«قورباغه» پر از کاراکترهایی است که گوشه‌ای از زندگی آن‌ها نشان داده شده و بعد دیگر کارگردان به سراغ‌شان نرفته است.

نگاهی به نقاط قوت و ضعف قورباغه/ سریالی که نخواست سهل و ساده باشد

سریال «قورباغه»‌ جانی دوباره به شبکه‌ی نمایش خانگی بخشیده است. شبکه‌ی نمایش خانگی که در این چند ساله به واسطه‌ی تولید آثار ضعیف، سریال مخاطب‌پسندی به خود ندیده بود، حالا دوباره با سریال هومن سیدی بینندگان زیادی را جذب کرده است. پس از سریال «شهرزاد» دوباره یک سریال توانسته رگ خواب مخاطبان را به دست بگیرد و فضای سریال‌های ایرانی را از داستان‌های لوده و عاشقانه دور کند.  سیدی برای سریال جدیدش زحمت کشیده و سعی کرده استانداردهای فیلمسازی را رعایت و اثری متفاوت را به نسبت دیگر سریال‌های ایرانی عرضه کند. اما «قورباغه» در کنار نقاط قوتش، نقاط ضعف‌هایی هم دارد که تا حدودی روی کیفیت سریال تاثیر گذاشته است. در ادامه برای بررسی بهتر این سریال، نگاهی به نقاط قوت و ضعف «قورباغه» داریم تا به تحلیل بهتری از کیفیت سریال برسیم.

 

  • نقاط قوت سریال قورباغه

داشتن داستانی جسورانه

چند سالی بود سریال‌های شبکه‌ی نمایش خانگی در کلیشه‌ی داستان‌های عاشقانه گیر کرده بودند. داستان‌های این سریال‌ها با فرمول‌های ساده‌ای مثل خیانت و انتقام ساخته می‌شد و سازندگانش تلاش زیادی برای خلق موقعیت‌های جذابتر به خود نمی‌دادند. همچنین وجود شخصیت‌های پولدار با زندگی‌های لوکس و لاکچری دیگر به یک رویه تبدیل شده بود و تیپ‌های تکراری مدام در سریال‌ها استفاده می‌شدند.

البته سازندگان این چنین سریال‌هایی، خیلی به مخاطب و کیفیت کارشان اهمیت نمی‌دادند. در کوتاهترین زمان ممکن سناریو را می‌نوشتند و خیلی زود فیلمبرداری را شروع می‌کردند تا با پخش سریال کسب درآمد کنند. این نگذاشتن زمان برای کار و زحمت ندادن به خودشان به آفت بزرگی برای سریال‌های شبکه‌ی نمایش خانگی تبدیل شد و باید جایی این روند غلط و سودمحور قطع می‌شد. برای این دسته از سازندگان، گرفتن اسپانسر و کسب سود به هر طریقی در اولویت بود و به همین خاطر با ساده‌ترین و سهل‌ترین راههای ممکن سریال‌شان را می‌ساختند.

اما هومن سیدی با ساختن «قورباغه»‌ خودش را از این جریان جدا کرد و داستانی متفاوت از دیگر سریال‌های شبکه‌ی نمایش خانگی نوشت. سیدی نخواست مانند دیگر کارگردان‌های این حوزه، فقط جنبه‌های تجاری و مالی کار را ببیند و به دست آوردن سود بیشتر دغدغه‌اش نبود. آنطور که سیدی گفته چند سال درگیر نوشتن فیلمنامه «قورباغه» بوده و برای ساختش هم زمان زیادی گذاشته است. همین اتفاق مبارکی است که یک کارگردان فقط دنبال کسب سود بیشتر و درآمدزایی صرف از سریال نباشد و بلکه به کیفیت کار نیز اهمیت دهد.

سریال «قورباغه»‌ ساختار و داستانی متفاوت دارد و سیدی جسارت زیادی به خرج داده تا چنین سریالی که برای مخاطب ایرانی خیلی آشنا نیست را بسازد. ساختار غیرخطی سریال، در کنار داستان متفاوت آن، برای بیننده‌اش کلیشه‌زدایی می‌کند و فضایی تازه‌ای را پیش رویش می‌گشاید. ساخت چنین سریالی با چنین داستانی، نشان می‌دهد مخاطبان ایرانی تا چه اندازه از کلیشه‌های تکراری خسته است و چقدر از ایده‌های نو و جسورانه استقبال می‌کند.

