقی کلاسیک تجربه کنیم که همه این اتفاقات حاصل تجربههای پیدرپی و آزمون و خطاهای فراوان بوده است. البته گروه ما جرأت و جسارت زیادی هم برای انتخاب و اجرای کارهایش داشته که باعث اجرای این تجربیات شده است و در این مسیر، هم حرفها و واکنشهای خوب شنیدهایم و هم با انتقاداتی روبهرو شدهایم.
بهنظر میرسد گروههای موسیقی تلفیقی دو سه سالی میشود که مخاطبانی علاقهمند به موسیقی پاپ را به سمت خودش کشیدهاند که دلایل طرح این ادعا را هم میتوان در سایتهای بلیتفروشی دید. پرطرفدارترین خوانندگان پاپ ایران برای بلیتفروشی کنسرتهایشان در روز آخر به مرحله تخفیف میرسند، درحالیکه بلیتفروشی کنسرت گروه شما به اتمام میرسد. خود شما این میزان مخاطب را برای اجرایتان پیشبینی میکردید؟
روزبه اسفندارمز: به نظر من گروههایی مثل پالت، بمرانی، چارتار، دنگ شو و کامنت موج جدید موسیقی ایرانی به حساب میآیند اما نمیتوان همه این گروهها را در یک دسته قرار داد، درحالیکه امروز این کار را انجام میدهند و همه ما در تقسیمبندی موسیقی جزو دسته تلفیقی و سایر ژانرها قرار میگیریم اما ژانر هر یک از این گروهها تفاوتهای اساسی با هم دارند. مخاطب ایرانی به این دلیل از موسیقی این گروهها استقبال کرد که از موسیقی رایج خسته شده بود و ما با موسیقی که خودمان هم از آن لذت میبردیم، وارد ماجرا شدیم و مورد توجه هم قرار گرفتیم. این طور نبوده که این نوع موسیقی به راحتی مورد توجه قرار بگیرد. درواقع ما روی تکتک آهنگهای گروهمان کار کردهایم و اگر آهنگی امروز در آلبوم ما وجود دارد نشاندهنده آن است که همه ما بهعنوان اعضای پالت از آن لذت بردهایم و توانستهایم از آن لذت ببریم. گاهی اتفاق افتاده که ما ساعتها روی یک قسمتی از یک آهنگ با هم بحث کردهایم و چالشی که بر سر آن آهنگ داشتهایم باعث شده کاری را تحویل دهیم که ابتدا خودمان از آن لذت بردهایم. آهنگهای آلبوم ما همان آهنگهایی است که من وقت بیدارشدن از خواب دوست دارم هر روز به آنها گوش دهم و وقتی تلاش ما ساختن موزیکی شد که حال خودمان را در ابتدا خوب کند، قطعا باعث لذتبردن مخاطب هم خواهد شد. البته پاسخ به اینکه چرا تعداد زیادی از مردم با موزیک ما ارتباط برقرار میکنند علاوه بر آنچه گفتم میتواند به این خاطر باشد که فضا و حال کارهای ما جدید و نو رسیده است. موزیک ما مشغول ارایه حرفهای تازه است و فکر کنم همه آدمها تشنه حرفهای تازه هستند.
امید نعمتی: من در این مورد دیدگاه رادیکالی دارم و اساسا علت شهرت برخی از موزیکهای پاپ در سالهای اخیر ایران را نمیدانم. البته ممکن است این بحث در تخصص ما نباشد اما نظر خودم را میگویم. بعضی از کارهای پاپ امروز کشور هیچیک از فاکتورهای معمول برای ستارهشدن را ندارند ولی نمیدانم چرا تا این میزان مورد توجه قرار گرفتهاند. این دسته از موسیقی پاپ نه حرف تازهای برای گفتن دارد، نه خوانندهاش شخصیت کاریزماتیکی دارد، نه از دل مردم سر بلند کرده است و نه موزیک و پرفورمنس خوبی دارد. درنهایت هیچیک از ابزار لازم برای پاپیولار بودن این نوع موزیک وجود ندارد اما پاپیولار میشود. بدون اینکه اسمی از کسی ببرم، هیچ وقت نفهمیدم که برای موسیقی پاپ ما چه اتفاقی افتاد که به این صورت درآمد و چطور شد که برخی از خوانندگان تبدیل به پاپ استار شدند.
