ترنس مالیک این داستان محسورکننده را با هنرمندی تمام کارگردانی کرده است. دیالوگ‌های درخشان فیلم پر از معنا و مفهوم در باب زندگی است.

نقدی بر فیلم «یک زندگی پنهان» اثری از ترنس مالیک/ آن‌که وجدانش را به دروغ نیالود

یک دهکده آرام و کم جمعیت در قلب اتریش، آدم‌هایی شاد و سرخوش و غرق در طبیعت و فارغ از هیاهوی دنیا. ناگهان موعد شوم جنگ فرا می‌ریزد و همه چیز را در خود فرو می‌برد. آن آرامش حقیقی و آن شادی رنگ می‌بازد و آسایش مردم دهکده زیر پوتین سربازان نازی از بین می‌رود. ارتش نازی به اتریش حمله کرده و مردان این دهکده کوچک به جنگ فراخوانده شده‌اند. سرنوشت طور دیگری در حال رقم خوردن است. کشاورزان آرام منطقه حالا باید به جنگ بروند. جای داس، اسلحه در دست بگیرند و جای درو کردن محصول، آدم را بکشند. این جنگ به آنها هیچ ارتباطی ندارد و مگر می‌شود انقدر راحت راهی جنگ شد و با گلوله دیگری را کشت؟ این سرآغاز کشمکشی بزرگ برای فرانز است. باید انتخاب کند زیر پرچم ارتش نازی، برای عقیده‌ای که قبول ندارد بجنگد، انسان دیگری را بکشد یا شرافتش را حفظ کند و پا روی حقیقت ندارد.

فیلم «یک زندگی پنهان» بر اساس یک اتفاق واقعی ساخته شده است. ترنس مالیک با هنرمندی تمام این واقعه را به نبردی شگفت‌انگیز میان حق و باطل کشانده است؛ میان وجدان و بی اخلاقی، میان حقیقت و دروغ. زندگی خوب و عاشقانه فرانز با شروع جنگ از بین می‌رود. مثل زندگی هزاران انسانی که در شروع جنگ‌ها از بین می‌روند و دیگر هیچ‌گاه رنگ خوشی را نمی‌بینند. حالا اینجا در این دهکده کوچک زندگی روی دیگرش را به فرانز نشان می‌دهد.

او در ابتدا از رفتن به جنگ سرباز می‌زند و ناگهان با طغیان اهالی دهکده مواجه می‌شود. فرانز این جنگ را قبول ندارد و نمی‌خواهد در آن شریک باشد. همسایگان فرانز که روزی جز عشق و دوستی چیز دیگری نثار فرانز و خانواده‌اش نمی‌کردند حالا به دشمنانش تبدیل شده‌اند. به او دشنام و بد و بیراه می‌دهند، بچه‌هایش را به بازی نمی‌گیرند و آنها را در انزوا قرار می‌دهند. حکومت نازی با به جان انداختن مردم با همدیگر، فرانز را در یک شرایط سخت روحی و روانی قرار می‌دهد.

فرانز در آخر به جنگ فراخوانده می‌شود ولی به هیتلر سوگند وفاداری یاد نمی‌کند. این سرآغاز ماجراهای عجیبی برای اوست. او قبول ندارد که جانش را در راه جنگ برای ارتش نازی فدا کند و نمی‌خواهد جزئی از ماشین کشتار نازی‌ها باشد. او را به زندان می‌برند، شکنجه می‌کنند، می‌شکنندش تا شاید پشیمان شود و لباس نظامی‌ها را به تن کند. اما فرانز قوی‌تر از این حرف‌هاست. او تحت هیچ شرایطی حاضر نخواهد شد پا روی وجدان و شرافتش بگذارد. او نمی‌خواهد حقیقت را فدای رنج‌هایش کند. او رنج‌ها را به جان می‌خرد تا رستگاری برایش حاصل شود.

فرانز در مبارزه‌ای سخت با نازی‌ها حتی حاضر نمی‌شود در بیمارستان کار کند، چرا که پس از رهایی از زندان باید برای هیتلر سوگند وفاداری یاد کند. او نمی‌خواهد باطن خود را آلوده به سوگندی دروغین کند. پس برای عقیده‌اش می‌جنگد حتی اگر بهایش مرگ باشد. دادگاه فرانز را به مرگ محکوم می‌کند و به او می‌گویند در صورت امضای برگه‌‌ای که همان سوگند وفاداری باشد از زندان آزاد خواهی شد، ولی او خود را در بند و زندان نمی‌بیند.

فرانز حصارهای روحش را شکسته و این زندان جسمانی برایش اهمیتی ندارد. او فراتر از سختی‌ها تن را می‌بیند و روحش بزرگش پروایی از چیزی ندارد. فرانز اعدام می‌شود، زنش تنها و بچه‌هایش تنها می‌شوند، چندی بعد جنگ به پایان می‌رسد و ارتش نازی شکست می‌خورد ولی در این میان نام فرانز نیک به یادگار می‌ماند. از میان مردان دهکده به جنگ رفتند هیچ نام و نشانی نمانده و تنها نام فرانز از آن روزها به یادگار مانده است. کسی که حقیقت و وجدانش را برای مصلحتش نفروخت و تا آخر پای هزینه‌هایش ایستاد.

ترنس مالیک این داستان محسورکننده را با هنرمندی تمام کارگردانی کرده است. دیالوگ‌های درخشان فیلم پر از معنا و مفهوم در باب زندگی است. صحنه‌هایی که مالیک از طبیعت دهکده به تصویر کشیده، فوق‌العاده چشم‌نواز و زیباست. مالیک این فیلم را با شاعرانگی تمام ساخته و با وجود زمان طولانی و ریتم کند فیلم، به عمق شخصیت‌ها می‌رویم و با رنج‌هایشان آشنا می‌شویم و درد می‌کشیم. فرانز و همسرش در این مسیر به یک اندازه رنج کشیدند و ما هر بار با بخشی از سختی‌هایشان آشنا می‌شویم. دیالوگ‌هایی که مالیک برای فیلم نوشته، بسیار الهام‌بخش و پرمعناست و بسیار به غنای فیلم کمک کرده. «یک زندگی پنهان» را در کنار «درخت زندگی» باید جزو بهترین فیلم‌های مالیک دانست. کارگردانی که هر بار با فیلم‌هایش شگفت زده‌مان می‌کند.

نویسنده: احمد محمدتبریزی

ترنس مالیک این داستان محسورکننده را با هنرمندی تمام کارگردانی کرده است. دیالوگ‌های درخشان فیلم پر از معنا و مفهوم در باب زندگی است.