انسان برای مدتی طولانی گرفتار تاریکی بود. وقتی شب فرا میرسید، جز نور ماه و از زمانی به بعد جز شعلههای آتش، راه دیگری برای دیدن جهان اطراف وجود نداشت. لندن اولین شهری بود که در سالهای پایانی قرن نوزدهم طعم روشنایی با برق را چشید. در ایران نیز در دوره پادشاهی مظفرالدینشاه، ورود برق و روشنایی معابر، آمار جرم و جنایت در تهران را پایین آورد. حالا دیگر در شب هم میشد، اطراف را دید اما افسانههایی که در دوران تاریکی پدیدار شده و رشد کرده بودند گرچه از میزان اعتبارشان کاسته میشد اما حتی تا زمانه ما هم پیش آمدند. نه تنها در تهران بلکه در شهرهای زیادی در گوشه و کنار جهان، برق را نوعی «جادو» تصور میکردند. از جمله تواناییهای جادوگران از دوران باستان تولید نور بود برای همین برخی برق را نیرویی شیطانی میدانستند اما حقیقت این بود که برق حتی بیش از روحانیون مسیحی، کار و کاسبی جادوگران را کساد کرد. در سالنهای تئاتری که دیگر به جای چربی و روغن نهنگ با الکتریسیته روشن میشدند، داستانهای جادوگران خریدار چندانی نداشت و نمایشنامهها رفتهرفته از حضور جادگران خالی میشدند. اما «جادوگری» کموبیش در ادبیات داستانی و نمایشی باقی ماند. ما در زمانهای زندگی میکنیم که ادبیات گوتیک به عنوان یکی از ژانرهای انباشته از جادو بار دیگر جان گرفته است.
زمانه عجیب و غریب ما جادوگران تازهای در خود پرورانده و توجه به آثاری که در اروپای قرون وسطی تولید شده بود بار دیگر مد روز شده است.
گرچه ما دیگر مقهور تاریکی شب بر کره زمین نیستیم اما ما هم ترسهای خودمان را داریم، ما هم رویاها و خیالهایی داریم، ما هم تاریکیهای خود را داریم که باعث میشود مانند نیاکانمان گاهی حقیقت را در آنچه با عقل جور درنمیآید، جستوجو کنیم. پروفسور ماریون گیبسون
(Marion Gibson) استاد رشته ادبیات جادوگری و تئاتر رنسانس در دانشگاه اکستر انگلستان تاکنون 8 کتاب به رشته تحریر درآورده که تمامی در زمینه تاریخ جادوگری و ارتباط آن با ادبیات داستانی و نمایشی هستند. کتاب: -Rediscovering Renaissance Witchcraft; (Routledge, 2017) – بر اساس گفته خودش کتابی است برای بررسی اینکه نوشتههای مرتبط با جادوگری در قرن شانزدهم و هفدهم چگونه الهامبخش آثار امروزی در حوزه ادبیات به ویژه رمانهای عامهپسند، شعر، تئاتر و فیلم در بریتانیا و امریکا بوده است.
برخی از نظریهپردازان ادبیات نمایشی در بریتانیا، نوشتههای او را که توسط معتبرترین ناشرین انگلیسی زبان منتشر شدهاند، یگانه پژوهشهای علمی- ادبی در این حوزه میدانند. چند روز پیش فرصتی پیش آمد تا با او درباره حرفهاش گفتوگویی کنم که آن را در زیر میخوانید.
قبل از هر چیز بسیار سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید تا با شما گفتوگویی داشته باشم.