روزبه اسفندارمز: مواجهه با این وضع به راحتی میتواند اتفاق بیفتد. کافی است یک روز با تاکسی در شهر سفر کنم و موزیکی که همهگیر شده است را بشنوم. همه شعرها با هم یکی است و یک منظور را دارد و به جای اینکه در مخاطب ایجاد حس دوراندیشی کند، حتی توان یک متر جلوتر را از او میگیرند. جالب این است که راجع به هیچکسی صحبت نمیکنند. شاید من در گذشته و زمانی که مرحوم ناصر عبداللهی زنده بود از طرفداران جدی موزیکش نبودم اما وقتی به ترانههایش گوش میدهم میتوانم علت محبوبیتش را درک کنم و بفهمم چرا مردم هنوز به هنر او احترام میگذارند.
این موسیقی درست یا غلط در کشور ما با عنوان تلفیقی جا افتاده است. نکته جالب این است که همه هنرمندان عضو این گروهها از بکارگیری این لفظ برای موسیقیشان ناراحت میشوند و این نامگذاری را درست نمیدانند.آیا زمان آن نرسیده که گروه پالت در مورد سبک کاری خودش روشننمایی کند؟
روزبه اسفندارمز: زمانی بود که خود من پای اینترنت مینشستم و دیسگو گرافی گروه را دانلود میکردم. بیوگرافی آنها را میخواندم و گروهشان برایم جذابیت داشت. به نکات جالبی برمیخوردم مثلا در بعضی مجلات اظهارنظرهای بعضی هنرمندان راجع به یک گروه خاص نوشته میشد که آن هنرمند یا منتقد فلان توانایی را از ویژگیهای گروه یاد شده بیان میکرد. هیچ موقع در طول این جستوجوها گروهی را ندیدم که خودش راجع به سبک و موسیقیاش صحبت کند، به جز گروههای فوقالعاده تجاری که از این کار هیچ ابایی نداشتند. اینکه ما در مورد سبک هنری خودمان توضیح دهیم به نظر کار درستی نمیآید. وظیفه ما تجربه و تولید موسیقی است. این کار اصلی هر هنرمندی در هر زمینه هنری است که به انجام هنر خود مشغول باشد و منتقدان آن هنر کارش را سبک و سنگین کنند و برداشتهایشان را در اختیار عموم قرار دهند.
شما میدانستید فضای موسیقی که در آن کار خواهید کرد، این گونه باشد؟ اینکه به کجا میخواهید برسید را از قبل میدانستید؟
روزبه اسفندارمز: اینکه قرار است چه چیزی را تجربه کنیم، هیچیک از ما نمیدانیم. مثلا کاوه سر تمرین حاضر میشود و میگوید از فلان پرکاشن لذت میبرد، ممکن است یک ملودی به ذهن هریک از ما برسد و آن را ضبط کنیم. امید کار ضبط را انجام میدهد و مثلا فردا شعری برای این ملودی به نظرمان مناسب میرسد. کمکم به حالت موردنظرمان میرسیم و متوجه میشویم که برای رساندن منظورمان به چه صدایی احتیاج داریم. ممکن است از قبل بدانیم که این اتفاق قرار است بیفتد یا اینکه بدون هیچ آگاهی قبلی وارد پروسه انجامش شویم. ممکن است امین در آن گوشه محوطه ریتم خاص و عجیبوغریبی را بزند که احتمالا مزامبیک است و ما همان ریتم را مناسب قرار دادن روی کار ببینیم.
