افراد مجموعه‌های به هم پیوسته‌ای در جامعه هستند و مگر می‌شود آدمهای طبقه‌های اجتماعی مختلف روی هم تاثیر نگذارند.

نگاهی به نمایش «حریق»/ داستان آدمهای خسته پشت درهای بسته

هر دری که بسته می‌شود حریم خصوصی آدمها را از بین می‌برد. آدمها ناگهان از حریم امن خانه‌شان به میانه جمع پرت می‌شوند و خود را در میان مردم شهر بی‌دفاع می‌بینند. این خصیصه زندگی آپارتمانی است. بلای دنیای مدرن است. بلای ساختن خانه‌های بزرگ و ساختن آپارتمان‌های تو در تو که مصیبت تداخل حریم خصوصی و عمومی را با خود می‌آورد. مردم تماشاچی زندگی‌ات می‌شوند و تو اشتراک گذار تجربه‌های زیستی‌ات.

در «حریق» افراد محصور شده در یک آپارتمان، هر کدام به هر دلیلی درهای زندگی به رویشان بسته شده به دنبال راه فرارند، ولی کو راه فرار؟ مشکلات پشت هم سرشان آوار می‌شود و در این میان تنها فوتبال مامنی امن برای پناه بردن به آن است. هنگام تماشای فوتبال است که برای ساعاتی مشکلاتت را پشت در خانه جا می‌گذاری و فراموش می‌کنی که نرخ ارز و طلا و سکه چند برابر شده و سایه تورمی‌اش بر زندگی‌ات چنبره زده است.

افروز فروزند در نمایش تازه‌اش همچون کارهای گذشته‌اش با طرح داستانی گیرا به معضلات اجتماع پرداخته است. کاری که خیلی‌ها در این روزهای تئاتر از عهده‌اش برنمی‌آیند و در سطحی‌ترین حالت ممکن نمایش‌هایشان را روی صحنه می‌برند.

داستان درباره چیست؟
«حریق» روایتگر زندگی آدمهای یک آپارتمان در یک لحظه زمانی ثابت و مشخص است که با استفاده از تکنیک فلش بک در هر صحنه ما را به یک طبقه می‌برد و با خانواده و آدمهای تازه‌ای آشنا می‌کند. ما هم همراه نمایش به چهارم تیرماه 97 و ساعات قبل از بازی ایران و پرتغال می‌رویم. در روزهایی که تب فوتبال، دلار و اعتصاب بازاری‌ها در هم آمیخته بود و ملغمه‌ای از هیجان و استرس را به همراه می‌آورد.

در طبقه چهارم ساختمان صاحب آپارتمان نشسته و صاحب یکی دیگر از واحدها به خاطر مشکلات اقتصادی مجبور شده از خانه‌اش در حوالی حقانی به خانه‌اش در خیابان نبرد بیاید. یک سقوط آزاد برای خانواده‌. در بالاترین طبقه سرمایه‌داران ساکنند. صاحب آپارتمان هر چند مشکل اقتصادی ندارد ولی زندگی مشترکش از هم پاشیده است. زنش او را ترک کرده و دخترش با مرد مطلقه طبقه دوم ارتباط دارد.

در طبقه سوم زن و شوهری یادشان رفته که زندگی مشترک‌شان را باید با هم بسازند و جای آن وارد داد و ستد تجاری با هم شده‌اند. زن که روزی طلاهایش را به شوهرش برای خرید خانه داده حالا خواهان مالش است و همین سرآغاز دعوا میان شان شده است. در همسایگی‌شان نیز زنی سنتی و پا به ماه شوهرش در زندان افتاده و تک و تنها به امید برگشت مرد خانواده است.

جوانی افسرده و مرد مطلقه ساکنان طبقه دومند و در طبقه اول پدر و مادری نگران برگشت دخترشان از شلوغی‌های بازار هستند.

معجزه فوتبال

فروزند با دست گذاشتن بر معضلات و مشکلات افراد طبقه متوسط، نشان می‌دهد ساکنان طبقه وسط (متوسط) در آرامش اقتصادی و سیاسی رشد می‌کنند و با بحران‌های اقتصادی مثل بید شکننده می‌شومد. خانواده‌های نمایش «حریق» همه درگیر مشکلات اقتصادی‌اند. آرمان‌ و آرزوهایشان لای لولاهای در، در حال له شدن است و این له شدگی آنها را هر روز مچاله و سرخورده می‌کند.

 تنها کارگران فارغ از این اتفاقات روز هستند. گرانی دلار و اعتصاب بازار برای هیچ‌کدام‌شان مهم نیست و تنها نقطه وصلی که طبقه متوسط را به طبقه کارگر نزدیک می‌کند،‌ فوتبال است. معجزه فوتبال زن و مرد، کوچک و بزرگ و فقیر و غنی را یک جا جمع می‌کند و بر سر یک سفره می‌نشاند.

حتی اعضای طبقه متوسط با نگاهی از بالا به پائین به بابران نگاه می‌کنند. زمانی که یکی از دختران به یکی از کارگران آقای باربر می‌گوید، او با حالتی نزدیک دختر می شود و می‌گوید ما مسئول حمل و نقل هستیم. زمانی که آسانسور بوی بد می‌گیرد تنها بابران هستند که از آسانسور استفاده می‌کنند و دیگر ساکنان آپارتمان رغبتی به سوار شدن از آسانسور نمی‌کنند. از آن سمت زمانی که کارتن وسایل شکستنی خانه طبقه چهارم از کول باربر روی زمین می‌افتد، او با بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتی کارتن را برمی‌دارد و به راهش ادامه می‌دهد. انگار این دو طبقه آبشان با هم در یک جوی نخواهد رفت و پیوندی میان آنها شکل نخواهد گرفت.

افراد مجموعه‌های به هم پیوسته‌ای در جامعه هستند و مگر می‌شود آدمهای طبقه‌های اجتماعی مختلف روی هم تاثیر نگذارند. افراد در جامعه روی هم تاثیر می‌گذارند و از هم تاثیر می‌پذیرند. این قانون هر اجتماعی است. در طبقه اول، وقتی باربران راه خروج ساکنان آپارتمان را سد می‌کنند درگیری پیش می‌آید. با اینکه پیش از این ساکنان هر خانه به خاطر پشت در ماندن دست به دامان باربران برای باز شدن در خانه‌شان شده بودند ولی دست آخر با آنها درگیر می‌شوند. حتی در میان کارگران انسجام طبقاتی وجود ندارد و راننده‌ بابران حاضر به کمک کردن و حل مشکل نمی‌شود. ساکنان آپارتمان از هر دری که بیرون بزنند باز به در بسته دیگری می‌خورند. گویی راهی برای برون رفت از وضعیت عصبی‌کننده‌شان وجود ندارد. تنها نقطه رهایی همان فوتبال با حرف‌های کلیشه‌ایش است. اینکه اگر صعود کنیم چه می‌شود و اگر ببازیم چه.

افراد مجموعه‌های به هم پیوسته‌ای در جامعه هستند و مگر می‌شود آدمهای طبقه‌های اجتماعی مختلف روی هم تاثیر نگذارند.