سریال «دلدادگان»‌ هر چه در فصل اول و دوم رشته کرده بود در فصل سوم پنبه کرد تا با موجی از انتقادات مواجه شود.

پایان بندی سریال «دلدادگان» نارضایتی مخاطبان را به همراه داشته است/ خاله‌بازی بازیگران و هندی‌بازی کارگردان

سریال «دلدادگان»‌ هر چه در فصل اول و دوم رشته کرده بود در فصل سوم پنبه کرد تا با موجی از انتقادات مواجه شود. روند غیرمنطقی داستان و بازی‌های باسمه‌ای بازیگران از «دلدادگان» ترکیبی از یک سریال هندی به ته مایه‌های ژانرهای مختلف اکشن و جنایی ساخت.
به گزارش تیترهنر، منوچهر هادی به پرکاری معروف است. او توانایی ساخت سریال برای تلویزیون و شبکه نمایش خانگی و فیلم سینمایی را در کوتاه‌ترین زمان ممکن دارد. این را کارنامه‌اش به خوبی نشان می‌دهد. او در این سالها بین سینما و تلویزیون و شبکه نمایش خانگی در رفت‌و آمد بوده و از هر ژانری فیلم ساخته است. او از ملودرام‌های تلخی مثل «قرنطینه» و «یکی میخاد باهات حرف بزنه» به کمدی‌های میان‌مایه‌ای چون «من سالوادور نیستم» و «آینه بغل» رسیده است. هادی با کارهایش نشان داده وابستگی خاصی به ژانر مشخصی ندارد و هرجا احساس کند فیلمش می‌فروشد در همان حوزه فیلم خواهد ساخت.
شاید سریع کارکردن برای یک کارگردان یک نقطه قوت باشد ولی گاهی سرعت فدای دقت و جزئی‌نگری می‌شود. در تلویزیون و سینما دقت در فیلمنامه، کنش منطقی بازیگران، شکل‌گیری درست داستان و شخصیت‌پردازی یکی از مسائل مهمی است که هر کارگردانی ماهها وقت برایش صرف می‌کند و به نظر می‌رسد منوچهر هادی کمتر به این بخش توجه می‌کند و وسواس چندانی روی شکل منطقی داستانش ندارد.
او پیش از «دلدادگان»، در سریال «عاشقانه» ضعف خود را در نوشتن و پیش‌بردن داستان نشان داده بود و حالا این معضل به سریال جدیدش نیز سرایت کرده و باعث انتقادهای زیادی به پایان‌بندی سریالش شده است. اگر بخواهیم از گاف‌های فصل دوم مثل نجات پیدا کردن فرزانه و فرزندش در آتش‌سوزی مهیب خانه تا دزدیدن بچه و عمل جراحی پلاستیک عبور کنیم، فصل سوم سریال با ضعف‌های عجیب و غریبی در فیلمنامه مواجه بود.
در فصل سوم بسیاری از اتفاقات به صورت کاملا کلیشه‌ای و نخ‌نما رخ می‌داد. مثلا یکی از شخصیت‌ها در حین عبور از جایی حرف مهمی را می‌شنید و متوجه ماجرا می‌شد. یا شخصیتی خیلی اتفاقی متوجه ماجرایی می‌شد و بعد سربزنگاه خودش را به محل حادثه می‌رساند تا همه چیز ختم بخیی شود. از آن بدتر افسانه در نقش یک ضدقهرمان هر کاری که می‌توانست انجام می‌داد و کسی جلودارش نبود. او خیلی راحت و ریلکس کسی را کشت و هیچ اتفاقی نیفتاد و حساسیت کسی را برنینگیخت. فیلم لبریز از چنین گاف‌هایی است که اگر بخواهیم قسمت به قسمت شرح دهیم خودش یک مثنوی هفتاد من خواهد شد.
اما آنچه بیش از هرچیزی باعث رنجش مخاطبان شد، بی‌توجهی به شکل منطقی داستان در دو قسمت آخر بود. هادی همانند «عاشقانه» ناگهان تصمیم‌ می‌گیرد همه چیز را در یکهو تمام کند. همانطور که در «عاشقانه»، ناگهان «گیسو» که خبر مرگش در تمام شهر پیچیده بود پیدا شد و به آغوش خانواده جدیدش بازگشت، در «دلدادگان» نیز در دو قسمت آخر ناگهان امیر متوجه نیت افسانه می‌شود، هاتف پی به هویت امیر می‌برد، امیر دزدیده می‌‌شود و بعد به شکلی کاملا هندی نجات پیدا می‌کند و در مسیر بازگشت تصادف می‌کند و الی آخر… از آن سمت مالک پی به ماهیت افسانه می‌برد و او حین فرار بازداشت می‌شود، هاتف خودکشی می‌کند، ارغوان به کما می‌رود و دوباره الی آخر…
آنچه بیش از فیلمنامه، ماجراهای دو قسمت آخر «دلدادگان» را جالب می‌کند، حاضر نشدن پانته‌آ بهرام در قسمت پایانی سریال است. بازیگر نقش اصلی سریال ناگهان تصمیم می‌گیرد در قسمت آخر حاضر نشود تا کارگردان مجبور به تغییر پایان‌بندی شود. اتفاقی عجیب و محیرالعقول که فقط در سینما و تلویزیون ایران اتفاق خواهد افتاد.
در حالیکه بیشتر کشورها با سرمایه‌گذاری بر روی سریال‌هایشان به دنبال جذب مخاطب جهانی هستند، همچنان در سریال‌های ایرانی حاشیه‌ها حرف اول را می‌زنند. این همه هزینه برای ساخت یک سریال سه فصلی عملا با توجه به حاشیه‌های عوامل «دلدادگان» بر باد رفت تا حتی مخاطب ایرانی هم از نتیجه نهایی ناراضی باشد.

سریال «دلدادگان»‌ هر چه در فصل اول و دوم رشته کرده بود در فصل سوم پنبه کرد تا با موجی از انتقادات مواجه شود.