سومین فیلم بلند داستانی ابراهیم ابراهیمیان خیلی بهتر عیار این کارگردان جوان را نشان میدهد. کارگردانی که در فیلمهایشان همه چیز معمولی و متوسط است و خبری از شگفتی نیست. ابراهیمیان در «پیلوت» همان مسیری که در دو فیلم قبلیاش رفته، را ادامه داده و با خلق یک داستان معمولی یک فیلم کاملا معمولی ساخته است.
«پیلوت» که در پیش از تولید به واسطه مصدومیت الناز شاکردوست حاشیههایی را به همراه داشت، در زمان اکران خیلی بی سروصدا و بدون حاشیه با یک فروش نه چندان دلگرم کننده کارش را ادامه میدهد. مخاطبان حق دارند که وقت و پولشان را صرف چنین فیلمهایی نکنند. فیلمهایی به شدت اعصاب خرد کن که در انتها نه تنها حال تماشاگرش را خوب نمیکند، بلکه موجی از حال گرفتگی را نثارش میکند.
اما چرا «پیلوت» را فیلم خوبی نمیدانیم؟ کارگردان یک موقعیت داستانی خیلی ساده و معمولی را انقدر کش داده تا یک فیلم خسته کننده بسازد. «پایلوت» میتوانست یک فیلم کوتاه نسبتا خوب باشد نه یک فیلم بلند داستانی. فیلم به شدت از خلق داستان و ایدههایی برای پیشبرد روایتش رنج میبرد و سعی دارد با تمرکز بر یک موقعیت اولیه زمان فیلمش را پر کند.
پسربچهای در بیمارستان زیر دست پزشکها از دنیا رفته و از ابتدا تا انتهای فیلم پدر و مادر فیلم بر سر چرایی انجام عمل جراحی و تحویل جنازه بچه دعوا میکنند و توی سر هم میزنند. فیلم در همان 15 دقیقه ابتدایی داستانش تمام میشود و از اینجا به بعد کارگردان میخواهد با داد و فریاد و دعوا و فحش فیلمش را پیش ببرد و همین فضای متشنج فیلم حال تماشاگرش را خراب میکند. داستان توانایی جلو بردن فیلم را ندارد و این خرده موقعیتها هستند که با شلوغکاری و هیاهوی بیخودی میخواهد جور نداشتن داستان را بکشد.
کارگردان به هیچ عنوان نتوانسته برای فیلمش فضاسازی مناسبی داشته باشد و باور یک پدر و مادر ناراحت که سر جنازه بچهشان دعوا دارند سخت است. بیشتر زمان فیلم در بیمارستان با دعوا کردنهای حمیدرضا آذرنگ در نقش پدر بچه میگذرد. بازیها هم چنگی به دل نمیزند. بازیگرها حتی جواد عزتی همان نقشهای قبلی خودشان را تکرار میکنند و فقط تا حدودی میتوان بازی سعیدآقاخانی را دوست داشت و از بازیاش زده نشد.
فیلم حتی یک پایان بندی قوی برای شگفت زده کردن تماشاگرش را هم ندارد. پایان بندی فیلم به حدی ضعیف و سرهم بندی شده است که تماشاگر با دیدنش میگوید این همه دعوا و هیاهو مسخره برای این بود؟ فیلم در هیچ لحظهای مخاطبش را شگفت زده نمیکند، فراز و فرود ندارد و جز حرکت روی یک مسیر یکنواخت کار دیگری هم ندارد. شروع تا پایان فیلم بدون هیجان و تعلیق پیش میرود و کارگردان لحظهای برای شگفت زده کردن مخاطبش نگذاشت است. گذاشته همه چیز متوسط و پیش پا افتاده پیش برود.
برخی فیلمها شاید تلخ باشند، اما فضاسازی درستی دارند و مخاطب را با خودش همراه میکنند. مثل کاری که «ابد و یک روز» کرد. این فیلمها با وجود داستان تلخشان، احساس مخاطبشان را نوازش میکنند و او را با حالی خوش یا دگوگون شده از سینما خارج میکنند. اما فیلمهایی از جنس «پیلوت» نه تنها توانایی نزدیک شدن به احساس تماشاگرش را ندارد، بلکه با فریاد و فحش و داد و بیداد اعصاب مخاطب را نشانه میگیرد. اگر تماشاگر خوش شانس باشد و در میانه فیلم خوابش نگیرد، در پایان با حالی خراب به این فکر میکند که چرا وقت و پولش را برای چنین فیلمی به هدر داده است؟
منتقد: احمد محمدتبریزی