هومن سیدی تجربه‌گرایی را دوست دارد. این را در فیلم‌های سینمایی‌اش نشان داده و حالا او با «قورباغه»‌ در حال کسب یک تجربه‌ی تازه است. «قورباغه»‌ کلاس سریال‌های ایرانی را چند پله بالا برده است. حالا با «قورباغه» مخاطبان سریال‌های ایرانی می‌بینند توان ساخت سریال‌هایی باکیفیت وجود دارد. ساخت سریال‌های باکیفیت می‌تواند بازار خوبی برای سازندگانش در کشورهای همسایه نیز داشته باشد و درآمد خوبی را نصیب‌شان کند.

ساخت و کارگردانی مورد قبول

هومن سیدی در ساخت فیلم‌هایش دقت و وسواس زیادی به خرج می‌دهد. او بسیار سعی می‌کرد صحنه‌های زد و خورد و درگیری را تمیز در بیاورد تا برای بیننده‌اش باورپذیر باشد. سیدی قبلا در فیلم‌های سینمایی‌اش این توانایی را ثابت کرده بود و بار دیگر در «قورباغه»‌ قدرت فیلمسازی‌اش را به رخ دیگران ‌کشانده است.

«قورباغه» از کارگردانی خوبی برخوردار است. یکی از عواملی که بر جذابیت سریال افزوده، ساخت و کارگردانی کم‌نقص آن است. در قسمت‌هایی که داستان سریال به گذشته‌ی شخصیت‌ها می‌پردازد و در دهه‌ی ۶۰ اتفاق می‌افتد، بازنمایی آن دهه و نشان دادن سبک زندگی‌ آدم‌ها خوب و دقیق درآمده است.

سیدی برای ساخت سریالش زحمت کشیده و همین زحمت جای تقدیر دارد. مخاطب هر اثری قطعا تفاوت کار ضعیف با قوی را تشخیص می‌دهد و برای این تلاش و زحمت احترام قائل است. ذات زحمت کشیدن و وقت صرف کردن برای خلق یک اثر هنری موضوع ارزشمندی است که در نتیجه‌ی نهایی کار، خودش را نشان می‌دهد. او صحنه‌هایی خلق کرده که برای ساختش زحمت زیادی به خود داده است. سیدی سریالی در یک آپارتمان و اداره نساخته که چند نفر روی صندلی بنشینند و مدام در حال دیالوگ گفتن باشند. سریال او حرکت و ضرباهنگ تندی دارد و اتفاقاتش در حد یک دیدار و ملاقات ساده خلاصه نشده است. سریال لوکیشن‌های متفاوتی دارد و دوربین خیلی در یک نقطه رها و معطل نمانده است. دوربین در حال حرکت است و مخاطبش را نیز با خود همراه می‌کند. این پویایی در ریتم و قصه برای بیننده بسیاری جذاب و هیجان‌انگیز است.

ترکیب خوب بازیگران

سیدی برای «قورباغه» از بازیگران شناخته شده و کمتر شناخته شده بهره برده است. او اساس سریال را بر بازی صابر ابر و نوید محمدزاده گذاشته ولی در کنار این دو ستاره‌ی سینما، بازیگران زیاد دیگر جلوی دوربین سریال رفته‌اند. البته بازی سحر دولتشاهی به عنوان یکی از چهره‌های سرشناس سریال نیز خیلی خوب است. هرچند حضور او تا اینجا در سریال کوتاه بوده ولی دولتشاهی را در این سریال، از بسیاری از فیلم‌های سینمایی‌اش بهتر می‌بینیم و از او بازی بسیار خوبی را شاهد هستیم.

ترکیب بازیگران شناخته شده و گمنام خیلی خوب جواب داده و به یکی از نقاط قوت سریال تبدیل شده است. سیدی در کنار این بازیگران، از چهره‌های کمتر شناخته نیز استفاده کرده است. شاید پرداخت بهتر به کاراکتر این بازیگران، نتیجه‌ی نهایی کار را بهتر می‌کرد ولی تا همین جا هم چند بازیگر از طریق «قورباغه» به مخاطب ایرانی معرفی شده‌اند.

برای مثال، بازی امید محمدزاده در نقش جوانی‌های پدر رامین بسیار خوب درآمده است. امید محمدزاده که برادر نوید محمدزاده است و تا پیش از این چهره‌ی شناخته شده‌ای میان مردم نبود حالا با بازی قابل قبولش، عموم مردم با نام و چهره‌اش آشنایی پیدا کرده‌اند. قطعا او در آینده در فیلم‌ها و سریال‌های زیادی بازی خواهد کرد و بیشتر از او خواهیم دید و شنید. یا بازی هادی تسلیمی در نقش جوانی معتاد در قسمت سوم سریال، یکی دیگر از بازی‌های خوب چهره‌های کمتر شناخته شده‌ی سریال است. بازیگرانی از این دست در سریال زیاد هستند که اگر بیشتر به نقش‌شان پرداخته می‌شد، آن‌ها در ذهن بیننده ماندگارتر می‌شدند.