به عنوان یک نویسنده خاورمیانهای همواره علاقه بسیاری به اسطورههای باستانی سرزمینمان داشتهام. به محض ورود به مبحث «جادوگری» و ارتباط آن با ادبیات داستانی و نمایشی متوجه شدم، تفاوت بسیار بزرگی بین آنچه ما در خاورمیانه با عنوان «افسانههای جادوگری» میشناسیم با نمونههای غربی آن وجود دارد. از جانب ما این مساله ارتباط نزدیکی با عقاید مذهبی دارد. اگرچه در جادوگری پارسی در اصل نیازی به پیروی از دین خاصی وجود ندارد لیکن جادوگری پارسی تاثیر بسیاری از باورهای ریشهدار زرتشتی و اساطیر عربی گرفته است. در اسلام از مخلوقاتی اسم برده شده که نه انسان هستند و نه حیوان [جن ] و دین ما به آنها باور دارد. اما تا جایی که من دریافتهام به رغم اینکه جادوگری ریشه عمیقی در باورهای عامیانه مردم اروپا دارد ولی توسط دین مسیحیت تایید نشده است.
طی قرون وسطا اصول دین مسیحیت غالبا وجود سحر و جادو را منکر شده و حکم شرک و خرافهپرستی برای آن صادر کرده است. برخی مطرح کردهاند که فعالیتهای قدیس توماس آکویناس، زمینه تغییراتی در اصول مسیحیت را فراهم کرده که به واسطه آن عدهای از متکلمان مسیحی پذیرفتند این امکان وجود دارد که فردی بتواند در ازای همکاری با شر به نیروهایی ما فوق طبیعی دست یابد. آیا صحیح است که ما توماس آکویناس را به عنوان اولین فیلسوفی معرفی کنیم که جادوگری را با مسیحیت پیوند داده و آن را به عنوان موضوعی برای اندیشه فلسفی مطرح کرده است؟
هم آری و هم خیر! در قرون وسطا بسیاری از مسیحیان به طور قطع به جادوگری «باور» رسمی پیدا کردند. در ادامه توضیح خواهم داد که منظورم از «باور» در اینجا چیست.
الاهیات نویسانی چون توماس آکویناس، یوحنا نایدر، هاینریش کارمر و ژاکوب اسپرنگر به پیدا کردن روابطی بین معنویات مسیحی و جادو به عنوان بخشی از مباحث گستردهتر فلسفی علاقهمند بودند.
تغییر موضع آنها به این صورت شکل گرفت که تا قبل از آن جادو شامل رویاپردازیهای بیاساس برای دستیابی به نیروهای تخیلی و مجموعه شایعاتی بود که تنها مردم خرافاتی به آن باور داشتند اما بعدتر جادو تبدیل به تهدیدی واقعی شد که شر(شیطان) میتوانست به وسیله آن به مردم آسیب برساند. آنها با قطعیت اعلام کردند که(هر چند توضیح دادنش پیچیدگیهایی داشت) جادوگران میتوانند با سحر و جادو به نیروی شیطان وصل شوند و به مردم آسیبهای واقعی برسانند. برخی مطرح کردند که شیطان این نیرو را مستقل از خداوند در اختیار داشته است، عدهای گفتند، جادوگران تنها در صورتی میتوانند آسیب برسانند که خدا به آنها اجازه داده باشد و نویسندگان مذهبی شرح میدادند که چرا خداوند اجازه چنین کاری را داده است.