امید نعمتی: فکر نمیکنم در دوره حاضر آرتیستی وجود داشته باشد که بگوید من میخواهم یک اثر هنری خلق کنم که پیرو فلان سبک باشد. تعریف من از تجربی بودن کار ما همین است. این پروسه ممکن است در ذهن یک نقاش، فیلمساز یا هر هنرمند دیگری اتفاق بیفتد. فرض کنید هنرمندی میخواهد یک نقاشی بکشد. سواد این کار را دارد، تاریخ هنر را آموخته است، فلسفه و جامعهشناسی مورد نیاز برای کار نقاشی را میداند و با این شرایط تصمیم به خلق یک اثر میگیرد. فکر نمیکنم که این نقاش براساس جنبش نقاشانه به آفرینش اثرش دست بزند، درواقع ایجاد آن اثر ناشی از درون و مراحلی است که او در وجود خودش آنها را طی کرده است. آن اثر هم شکل مخصوص به خودش را دارد که ناشی از همه فاکتورهای مثبت و منفی است که او برای خودش جمعآوری کرده است. مشکل اینجاست که ما در ایران اساسا اشتباه فکر میکنیم و بهویژه در سالهای اخیر بیش از آنکه وقتمان را برای ساخت موزیک هزینه کنیم، زمان خودمان را صرف توضیح مسائلی کردهایم که در یک محیط آزاد و باسابقه بیشتر نسبت به ما در زمینه موسیقی واقعا نیاز به هیچ توضیحی ندارد. وقتی که من برای توضیح به سوال ضرورت وجود موسیقی تلفیقی گذاشتهام و از نظر من پرسش واقعا خندهآوری است، فرصتی است که میشد در خلق آثار باکیفیت موسیقایی از آن استفاده کرد. این پرسش ١٠سال پیش هم در مورد موسیقی پاپ مطرح میشد که آیا موسیقی پاپ باید وجود داشته باشد یا نه؟ طرح این گونه سوالات برای نشان دادن وضع موسیقی یک کشور کافی است. این پرسش به تنهایی عقبماندگی موسیقی یک کشور را نشان میدهد. مدتی پیش ما در تلویزیون بدون ساز برنامه اجرا کردیم و بعد از اجرای کارمان بنا شد تازه به این سوال پاسخ دهیم که آیا این خوب است که ما در تلویزیون ساز داشته باشیم. این سوال واقعا ناراحتکننده است و من از طرح چنین مسائلی در کشوری با این سابقه فرهنگی واقعا تعجب میکنم.
این تمام ماجرا نیست. بهنظر میرسد ما در زمینه آزادی فضای موسیقی عقبگرد زیادی داشتهایم. برای مثال ١٢سال پیش در دانشگاه فارابی فستیوالی برای موسیقی راک انجام شد که برگزاری جشنوارهای نظیر آن در شرایط امروز بیشتر شبیه یک رویاست…
امید نعمتی: بله، این عقبگرد به وضوح قابل مشاهده است و من در این مورد واقعا متاسفم. مدت زیادی موسیقی ما با مشکل روبهرو بوده و فرزند این موسیقی بچه بیماری است که امروز بزرگ شده است و مشکل آنجا عمیقتر میشود که برخی سعی در نابغه جلوهدادن این بچه بیمار دارند. بهتر است ما مشکل کشور در این حوزه را بپذیریم و برای رفعش تلاشمان را نسبت به قبل بیشتر کنیم. بعد از انقلاب تنها موسیقی که توانست به حیات خودش ادامه دهد، موسیقی سنتی بود و فضای موزیک کشور به جایی رسید که موسیقی سنتی توانست به اندازه موسیقی پاپ برای خودش به جذب مخاطب بپردازد، درحالیکه هیچ جای دنیا چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. البته اقبال موسیقی سنتی در این سالها به خاطر تعطیلی موسیقی پاپ در ایران اتفاق افتاد. امروز هم دو دستی موسیقی سنتی را گرفتهاند و فقط آن را موسیقی صحیح و بهدردبخور در سراسر جهان میدانند، این جهتگیری و تعصب هم ناشی از بیماری موسیقی در ایران است و به نظر میرسد هیچ دلیل منطقی هم برای طرح آن وجود نداشته باشد.