 

  • نقاط ضعف سریال قورباغه

مشخص نشدن مسئله‌ی سریال

در مهمترین سریال‌های دنیا در همان دو، سه قسمت ابتدایی مسئله و داستان اصلی سریال مشخص می‌شود. اگر سریالی نتواند در همان چند قسمت ابتدایی مسئله‌اش را روشن کند این را پای ضعف فیلمنامه‌ی سریال می‌گذارند. برای کارگردان‌های مطرح دنیا که سریال می‌سازند این یک اصل اساسی که خیلی زود موضوع و مسئله‌ی سریال‌شان را مشخص کنند تا در ادامه بتوانند با خلق اتفاقات هیجان‌انگیز مخاطب‌شان را درگیر سریال‌شان کنند. کش دادن اتفاق اصلی و در لفافه حرف زدن در سریال سازی یک ایراد بزرگ به شمار می‌رود. قدرت سریال‌سازی در تمام دنیا، در خلق موقعیت‌ها و گره‌های متعدد و باز کردن‌شان و دوباره پرداختن به گره‌‌های بعدی است.

مثلا در سریال پرطرفدار «بریکینگ بد» در همان قسمت اول از مسئله‌ی اصلی سریال آگاه می‌شویم و می‌فهمیم شخصیت اصلی سریال یک معلم شیمی‌ است که به سرطان مبتلا شده و برای تامین نیازهای مالی خانواده‌اش به فکر تولید مواد مخدر می‌افتد؛ یا در سریال «بازی تاج و تخت»‌در همان قسمت‌های ابتدایی با خانواده لنیستر و وضعیت عجیب و غریب این خانواده آشنا می‌شنویم و در جریان رقابت خانواده‌ها برای کسب فرماندهی قرار می‌گیریم. سریال «خانه‌ی اسکناس» هم چنین وضعیتی دارد و در همان اولین قسمت در جریان داستان اصلی سریال و حمله یک گروه تبهکار به ضرابخانه‌ی سلطنتی اسپانیا قرار می‌گیریم. این یک عرف مرسوم در سریال‌سازی جهانی است و سریال‌های خوب و پرمخاطب باید در همان چند قسمت اول مسئله‌شان را مشخص کنند و خیلی موضوع را کش ندهند.

اما در «قورباغه» تا الان هنوز مسئله‌ی اصلی مشخص نشده است و این ایراد خیلی بزرگی است. پس از گذشت نیمی از سریال هنوز مشخص نیست مسئله‌ی اصلی میان رامین و نوری برای پیدا کردن ماده‌ی هیپنوتیزم کننده است یا آن‌ها بر سر قدرت و جایگاه با یکدیگر وارد دعوا و رقابت شده‌اند. سریال تا اینجا گفتن حرف اصلی‌اش را خیلی کش داده و باید زودتر از اینها بیننده‌اش را با مسئله‌اش آشنا می‌کرد.

کم بودن اتفاقات در هر قسمت‌

معمولا سریال‌های مطرح دنیا را یک تیم نویسندگی می‌نویسد و نوشتن قسمت‌های سریال برای یک نفر کاری سخت است. تیم‌های نویسندگی با تبادل ایده و پوشاندن نقاط ضعف سعی می‌کنند در فیلمنامه‌ی نهایی بهترین اثر را خلق کنند. نوشتن سریال با تعداد قسمت‌های زیاد برای یک نفر کاری سخت و طاقت‌فرسا است و ممکن است آن فرد را در ادامه به بیراهه بکشاند.

سیدی «قورباغه» را به تنهایی نوشته و اگر در کنار خودش یک تیم خوب نویسندگی قرار داشت، نتیجه‌ی نهایی کارش بسیار درخشان‌تر می‌شد. سیدی باید از یک تیم نویسندگی در کنارش بهره می‌برد. سریال‌سازی یک کار گروهی است و برای ساخت یک سریال باکیفیت نیاز به حضور یک تیم قوی در نوشتن سناریو احساس می‌شود.  نکته‌ی دیگر اینکه سیدی در کنار نوشتن فیلمنامه، تدوین و کارگردانی را نیز برعهده دارد و همین تعدد مسئولیت‌ها انرژی زیادی را از کارگردان می‌گیرد.