در هر حال این باور در حلقههای رسمی کلیسا شکل گرفت که جادوگران در مرحله نخست واقعی هستند و تهدید جدی به حساب میآیند و باید دستگیر و کشته شوند. هر چند حتی قبل از این دوران هم تعداد زیادی از مسیحیان به جادوگران و دیگر مخلوقات و باورهای جادویی باور داشتند(همان طور که در ادامه هم اشاره خواهد شد، شواهدی مبنی بر وجود این اعتقادات به قدمت تاریخ بشر وجود دارد). موارد بسیاری از اعدام جادوگران(برای مثال در سرگذشتنامههای ایسلندی قرون وسطا) ثبت شده است و کتابهای ورد و طلسم برای محافظت در مقابل جادوگران وجود دارد. مردم به وجود جن، پری، دیو و دیگر مخلوقات غیرانسانی که میتوانستند آسیبرسان باشند، باور داشتند. برای مثال اجنهها میتوانستند باعث بروز بیماری شوند و دیوها و پریها آدمربایی میکردند. کلیسا هرگز این عوالم جادویی را تایید نکرد و بسیاری از مردم در رابطه با این باورها سردرگم ماندند. برای مردم مشخص نبود که باید در رابطه با این موارد به چه شکل فکر کنند و اگر اشتباه فکر میکردند امکان ارتداد وجود داشت و محکوم به اعدام میشدند. همچنین من فکر میکنم مردم بیشتر مواقع برای باور صددرصد به وقایع مافوق طبیعی دچار درگیری هستند. امکان دارد یک نفر روزی به چیزی، باور قطعی داشته باشد و فردا باور خود را تغییر دهد. یک روز یک کشاورز قرون وسطایی باور دارد، حیواناتش مورد حمله یک جادوگر قرار گرفتهاند و یقینا او کسی جز فلانی نبوده و روز بعد فکر میکند که شاید یک بیماری طبیعی بوده باشد. در نتیجه باور مردم و کلیسا و اصول رسمی مسیحیت طی قرون وسطا در حال تغییر بودند و هر روز یک موضع اتخاذ میکردند.
مقوله جادوگری و باور به آن به قدمت تاریخ بشر است ولی برای من جالب است بدانم، حضور جادوگری در تاریخ ادبیات چگونه بوده است؟ سوالم لزوما در رابطه با ادبیات گوتیک نیست بلکه تمایل دارم بدانم در ادبیات غرب تا قبل از دوره گوتیک رد پایی از جادو دیده میشود؟ این امر در ادبیات نمایشی به چه شکل بوده؟(البته غیر از آنچه در رابطه با تاثیر جادو بر آثار شکسپیر که در مقاله خود به آن پرداختهاید
«Understanding Witchcraft? Accusers’ Stories in Print in Early Modern England»)
جادو در ادبیات پیش از گوتیک بارها حضور داشته همانگونه که بعد از این دوره هم بوده. همان طور که اشاره کردید، آثار شکسپیر هم سرشار از جادو است. در واقع هیچ نمایشنامهنویس مطرحی به اندازه او جادو و جادوگران را وارد تاریخ تئاتر نکرد. مهمترین جادوگران شکسپیر در مکبث حضور دارند و نمایشنامه رویای یک شب نیمه تابستان هم در رابطه با پریان است. دیگر نمایشنامهنویسان هم در رابطه با جادوگران و دیوها و… آثاری به جا گذاشتهاند. برای مثال نمایشنامه دکتر فاستوس اثر کریستوفر مارلو در رابطه با مردی است که به جادوگر تبدیل میشود.
او داستانش را بر اساس یک داستان منثور آلمانی نوشته که نوعی از ادبیات پیشین است که توضیح داده چگونه جان فاست با روی گرداندن از خدا به سمت شیطان به قدرت دست یافت.
دیگر نویسندگان در رابطه با قدرت واقعی جادوگران شک بیشتری داشتند و در اکثر مواقع تصویری شیادانه از آنها ارایه کردهاند. پس بار دیگر باید بگویم که هیچ نمایشنامهنویسی به اندازه شکسپیر به جادو باور نداشت.
بن جانسون نمایشنامهای با نام «کیمیاگر» نوشته که در آن گروهی افراد شعبدهباز ادعا دارند که میتوانند با استفاده از علم کیمیاگری با ملکه پریان ارتباط برقرار کنند ولی تمام ماجرا ساختگی بوده و آنها فقط قصد سوءاستفاده از مردم خرافاتی را داشتهاند. پس میتوان گفت، ادبیات گوتیک بر پایه کهنی از سنتهای اروپایی در رابطه با وقایع و مخلوقات مافوق طبیعی بنا شده است.