در موزیکی که خودتان نام آلترناتیو را برایش در نظر گرفتهاید، علت گرایشتان به آواز ایرانی آن هم با این حجم چیست؟
امید نعمتی: من آواز ایرانی را نزد آقای منتشری فرا گرفتم و ایشان یکی از سنتیترین افراد این حوزه هستند. هیچ بایدی در کار ما وجود نداشته اما هیچکدام از ما نمیتوانیم آواز ایرانی را نادیده بگیریم. همه ما با سهگاه بزرگ شدیم.
روزبه اسفندارمز: ما براساس نیازی که در هر قسمت از کار به نظرمان میآید از صداهای مختلف استفاده میکنیم. همانطور که گام مینور یا ماژور در موسیقی یک ابزار است، دستگاههای موسیقی ایرانی هم ابزاری هستند که ما را برای رسیدن به احساس بهتر همراهی میکنند.
امید نعمتی: البته آواز ایرانی بهحدی برای ما درونی شده و با آن بزرگ شده و زندگی کردهایم که جزیی از ما شده است. من از زمانی که به یاد دارم چاوش در خانه ما پخش میشده و از یک زمان به بعد با آن شروع به خواندن کردهام. این اتفاق برای همه نوازندگان با هر ژانر موسیقی که دنبال میکنند، میافتد. یک نوازنده جاز که سازش شاید دورترین ابزار موسیقی به آواز و موسیقی ایرانی باشد، ناخودآگاه در زمان اجرای کارش، به موسیقی ایرانی رجوع میکند.
اگر بنا به ضرورت مجبور شوید از موسیقیای به غیر از موسیقی اصیل ایرانی استفاده کنید، باز هم خود شما آن قطعات را خواهید خواند یا از خواننده مهمان استفاده میکنید؟
امید نعمتی: این اتفاق قبلا افتاده است. مهدی ساکی، میثم شیخی و دو خواننده آلمانی با ما همکاری کردهاند. اندیشه ما گسترش دامنه استفاده از آوازها و خوانشهای مختلف در گروه است و فکر میکنم با استفاده از خوانندگان آلمانی سختترین این کارها را انجام دادهایم. همانطور که میدانید زبان آلمانی و ایرانی به هم آنچنان مرتبط نیستند. دوستان دیگر در گروه را نمیدانم اما علت اینکه من تاکنون در گروه پالت ماندهام لذت تجربه همه این کارهاست که با حضور در این گروه برای من میسر شد.
نام دو آلبوم منتشرشده از سوی گروه شما یعنی «آقای بنفش» و پس از آن« به شهر من بخند» خبر از یک دغدغه اجتماعی میدهد. انگار این آلبوم گریز از یک فضای رومانتیک به فضایی اجتماعی را پیش روی مخاطب میآورد. چه چیزی باعث شد تصمیم بگیرید از فضای رومانتیکی که قبل از این هم با صدای امید حس و حال متفاوتی به مخاطب القا میکرد، مسیرتان را به سوی اجتماع تغییر دهید؟
روزبه اسفندارمز: ما تصمیم به اینکار نگرفتیم و در این ماجرا واقع شدیم. ما یک روز مشغول ساخت موزیک بودیم و در همان حال تهران درحال خفه شدن بود. این همه مردم و ما بودیم که درحال خفگی بودیم. امید گفت باید برای این وضع کاری انجام دهیم و ما به جای تمرین یکی دو ساعت در مورد این مسأله با هم بحث کردیم. به این فکر کردیم که بالای کوه برویم و بلند فریاد بزنیم: ای شهر نمیر. این مسأله یکسالونیم تبدیل به دغدغه هر روزه ما شد و اینطور نبود که بنشینیم و به یکباره تصمیم به انجام چنین کاری بگیریم. ما خیلی قبل از این آلبوم هم در مورد هوای شهر با هم بحث میکردیم و این آلبوم را نمیتوان نشانه توجه جدید ما به هوای تهران دانست. این دغدغه در کنسرت آقای بنفش هم بود و اگر به یاد داشته باشید، پشتسر ما شهری بود که روی این شهر اتفاقاتی میافتد و یکی از ویدیوهایمان در این آلبوم توجه همیشگی ما را به شهر تهران نشان میداد. دوربینی را سوار یک تاکسی کرده بودیم و این دوربین از میدان راهآهن تا میدان تجریش را ضبط کرده بود. سرعت فیلم را مطابق با اندازه آهنگ تند کرده بودیم. این ویدیو علاقه ما برای ارتباط مناطق مختلف شهر با هم را به خوبی نشان میداد.