جز در دو قسمت اول سریال، که اتفاقات متعددی در هر قسمت افتاد، در دیگر قسمت‌ها شاهد اتفاقات زیادی نبودیم و هر قسمت حول محور یک اتفاق می‌چرخید. وقتی یک سریال با چنین شتاب و داستانی شروع می‌شود، مخاطبش دوست دارد در هر قسمت اتفاقات و حوادث هیجان‌انگیز زیادی را شاهد باشد نه اینکه تمام وقت را در انتظار یک حادثه بنشیند.

شاید برخی اتفاقات «قورباغه» هیجان‌انگیز باشند، ولی این میزان اتفاق برای یک سریال پرمخاطب کم است. کارگردان باید در هر قسمت موقعیت‌های حساس خلق و بیننده‌اش را درگیر این موقعیت‌ها کند. قرار نیست همه‌ی اتفاقات قسمت‌ها هیجان‌انگیز و ویژه باشند، ولی باید در هر قسمت اتفاق و گره‌ای برای درگیر کردن مخاطب وجود داشته باشد.

تیپ‌‌سازی و نپرداختن به شخصیت‌ها

«قورباغه» سریال پر بازیگری است. از همان قسمت اول تا همین الان، بازیگران زیادی مقابل دوربین رفته‌اند و نقش‌آفرینی کرده‌اند. هر قسمت کاراکترهای زیادی دارد که با برگشت‌های زمانی در روایت‌ داستان، تعداد بازیگران بیشتر هم می‌شود. زمانی که سریال به دهه‌ی ۶۰ فلش‌بک می‌زند، دوباره ما با تعداد زیادی بازیگر روبرو هستیم. این نکتهای منفی برای یک سریال به شمار نمی‌رود ولی زمانی این موضوع به یک نقطه ضعف تبدیل می‌شود که کارگردان نتواند به این بازیگران عمق و شخصیت بدهد و همه در حد همان تیپ بمانند. تا اینجا که نیمی از سریال گذشته، جز نوری و رامین، خیلی درگیر شخصیت‌های دیگر نشده‌ایم و جز اطلاعاتی اندکی از هر کاراکتر چیز دیگری از آن‌ها نمی‌دانیم.

این یکی از مشکلات فیلم‌های سیدی است. او در فیلم‌های سینمایی‌اش نیز نمی‌تواند شخصیت‌پردازی خوبی داشته باشد و معمولا کاراکترهایش در حد تیپ باقی می‌مانند. این مشکل در «قورباغه» هم پابرجاست و ما با تعداد زیادی تیپ مواجه هستیم. خانواده و دوستان رامین نمونه‌ای از این تیپ‌های موجود در سریال هستند که هنوز با گذشت نیمی از سریال، مخاطب نتوانسته با آن‌ها ارتباط بگیرد. خواهر، داماد، پدر و مادر رامین تیپ‌هایی هستند که هر چند قسمت یک بار می‌آیند، چند دیالوگ می‌گویند و تا قسمت‌های بعدی دیگر خبری از آن‌ها نمی‌شود.

در مورد نوری و آدم‌هایی که کنارش هستند نیز همین اتفاق صدق می‌کند. مثلا سروش و آباد که برای نوری کار می‌کنند و حضور پررنگی نیز در سریال دارند، هیچ‌گاه به شخصیت تبدیل نشده‌اند و در حد همان تیپ مانده‌اند. کارگردان تنها در یک قسمت مختصری از زندگی‌شان نشان داد و بعد دیگر زندگی آن‌ها را رها کرد. اگر سیدی چنین قسمت‌هایی را بیشتر ادامه می‌داد و بیننده را متوجه زندگی کاراکترها می‌کرد، بیننده نیز ارتباط خیلی خوبی با بازیگران می‌گرفت.

«قورباغه» پر از کاراکترهایی است که گوشه‌ای از زندگی آن‌ها نشان داده شده و بعد دیگر کارگردان به سراغ‌شان نرفته است. این یکی از ضعف‌های سریال‌های ایرانی است. سریال‌های خارجی چون فصل‌ بندی‌های مشخص دارند، در هر فصل تعداد بازیگران و ورود و خروج‌شان به قسمت‌ها مشخص است ولی در سریال‌های ایرانی به خاطر نبود فصل‌بندی، بازیگران بدون حساب و کتاب کم و اضافه می‌شوند و سرنوشت خیلی‌هایشان نیز تا آخر گنگ و مبهم باقی می‌ماند.

 

نویسنده: احمد محمدتبریزی

 

«قورباغه» پر از کاراکترهایی است که گوشه‌ای از زندگی آن‌ها نشان داده شده و بعد دیگر کارگردان به سراغ‌شان نرفته است.