نسخه اصلی مجموعه داستانهای کودکان و خانواده، اثر یاکوب و ویلهلم گریم که بیشتر با نام قصههای برادران گریم شناخته میشود، بهطور مداوم به خاطر وجود مضامین خشن و جنسی مورد انتقاد قرار گرفته و مناسب برای کودکان و حتی خانواده شناخته نشده. با این اوصاف اثر برادران گریم حاوی دو داستان معروف «سفیدبرفی» و «هانسل و گرتل» است که دو تا از بهیادماندنیترین جادوگران فرهنگ عامه در آنها حضور دارند. هم مادرخوانده سفیدبرفی و هم پیرزن جنگلی هانسل و گرتل که به جای آنکه بچه بزاید و از آنها مراقبت کند بچهها را میخورد؛ هر دو نماد انحراف از یک مادر اخلاقی و پرهیزکار هستند، آنچه نماد مطلوب زنان از دید کلیسا بوده است. هر چه بیشتر در رابطه با تاریخ جادوگری، به ویژه در اثر گرانبهای شما: جادوگری و جامعه در انگلستان و امریکا 1750-1550؛ میخوانم، احساس میکنم که مخالفت با جادوگری در اروپا بیشتر به نوعی مبارزه با امکان وجود نوع دیگری از نقش زن در جامعه بوده که به وسیله کلیسا ارایه شده است. آیا صحیح است که ما مبارزه با جادوگری را به نوعی مبارزه با طبقه فرودست و فقیر جامعه بپنداریم؟
بله، درست است، جادوگران در قصهها و ادبیات به صورت افرادی با روحیات ضدمادرانه و ضد خانهدارانه نمایش داده شدهاند که در تضاد با چهره زنی است که به عنوان نماد زن خوب پذیرفته شده. جادوگران به جای آنکه فرزندآوری کنند، کودکان را میکشند و به جای آنکه به آنان خوراک سالم بدهند، آنها را مسموم میکنند. آنان به شوهران خود و مردان قدرتمندی چون شاهان و شاهزادگان آسیب میرسانند و به جای پیروی از آنان، طغیان میکنند. آموزههای مسیحی اصرار داشت که زن موجودی مطیع و آرام است، هرچند نمونههای شاخصی هم وجود دارند که اینچنین نبودهاند: ملکهها، زنان بیوهای که مالک داراییهای شوهر از دست رفته خود بودند و زنان تاجر و صنعتگر.
خیلی کلیشهای است که بگوییم جادوگرستیزی هدفش صرفا یافتن و ساکت کردن زنانی بوده که ساکت نبودهاند و بیش از حدود خودشان قدرت داشتهاند اما در کل زن ستیزی به بهانه مبارزه با جادوگری در قرون وسطی و دوران مدرن نخستین دیده میشود. اما بهطور معمول، زنان بیوه، زنانی که همسران خوبی نبودند و زنانی که فرزندان نامشروع داشتند، بیشتر مواقع هدف قرار میگرفتند و در کل زنان به نسبت بسیار بیشتری از مردان مورد اتهام واقع میشدند ولی مردان هم به جرم جادوگری اعدام میشدند و این یک جرم صرفا زنانه محسوب نمیشده است.
