زمان آن فرا رسیده است که تئاترها سوالات سختی را درباره‌ تاثیرشان بر مردمی که هرگز نمایش‌هایشان را ندیده‌اند بپرسند.

تئاترها باید فراتر از مخاطبان ثابت خود را ببینند

زمان آن فرا رسیده است که تئاترها سوالات سختی را درباره‌ تاثیرشان بر مردمی که هرگز نمایش‌هایشان را ندیده‌اند بپرسند.
به گزارش هفت هنر به نقل از گاردین ،لین گاردنر از منتقدان بین‌المللی تئاتر، وضعیت هنر نمایش و نوع برخورد با مخاطبان امروزی را طی یک دهه گذشته دچار چالش‌هایی می‌داند که کمتر از سوی مدیران تئاترها، کارگردانان و جامعه تئاتری مورد توجه قرار می‌گیرد. او در مقاله‌ای در روزنامه گاردین سعی کرده سوالاتی در مورد نوع نگرش جامعه تئاتری به مخاطبان در سال‌های را مطرح کند.

“چند سال پیش پس از دیدن فیونا شاو در “زن خوب ایالت سیچوان” برشت از تئاتر ملی بیرون آمدم. من در میان جمعیتی بودم که به سوی ایستگاه واترلو می‌رفتند. همگی از کنار دو پسر جوان بی‌خانمان که درخواست پول می‌کردند رد شدیم. با وجود اینکه آنچه پیش‌تر بر روی صحنه تماشا کرده بودیم، حتی یک نفرمان هم نایستاد تا کمک کند.

البته این ساده‌لوحانه است که فکر کنیم دیدن یک نمایش آدم را به فرد بهتری تبدیل می‌کند. اگر چنین چیزی حقیقت داشت، آن‌گاه ما منتقدان که تقریباً هرشب به تئاتر می‌رویم اسوه‌های فضیلت بودیم. دیدن نمایش “زن خوب…” یا “بازرس سر می‌زند” ممکن است شما را به فکر و تغییر رفتارتان وادارد، دست کم به طور موقت، همان‌گونه که “شاه لیر” باعث می‌شود درباره‌ خواسته‌هایتان بیشتر فکر کنید، یا “هدا گابلر” موجب می‌شود به عاقلانه بودن نگهداری سلاح گرم در منزل شک کنید.

هر تماشاچی پروپاقرص تئاتر، نمایشی را سراغ دارد که زندگیش را کمابیش تا حدی تغییر داده است. با این حال سوال واقعی که فکر می‌کنم تئاترها باید از خودشان بپرسند این نیست که آیا کاری که انجام می‌دهند بر بینندگان نمایش‌هایشان تاثیر می‌گذارد یا خیر؛ بلکه باید از خود بپرسند آیا آنچه در سالن‌هایشان می‌گذرد واقعاً تاثیر چشمگیری برای آنها که هرگز پایشان به داخل این سالن‌ها نرسیده است به دنبال دارد؟ موضوع درباره‌ واکنش یک فرد، ارتباط با یک نمایش مشخص در یک ساختمان مشخص نیست، بلکه درباره‌ رابطه‌ یک نمایش و یک سالن با جامعه به طور کلی است.

این به معنای بررسی برخی سوالات بسیار دشوار درباره‌ عملکرد تئاترها و هدف‌شان در قرن ۲۱ است. به روی صحنه بردن “زن خوب ایالت سیچوان” در منطقه‌ای که تعداد بالایی کارتن‌خواب در آن ساکن هستند به چه معناست؟ یک تئاتر محلی چطور ممکن است به آنچه در داخل دیوارهایش اتفاق می‌افتد بیاندیشد در حالی که در آن سوی دیوارهایش در میدان اردوگاهی از چادرنشینان بی‌خانمان برپا شده است؟ چگونه یک مدیر هنری که با لباس رسمی به تشویق اسپانسرهای احتمالی می‌پردازد، این موضوع را با کار روزمره‌ تئاتر و نمایش‌های تولید شده توسط آن که اغلب علیه ارزش‌ها و اهداف سرمایه‌داری هستند تطبیق می‌دهد؟ همان‌گونه که ربکا اتکینسون-لرد اخیراً اشاره کرده است، در شتاب به سوی جبران کاهش بودجه‌ دولتی در چند سال اخیر، آیا واقعاً تبعات جانبی این محیط جدید کارآفرینی هنری را در نظر گرفته‌ایم؟ … امروز دیگر طبیعی شده است که مهر برندهای تجاری را بر روی تمام نهادهای فرهنگی‌مان ببینیم.

