کمونیسم در نخستین سال دهه 90 میلادی از میان رفت و مردم بلوک شرق با تمدن و پیشرفت‌های دنیای غرب آشنا شدند. کمونیست برای آنها از بین رفت ولی تاثیر عمیقی که این سیستم بر ذهن و روان‌شان باقی گذاشته بود به این راحتی از بین نرفت.

نگاهی به کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»

مدت زمان زیادی از روشن شدن ماهیت زندگی در حکومت‌های توتالیتری کومونیستی نمی‌گذرد و هنوز مردمان این کشورها زخم‌های به جا مانده از آن دوران را به یاد دارند. دوره‌ای که دولت در تمام جنبه‌های زندگی مردم دخالت می‌کرد و آنها را در فقر و محرومیت نگه می‌داشت. آنچه که بیش از هر چیز درباره بلوک شرق مهم به نظر می‌رسد، جوخه‌های مرگ و آتش نیست بلکه ناامیدی جمعی از زندگی و ناامیدی از آینده است.

روزنامه نگار کروات، اسلاونکا دراکولیچ،  تمام آن سالها در صربستان زندگی کرد و از نزدیک زندگی مردم در جوامع کمونیستی را می‌دید. زندگی‌های اشتراکی در آپارتمان‌های تنگ و کوچک، نبود مواد غذایی و حسرت داشتن ساده‌ترین امکانات زندگی درد مردم این جوامع بود. دراکولیچ به واسطه شغلش به دیگر کشورهای اروپای شرقی هم سفر می‌کرد و وضعیت مردم در کشورهایی مثل رومانی و لهستان را اسفناک‌تر می‌دید.

صربستان به واسطه ژنرال تیتو تا حدودی توانسته بود بین این کشور و شوروی فاصله بیندازد و استقراض وام‌های خارجی وضعیت صرب‌ها را بهتر از دیگر کشورهای بلوک شرق کرده بود، ولی هر چه بود آنها با استانداردهای یک زندگی معمولی فاصله زیادی داشتند.

دراکولیچ حاصل خاطراتش را در کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» در قالب مقاله‌هایی به رشته تحریر درآورده و به خوبی ما را به عمق زندگی و میان مردم اروپای شرقی می‌برد. جایی که حکومت‌های ایدئولوژیک همه چیز را در سیطره خود درآورده بودند و مردم را به سیاه بودن سرنوشت، محال بودن تغییر و بدبختی عادت می‌دادند:« در این گوشه دنیا آدم را همینجور بار می‌آورند، جوری که خیال می‌کنی تغییر غیرممکن است. جوری بارت می‌آورند که از تغییر بترسی، که وقتی عاقبت اولین نشانه‌های تغییر آشکار شد به آنها بدگمان باشی، از آنها بترسی، چون همیشه دیده‌ای که هر تغییری فقط وضع را بدتر کرده.»(ص22)

نگارنده به خوبی توضیح می‌دهد که سیاست در اروپای کمونیستی یک مفهوم انتزاعی نیست بلکه نیرویی عظیم است که بر زندگی روزمره مردم حتی مسائل پیش‌پا افتاده تاثیری تعیین کننده می‌گذارد. دراکولیچ داستان همکارش تانیا را روایت می‌کند که چگونه چاپ یک مقاله درباره خصوصی سازی و طرح اتهام‌های واهی کارش را به خودکشی رساند. هرچند معتقدند آنجایی که کمونیسم واقعا شکست خورد، در حیطه اداره امور پیش پا افتاده زندگی روزمره بود، نه در حیطه ایدئولوژیک.

نوشته‌های دراکولیچ نقاط تاریک پررنگ زیاد دارد. او از سفر به بلغارستان و پراگ و تجربه رفتن به رستوران و کافه می‌نویسد. کیک در چک یک محصول نایاب به شمار می‌رفت:« هوس خرید کیک بعد از ساعت شش تجمل پردردسری از کار درآمد، روشن بود که آنجا کسی نمی تواند هر وقت به مهمانی می رود دسر کیک ببرد.»(ص46) به قولی تا وقتی اینجا هستی از احساس کمبود خلاصی نداری. بدترین قسمت این محرومیت و فقر به نبود وسایل بهداشتی و نیازهای اولیه مردم برمی‌گردد. آنجا که مردم امکان خرید دستمال توالت را نداشتند و مجبور به قیچی کردن کاغذهای روزنامه برای تمیز کردن خودشان بودند. در این گوشه از دنیا که سیاستمداران با شعار عدالت حکومت می‌کردند،‌ تنها چیزی که عادلانه تقسیم شده بود فقر و عدالت بود.

«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» ما را به یک گوشه از تاریخ پرتاب می‌کند و پای درد دل آدمهایی می‌نشاند که زندگی‌هایشان به خاطر آرمان‌های ایدئولوژیک یک سیستم تباه شده است. و این سیستم زمانی دچار فروپاشی شد که نسل‌های آینده علاقه‌ای به این آرمان‌ها نداشتند و می‌خواستند وضع زندگی‌شان را بهتر کنند:« این نسل جدید بود که دشمن حکومت شد. خیلی ساده، آنها حاضر نبودند بپذیرند استانداردهای زندگی‌شان، به اسم ایدئولوژی که به آن اعتقادی نداشتند،‌ روز به روز پائین و پائین‌تر بیاید.» (ص 126)

کمونیسم در نخستین سال دهه 90 میلادی از میان رفت و مردم بلوک شرق با تمدن و پیشرفت‌های دنیای غرب آشنا شدند. کمونیست برای آنها از بین رفت ولی تاثیر عمیقی که این سیستم بر ذهن و روان‌شان باقی گذاشته بود به این راحتی از بین نرفت.

کمونیسم در نخستین سال دهه 90 میلادی از میان رفت و مردم بلوک شرق با تمدن و پیشرفت‌های دنیای غرب آشنا شدند. کمونیست برای آنها از بین رفت ولی تاثیر عمیقی که این سیستم بر ذهن و روان‌شان باقی گذاشته بود به این راحتی از بین نرفت.