شاید بهتر باشد ببینیم که جادوگری چه بوده و نگاهی به تاریخ آن بیندازیم. در کتابهایی که در مورد رابطه جادوگری با ادبیات و تئاتر نوشته میشود، همیشه به اصرار آموزگاران جادوگری به شاگردانشان برای اطلاع یافتن از ریشههای حرفهشان اشاره میشود. برای مثال باید آنها بدانند که آزار و اذیتها در قرون وسطی چگونه شروع شد و ظهور مجدد جادوگری، کی و کجا بوده است. به همین دلیل فکر میکنم جادوگری یکی از حرفههایی است که از گذشته خود آگاهی زیادی دارد. اجازه دهید اینطور بیان کنم: جادوگری به نوعی «گذشته زنده» است چرا که مطالب زیادی از گذشته وجود دارد که باید در جادوگری فرا گرفته شود. نمیتوان این حقیقت را نادیده گرفت که مطالعه تاریخ برای بسیاری از ما ملالآور است در حالی که تاریخ جادوگری چنین نیست و بسیار زنده و مرتبط به زندگی امروزه ما است. نظر شما در این رابطه چیست؟
مردمی که خودشان را جادوگر میدانستند معمولا علاقه زیادی به تاریخ نشان میدادند و عمدتا خود را به عنوان احیاگران روشی قدیمی از زندگی کردن میپذیرفتند. ایشان باور دارند که جادو امکانپذیر است و میتوان از آن برای اهداف صحیح استفاده کرد. اعتقاد دارند آزار دادن جادوگران از جانب کلیسا در گذشته به این جهت بوده که بیشترشان زن بودهاند یا از بعضی جنبهها متفاوت، پرهیاهو و عصیانگر بودند و از پذیرش اصول رسمی سر باز میزدند. حتی در جوامع مدرن امروزی هم اگر بخواهید متفاوت باشید (بیرون بایستید و عقاید شخصی خودتان را داشته باشید) انتخاب کردن هویت جادوگری یکی از این راهها است. حتی در قرون وسطی و دوران مدرن نخستین هم این امر صادق است: افرادی بودهاند که از اینکه به آنها برچسب جادوگری زده شود خرسند بودند. جادوگران میتوانستند با فروش ورد و طلسم درآمد داشته باشند و حتی امکان داشت که افراد قدرتمندی به نظر برسند، البته تا زمانی که با محاکم دچار مشکل نمیشدند. در سرتاسر جهان جوامعی وجود دارند که در آنها باورهای گستردهای به جادو و جادوگران و شفادهندگان و … وجود دارد. همچنین جوامع زیادی هم وجود دارد که متهم شدن به جادوگری در آنها چیز وحشتناکی است و امکان دارد افراد کشته و تبعید و … شوند. اما در اروپا و امریکا اگر شخصی خود را جادوگر یا ساحر بنامد خطری او را تهدید نمیکند و بسیاری از مردم باور دارند که اعتقاد به جادوگری چیز بیخطری است که به گذشته تاریخی ربط دارد و به نوعی بازسازی شده است. ایده اینکه به جادوگری بگوییم «گذشته زنده» را میتوان اینطور تعریف کرد: جادوگری سنتی است که برای دوران مدرن بازتفسیر شده است.
کتابهای متعددی در رابطه با تاریخ جادوگری نوشته شده است. تعداد زیادی از آنها تحت تاثیر نگاه متعصبانهای که وامدار متون مذهبی مسیحی است نوشته شدهاند اما این اواخر چند کتاب منتشر شده که به نظر داستان را به شکل دقیقتری شرح دادهاند، حداقل این طور به نظر میرسد که میتوان صحت ادعای جادوگران را با روشهایی سنجید. اخیرا دکتر مارگارت مرای، ریشه جادوگری را دنبال کرده و آثاری از آن در دوران پارینه سنگی به قدمت 25000 سال پیش پیدا کرده است. ما چه چیزی از این نوع جادوگری کهن میدانیم؟
اگر بخواهم صادقانه جواب بدهم باید بگویم که ما چیز زیادی در این رابطه نمیدانیم. مشخص است که در یافتههای باستانشناسی آثاری از دستسازههای هنری به چشم میخورد که به نظر «اشیاء آیینی» بودهاند که نشان میدهد مردم به جادو باور داشتهاند و شاید به شمنیسم، جادوگری و ادیان جادویی هم اعتقاد داشتهاند، چرا که بشر صدها سال بعد با این چیزها برای یک مدت طولانی زندگی میکرد.
اما مارگارت مرای اعتماد به نفس بیش از حدی به توانایی خود در دانستن و تفسیر کردن این باورها داشته. (البته او تنها نبوده و بسیاری از محققان همدوره او در این ویژگی مشترک هستند). بنابراین با وجود اینکه فکر میکنم جادوگری در قرون وسطی، دوران نخستین مدرن و عصر حاضر در ادامه باورهای گذشته بنا شده اما فکر نمیکنم یک سنت پیوسته کهن در رابطه با باورهای جادویی وجود داشته باشد.