در سال ۲۰۱۴ دایان رَگزدیل در یک سخنرانی به یاد ماندنی این سوال را مطرح کرد: آیا تئاترها می‌خواهند تبدیل به باشگاه تفریحی شوند؟ یا می‌خواهند نهادهای مدنی باشند؟ اگر پاسخ دومی باشد، یعنی به جای دیدن بقای خودشان به عنوان هدف برتر، باید نقش بالقوه‌ خود به عنوان توانمندسازان و همکارانی که با کل جامعه کار می‌کنند را درک کنند. رَگزدیل در نقل قولی از سخنرانی مارک رِیونهیل در افتتاحیه‌ فستیوال ادینبورگ ۲۰۱۳ این گونه گفت: “من فکر می‌کنم پیام دو دهه‌ گذشته بسیار درهم‌ریخته و در بسیاری موارد مطلقاً گیج‌کننده بوده است: تئاترهای ما مکانی تجملی است که اوقاتی خوش فراهم می‌کند، در ساختمان‌های نوساز که هزینه‌اش از محل بخت‌آزمایی ملی (مالیاتی داوطلبانه و برگشت‌پذیر) تامین شده است و در آن می‌توان با اسپانسرها و حامیان مالی‌ معاشرت کرد و خود را به یک نوشیدنی اضافه مهمان کرد؛ اما از سوی دیگر همان‌گونه که کار فوق‌العاده‌ تیم توسعه و آموزش‌مان نشان می‌دهد مکانی هستیم که عمیقاً به عدالت اجتماعی و محرومیت اهمیت می‌دهد. پس ما به طور هم‌زمان دوست ثروتمندترین‌ها و محروم‌ترین‌ها هستیم؟ این پیغامی گیج‌کننده است و مردم هم بو برده‌اند. اگر وجود هنر هدفی دارد، هدفش چه کسانی هستند؟ و برای آنها چه می‌کند؟”

این لب مطلب است. اگر در تنازع بقا تئاترها جایگاه در حال تغییر خود در اجتماع، کارکردشان در جهانی کاملاً متفاوت از جهانی که تنها یک دهه‌ پیش در آن فعالیت می‌کردند و چگونگی همکاری با دیگران برای افزودن به ارزش این کارکرد را در نظر نگیرند، چه فایده‌ای خواهد داشت؟ اگر ماموریت یک تئاتر به فروش بیشتر بلیت، رشد بیشتر، ساختن امپراتوری یا بقاء خود تبدیل شده باشد، جایگاه چنین تئاتری از دست رفته است.

این نقل قول طولانی اما مرتبط از آلن لین در وب‌سایت “اسلانگ‌لو” را ملاحظه کنید: من اخیراً در جلساتی شرکت کرده‌ام که در آن افرادی بسیار باهوش پرسیده‌اند تئاترهای محلی ما به چه کار می‌آیند؟ و افرادی بسیار باهوش پاسخ‌شان را با اشاره به نکاتی درباره‌ رشد مهارت‌ها، جریان‌های مختلط درآمد و حصول اطمینان از گسترش سرگرمی زنده در سطح ملی داده‌اند. مدت‌ها از آخرین باری که شنیدم کسی باهیجان از تغییراتی صحبت کند که یک تئاتر مرتبط می‌تواند در سطح جامعه از آن حمایت کند می‌گذرد. در بحران فعلی که هنر با آن روبرو است، این فرصت وجود دارد که بتوانیم هدف تئاترهای‌مان را دوباره تعریف کنیم. من سیستمی با مالکیت عمومی می‌خواهم که مخاطب را در رابطه‌ای متفاوت با تئاتر قرار ‌دهد: رابطه‌ای فراتر از مشتری. من شبکه‌ تئاتری را می‌خواهم که به تمام اعضای اجتماع بدون توجه به وضعیت مالی‌شان سرگرمی زنده‌ الهام‌بخش و برانگیزاننده ارائه ‌دهد. من می‌خواهم تئاترهای‌مان مکان‌های کوچکی به عنوان پناهگاه باشند برای جوامعی که هم از سوی ریاضت اقتصادی ملی و هم از سوی اقتصاد جهانی به انزوا کشانده شده‌اند. من می‌خواهم تئاترهای‌مان متعلق به تمام اقشار جامعه باشند و مشتاقانه به عنوان منبع ثروت عمومی نگهداری شوند، نه این‌که از سوی سیاستمداران مورد سوءاستفاده و آسیب قرار گیرند. همانند مدرسه‌ها، پزشکان، کانال‌های تلویزیونی و پارک‌های ملی‌مان. چه کسی به کمتر از این راضی خواهد شد؟”

زمان آن فرا رسیده است که تئاترها سوالات سختی را درباره‌ تاثیرشان بر مردمی که هرگز نمایش‌هایشان را ندیده‌اند بپرسند.