اوریانا فالاچی در سال 1358 جهت انجام گفتوگو با رهبران انقلاب اسلامی به ایران آمد و در این فاصله نشریه «سپید و سیاه» فرصت را جهت انجام گفتوگو با او مناسب دید.
به گزارش تیتر هنر، در شروع گزارش مجله درباره گفتوگو با فالاچی چنین آمده است:
««اوریانا فالاچی» مصاحبهگر نامآور مطبوعات جهان، هفته گذشته به تهران آمد. «سپید و سیاه» نخستین نشریهای بود که او را یافت، با او قرار ملاقات گذاشت و دو تن از نویسندگان و مترجمان خود را به دیدار او فرستاد. هفتۀ پیش در آخرین روزی که آخرین صفحات مجله بسته میشد، مصاحبه فرستادگان ما با اوریانا فالاچی آماده شد، لیکن فرصت چاپ آن از دست رفته بود. ناگزیر چاپ مصاحبه را به این شماره موکول کردیم و در شماره پیش، تنها خبر ورود او را به تهران چاپ کردیم.»
خبرنگاران مجله سوالات زیادی را درباره دوران خبرنگاری و شروع سفرهایش به کشورهای دیگر پرسیدهاند که خواندنی و جذاب است.
نقطه عطف این گفتوگو با عصبانیت فالاچی از انتشار بدون مجوز کتابش در ایران برمیگردد که در شرح زیر خواهید خواند:
««اوریانا فالاچی» از یادداشتهای سفر «ویتنام»اش صحبت میکرد که به او گفتم کتابش را، هم در زبان اصلی – ایتالیایی – خواندهام، هم ترجمۀ فارسی آن را دیدهام که به نام «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» در ایران منتشر شده است. صحبتمان، در این مورد، معمولی بود، اما او ناگهان مثل ترقه از جا پرید، خون زیر پوست صورتش دوید، رنگش سرخ سرخ شد و تقریبا فریاد زد: «کی اجازه داده کتاب مرا به فارسی ترجمه کنند؟ پس چرا از من اجازه نگرفتهاند؟ چرا حق تألیفم را ندادهاند؟» من که اول یکه خورده بودم، بعد سعی کردم برایش توضیح بدهم. گفتم که کشور ما هنوز به قانون «کپیرایت» ملحق نشده است و بنابراین مترجم کتاب خانم لیلی گلستان بیاجازه او هم میتواند دست به ترجمۀ آن بزند. اما (اوریانا) ناگهان لنگه کفش خود را درآورد آن را با دستش بالا آورد و توی هوا تکان داد و فریاد زد: «نفهمیدم! این کفش مال من است یا مال دیگری؟ خب، کتاب من که بیشتر از کفشم به من تعلق دارد. مگر کسی میتواند این کفش را از پای من دربیاورد و رنگش را عوض کند و خودش بپوشد؟» و بعد، با همان عصبانیت گفت که وقتی به ایتالیا برگشت علیه مترجم و ناشر کتابش شکایت خواهد کرد و آنها را به دادگاههای بینالمللی خواهد کشاند.»