به نظرم جوامع بیش از آن تغییر کردهاند که باور داشته باشیم چنین امری واقعیت دارد و جادوگری فقط یک بازسازی است و نمیتوان گفت ادامه همان دین یا باورجادویی قدیمی است. به هر حال فکر میکنم تعصب مقوله جالبی است. دانستن حقیقت در رابطه با تاریخ کار بسیار سختی است به ویژه وقتی با تاریخِ باورهای در حال تغییر سر و کار داریم و به نظرم همه ما تا حدودی دچار تعصب هستیم. همه ما پیشداوریها و نقصانهایی در دانشمان داریم و من اندکی به نویسندههایی مانند «مرای» علاقه دارم اما به نظرم اشتباه کردهاند ولی اشتباهشان جالب به نظر میرسد.
من همین حس را نسبت به جادو و جادوگران دارم: من باورهایی را که بعضی از مردم به جادو داشته و دارند را نشر نمیدهم اما علاقه دارم بدانم که چرا به چنین چیزی باور دارند. سعی میکنم تا جایی که میتوانم دنیا را از زاویه دید آنها ببینم. چرا که در بسیاری موارد آنها باور صادقانهای داشتهاند.
بعضی اوقات چنین باوری میتواند آسیب بزرگی وارد کند اما بیشتر اوقات قدرتمند و جذاب است. به هر حال تلاش برای فهمیدن گذشتگانمان، کار خوبی است. جین ریس، رمان نویس، در رمان دریای وسیع سارگاسو جمله جالبی دارد: همیشه جنبه دیگری هم وجود دارد، همیشه. که در رابطه با تلاش کردن برای دیدن چیزها از زاویه دید دیگران گفته شده.
در جادوگری پارسی، ستارهشناسی اولین شکل طالعبینی محسوب میشود. شخص باید بداند که چگونه وضعیت ستارگان و صورتهای فلکی را بخواند تا بتواند آینده را پیشبینی کند. رمالی و فال قهوه نیز از دیگر شیوههای رایج پیشگویی هستند. کیمیاگری/علم شیمی هم شاخه مفصل دیگری است که در آن معجون، مرهم و اکسیر ساخته میشده است. میخواهم از شما در رابطه با زیرشاخههای جادوگری انگلیسی/امریکایی بپرسم. متوجه شدهام که جادوگری در بریتانیا با دیگر نقاط اروپا متفاوت است. آیا چنین چیزی درست است؟
بسیار جالب به نظر میرسد. امکان دارد بعدا کتابهایی در رابطه با جادوگری در خاورمیانه به من معرفی کنی؟ مایلم در این زمینه اطلاعات بیشتری به دست بیاورم.
در هرحال، برگردیم به سوال شما. اطمینان ندارم که بتوانم جواب کاملی به سوال شما بدهم. اما فکر میکنم ما هم در تشریفات جادوگری غربی زیرشاخههایی مشابهی داشته باشیم. ستارهشناسان و کیمیاگران قرون وسطی و دوران مدرن نخستین، آموزههای خود را از متون خاورمیانهای برمیگرفتند و واژه جادو که در انگلیسی Magic گفته میشود از کلمه فارسی مُغ به معنی حکمای فرزانه شرقی که در متون یهودی و مسیحی به آن اشاره شده گرفته شده است. در نتیجه گویا این دو جامعه به ظاهر متفاوت در اصل یک جادوی مشترک را دنبال میکردهاند.
بسیار گفته میشود که ادبیات گوتیک به نوعی صورت تیرهتری از ادبیات رومانتیک آلمانی با نگاهی عمیقتر به گذشته است. آیا چنین چیزی صحیح است؟ از طرف دیگر، زمانی که من با تاریخ ادبیات جادوگری آشنایی نداشتم، هر گاه میخواستم سراغ رمانی بروم که در آن جادو و جادوگری زیادی وجود داشته باشد به ادبیات گوتیک مراجعه میکردم. آیا ژانر دیگری هم وجود دارد؟
به نظر تعریف منصفانهای میرسد. بله، رمانهای جادوگری زیادی وجود دارد که گوتیک نیستند، همچنین سریالهای تلویزیونی محبوبی هم ساخته شده که در آنها جادوگران زنان قدرتمندی هستند و ربطی به مخلوقات ترسناک گوتیک ندارند؛ و رمانهایی هم وجود دارد که با ایدههای گوتیک در دیگر فرهنگ بازی میکند.