نوستالژی بخش مهمی از کار شماست. گروه پالت در اکثر کارهایش اشارههای ریز و درشتی به مسأله نوستالژی داشته و برای این کار از ارجاع به گذشته بهره برده است. با توجه به اینکه گرایش به خاطرهبازی امروز در بین همه گروههای موسیقی باب شده و حتی بعضی از گروهها شور این ماجرا را درآوردهاند، توجه پالت به نوستالژی را مانعی بر سر نگاه روبهجلو گروه نمیدانید؟
مهیار طهماسبی: من تضادی بین این دو موضوع نمیبینم. وقتی موسیقی بهعنوان محصول گروهمان برگرفته از فضای ذهنی ما پنج نفر است، پس ارتباط محکمی با نگاه روبهجلو ما داشته که به ثمر رسیده است. اینطور نبوده که یکی از ما مثلا یک ملودی داشته باشد و چون از آن لذت برده، به هر دری بزنیم تا آن را تبدیل به یک قطعه کنیم. ما گروهی هستیم که برای ساخت یک موزیک، ملودی، شعر و تنظیم را کنار هم و با حالوهوایی متناسب دنبال میکند و اگر کار درست و کامل به نظر رسید، اجرا میشود. البته این موضوع که رگههای اجتماعی در ارتباط با هریک از ما تا چه اندازه روی این اثر تأثیر میگذارد را نمیدانم و تحلیل آن در صلاحیت من نیست. ممکن است تمام این آلبوم آنچنان هم دغدغه شهر را در کلامش نداشته باشد ولی این دغدغه را برای ما دارد، درحالیکه شعر این آلبوم را هم من نگفتم. من فضای پشتی ذهنم را در این آلبوم میبینم و برای بیرون کشیدن آن قسمت از ذهنم خیلی زور زدم. ما میخواهیم کاری را در یک سبک خاص انجام دهیم تا تأثیر خاصی داشته باشد. گاهی هم ممکن است هدف فقط تولید یک اثر باشد اما هنرمند نداند که دقیقا چه چیزی میخواهد. وقتی قسمتی از کار پیدا شد، بقیه مسیر هم کمکم باز میشود. مهم پیدا کردن اساس است.
امید نعمتی: در مورد دو سوال اخیر یعنی ارجاع و نوستالژی باید توضیح دهم. مثلا وقتی در هامون گروه به فیلمی ارجاع میدهد به نظر میرسد نسبت به سایر موارد ارجاعی شخصیتر است. در مورد نوستالژی هم همین اتفاق میافتد. موضوعی که دلیلش را به خوبی نمیدانم این است که میخواهند آرتیستها را در مورد کار هنریشان محاکمه کنند و از طرف دیگر با مرور کار هنری، پیشنهاد کار دیگری را هم بدهند. به نظر من این نگرش تا حدود زیادی نگاهی دیکتاتوروار است. دو انسان با هم زندگی میکنند و دغدغه و خواستهای متفاوتی دارند، پس چطور میتوانیم دیگران را مجبور به انجام کار به روش خودمان کنیم.
از طرف دیگر نوستالژی خیلی جدیتر از آن است که مثلا بگوییم امروزه مد شده است. محمد سیاهقلم چرا در یک دوره پیدا شد و همه در موردش مقاله نوشتند و نقاشی کشیدند؟ ما خونه مادربزرگه را در ردیف کارهایمان قرار دادیم، یک نفر آقای حکایتی را کار کرد و صدوبیستوهفت، هامون را بهعنوان قطعه ویدیویی خودش در نظر گرفت. به نظر من به جای توجیه این گرایش با کلمه مد و صرفنظر از دلایل شخصی هر یک از گروهها، بهتر است به صورت جدی و در کاری مجزا به بررسی علت گرایش به نوستالژی در سالهای اخیر پرداخت.
منبع شهروند