فقط گاهی از سر اتفاق چشمم به این برنامه می افتد و یا گاهی که در فضای مجازی سیل دشنام به سوی او روانه می شود کنجکاو می شوم و نگاهی به برنامه مورد نظر می اندازم.

چرا باید به احسان علیخانی فحش بدهیم؟

این روزها شرکت در کارناوالی که شبکه های اجتماعی به راه می اندازند درست مثل یک فریضه الهی شده. با این تفاوت که اگر کسی از انجام فرایض الهی سرباز زند مورد سرزنش دیگران قرار نمی گیرد اما اگر کسی به خود جرئت دهد و در این کارزار هیاهوی بسیار برای هیچ نقشی ایفا نکند آماج تمسخر و تحقیر دیگران می شود. بخشی از این مسابقه جنون آمیز قابل فهم است.

لج بازی با فضای رسمی و ادبیات خشک و مصلحت طلبانه رسانه های رسمی بخش قابل توجهی از آنان را که با فضای شبکه های اجتماعی سر و کار دارند به واکنش وا می دارد. این واکنش ها البته فقط به فیس بوک و اینستاگرام و تلگرام محدود نمی شود.
حتی در خبرگزاری های رسمی و مجوز دار هم شما وقتی مخاطب پیدا می کنید که یکی از شرکت کنندگان فعال این کارناوال باشید. در حقیقت این فضای شبکه های اجتماعی است که برای روزنامه نگار و نویسنده موضوع را تعیین می کند. این موضوع می تواند ستایش از مرحوم حبیب محبیان باشد و یا دشنام دادن به احسان علیخانی. من با هیچ یک از این موضوعات مشکل خاصی ندارم.
مشکل این جاست که اولا در این فضای احساسی و هیستریک هیچ موضوع مهم دیگری به چشم نمی آید. یعنی اگر در یک شهری و یا روستایی زلزله ای و یا سیلی بیاید و از بخت بد هیچ کس تصویر فاجعه آمیزی از آن واقعه ثبت نکرده باشد، کسی به اخبار آن وقایع وقعی نمی نهد. دوم این که در چنین فضایی هیچ کس گوشش به حرف حساب بدهکار نیست. حبیب محبیان را خدا رحمت کند. چهره نجیب و دوست داشتنی موسیقی امروز ایران تا همین یکی دو روز پیش جزو فراموش شدگان تاریخ بود اما همین که دار فانی را وداع گفت در شمار اسطوره های این سرزمین در آمد. اگر حقیقتا آن عزیز این قدر در تاریخ موسیقی این سرزمین مهم بود پس چرا تا دیروز کسی حتی نامی از او به میان نمی آورد؟ مسئله چیزی ورای مرده پرستی و این حرف هاست. طرف با چنان حدت و شدتی برای حبیب سینه چاک می داد که با خودم گفتم احتمالا آرشیو کاملی از آثار او را در اختیار دارد و به زیر و بم آثارش اشراف. اما جز مرد تنهای شب هیچ چیز دیگری را به خاطر نداشت. ای کاش همه ما فقط در چنین مواقعی جو گیر می شدیم و فقط به ستایش های افراطی و اغراق شده بسنده می کردیم. مشکل این جاست که ما به همان اندازه که می توانیم در ستایش و اظهار علاقه به دیگران اغراق و افراط کنیم می توانیم خشونت به خرج دهیم و بی رحم باشیم. این که یک آدم بی رحم و عاطفه سگی را کتک بزند و آن وقت ما هرچه فحش در زندگی آموخته ایم نثارش کنیم قابل درک و فهم است اما این که انتظار بکشیم که ماه رمضان فرا برسد و آن وقت ما هرچه خشم و نفرت داریم بر سر برنامه ماه عسل و مجری آن خالی کنیم جای تعجب دارد. چرا؟
تلویزیون ما سال هاست که دیگر دوست داشتنی نیست. نه تنها دوست داشتنی نیست که تماشایش آدم را عصبانی می کند. بی ذوقی و تکلف و تصنع و تبختر و چند چیز دیگر که نمی توانم در این جا بگویم وقتی با یکدیگر آمیخته می شوند حقیقتا به پدیده ای آزار دهنده بدل می شوند. با این حال این شکل از دشمنی با یک برنامه و مجری آن طبیعی نیست. این که ما انتظار بکشیم تا خطایی از آن برنامه سر بزند و ما نیز به خیل دشنام دهندگان بپیوندیم نشانه خطرناکی است.

قبلا هم گفته ام که احسان علیخانی هیچ چیزی که نداشته باشد دو ویژگی دارد که کمتر مجری تلویزیونی از آن بهره مند است. اول ظاهری مناسب و دوم لحن و بیانی طبیعی. غالب مجریان تلویزیون از این دو ویژگی که اصل و اساس کار مجری گری است بی بهره اند. اما وقتی دشنام دادن به احسان علیخانی جزو وظایف یک کاربر شبکه های اجتماعی می شود کسی به این حرف ها اعتنایی نمی کند.
ماه عسل البته مثل خیلی از برنامه های دیگر تلویزیون عیب و ایراد کم ندارد اما توجه کنیم که این برنامه دارد در تلویزیون ایران تهیه می شود. زمانی که فریدون جیرانی برنامه هفت را می ساخت خیلی ها به او ایراد می گرفتند و برنامه او را برنامه ای سخیف می دانستند. برنامه جیرانی هم خالی از عیب و خطا نبود اما وقتی همگان قدر جیرانی را دانستند که سر و کله افخمی و دوستانش پیدا شد. حالا خیلی ها فهمیدند که جیرانی چه کار دشواری انجام می داده و آرزوی برگشتن به آن روزها را دارند. احسان علیخانی در ماه مبارک رمضان و با همه محدودیت ها و موانعی که در تلویزیون وجود دارد برنامه ای را روی آنتن می برد که خیلی ها آن را می بینند. من بیننده برنامه علیخانی نیستم.

فقط گاهی از سر اتفاق چشمم به این برنامه می افتد و یا گاهی که در فضای مجازی سیل دشنام به سوی او روانه می شود کنجکاو می شوم و نگاهی به برنامه مورد نظر می اندازم. بی حوصله تر و خسته تر از آن هم هستم که بخواهم با دفاع از علیخانی دشمنان جدیدی برای خودم بتراشم اما یک چیز را نمی توانم نگویم و آن این که اگر حواسمان را جمع کنیم می بینیم که کلا آدرس را دارند به ما عوضی می دهند. به جای احسان علیخانی خیلی های دیگر هستند که می توانند در فهرست لعن و نفرین ما قرار بگیرند. خیلی ها که حقیقتا مستحق دشنه و دشنامند و اگر فضای مجازی چشم و گوشمان را نبندد می توانیم چهره کریه شان را ببینیم و صدای نکره شان را بشنویم.

سیدعبدالجواد موسوی

فقط گاهی از سر اتفاق چشمم به این برنامه می افتد و یا گاهی که در فضای مجازی سیل دشنام به سوی او روانه می شود کنجکاو می شوم و نگاهی به برنامه مورد نظر می اندازم.