برای خوانندگان شما در صورتی که تمایل داشته باشند داستانهای غیر گوتیک جادویی را دنبال کنند این پیشنهادها را دارم: سریال امریکایی Bewitched (که در آن جادوگر یک زن دوستداشتنی و مهربان روستایی است.) رمان خواهر عجیب اثر کیت پولینگر (یک رمان کانادایی در مورد جادوگری از گذشته است که به طریقی به زمان حال آمده و میخواهد انتقام بگیرد.) رمان بریتانیایی- نیجریهای سفید برای جادوگری، اثر هلن اوییمی (درباره خانه سحر شده و ایدههای کاراییبی از جادوگری) یا رمان تاریخی انگلیسی اثر بث آندرداون به نام خواهران جادوگریاب (در رابطه با اینکه چرا مردم جادوگرها را دستگیر میکردند و اینکه از سر گذراندن چنین وقایعی در قرن 17 انگلستان به چه شکلی بوده)
به عنوان سوال آخر میخواهم از شما بپرسم که در این روزهای شیوع بیماری، زندگی خود را چگونه سپری میکنید؟ آیا کلاسهای آنلاین برگزار میکنید؟ به عنوان کسی که حرفهاش بیارتباط با این حال و هوای پیش آمده نیست، نظر شما در رابطه با آینده و تاثیرات شیوع این بیماری بر جهان چیست؟
بله، ما در دانشگاه اکستر کلاسهایمان را به صورت آنلاین برگزار میکنیم اما نمیدانم اگر این شرایط تا پاییز ادامه پیدا کند وضعیت به چه شکلی خواهد شد. (ترم آینده در ماه سپتامبر شروع میشود) ولی همین باعث شده که ما روشهای بسیار زیاد و جالبی را برای نوشتن و آپلود کردن دروس و استفاده از ابزارهای ویدیوکنفرانس مانند زوم و چند نرمافزار دیگر یاد گرفتهایم و با راههای جدید با یکدیگر تعامل میکنیم.
زمان بسیار عجیبی است و من حس میکنم به گذشته برگشتهایم: زمانی که طاعون در جهان شیوع یافته بود، چیزی که تقریبا اکثر ما راجع به آن خواندهایم اما هرگز چنین چیزی ندیده بودیم. همچنین ما داریم به نوعی سهمیهبندی و محدودیت رسمی در رفت و آمد را تجربه میکنیم که جالب است.
در بریتانیا چنین چیزی یادآور جنگهای جهانی اول و دوم است. صف بستن برای منابع غذایی، حضور پررنگتر پلیس و تجربه مقررات بیشتر، احساس تهدید عمومی و غم بزرگ از دست دادن هزاران نفر. تمام اینها من را به این فکر فرو میبرد که ما چقدر از غم و رنج و وحشتی که مردم در تاریخ تجربه کردهاند کم میدانیم. خانواده من تا الان بسیار خوش شانس بودهاند. من و همسرم احتمال میدهیم که به ویروس مبتلا شده بودیم چون مقداری احساس مریضی میکردیم ولی بهبود یافتیم. مادر هشتاد و یک ساله من به بیماری دچار نشده و بزنم به تخته الان چند هفته گذشته و هنوز حالش خوب است! بدون اینکه متوجه باشم خودم از یک علامت جادویی استفاده کردم! آیا شما هم در ایران برای اینکه شانس با شما یار باشد به تخته میزنید؟ البته من به جادو اعتقاد ندارم؛ به اندازه کافی واضح نیست؟
منبع اعتماد