مهتاب نصیرپور: من، مهتاب نصیرپور، تئاتر را با بهرام بیضایی شناختم

مهتاب نصیرپور از بازیگران خوب تئاتر، سینما و ‏تلویزیون است. او در سال ١٣۶۴ بازی در تئاتر را ‏با نمایش «خانه در صبح پاییزی» شروع کرد و ‏‏۵سال بعد به فیلم سینمایی «مسافران» به ‏کارگردانی بهرام بیضایی به ایفای نقش پرداخت. ‏‏٣ سال بعد نیز به تلویزیون آمد. نصیرپور در این ‏سال‌ها بسیار گزیده‌کار بوده و در ایفای نقش و ‏حضور در سینما تئاتر و تلویزیون هیچ عجله‌ای به ‏خرج نداده است. او در سال ۱۳۸۰، سیمرغ بلورین ‏بهترین بازیگر نقش دوم زن را برای بازی در فیلم ‏من، ترانه ۱۵ سال دارم از بیستمین دوره جشنواره ‏فیلم فجر دریافت کرد و همچنین به خاطر بازی ‏در فیلم «به نام پدر» در بیست و چهارمین دوره ‏جشنواره فیلم فجر، برنده سیمرغ بلورین نقش ‏دوم زن شد. «لباسی برای مهمانی»، «مصاحبه»، ‏‏«شهادتخوانی قدمشاد طرب»، «فنز»، «عشقه»، ‏‏«مانیفست چو» و… از آثاری نمایشی است که در ‏آنها ایفای نقش کرده است. بسیاری او را پیش از ‏چهره با صدایش می‌شناسند و نکته جالب درباره ‏حضور او در «مجلس ضربت زدن» ایفای نقشی ‏است که در نمایشنامه برای یک مرد نوشته شده ‏است. با این همه بیضایی پذیرفت که نصیرپور این ‏نقش را بازی کند. ‏

تجربه فضای نمایشی از بهرام بیضایی چگونه است؟
خب من پیش‌تر تجربه همکاری با آقای بیضایی را به شکل خیلی کوتاه در دو فیلم سینمایی داشتم. با حساسیت‌ها و دغدغه‌های ایشان تاحدودی آشنا هستم. هرچند تجربه همکاری با ایشان را در یک کار نمایشی هرگز نداشتم. اما فکر می‌کنم سختی و دشواری که همه انتظار دارند، بیشتر به نمایش‌هایی مربوط می‌شود که با زبان آرکاییک و ادبی نوشته شده‌اند. در مورد این کار و به طور خاص نقش من، این دشواری وجود ندارد. یعنی به زبان محاوره امروزی است. حتی می‌توانم بگویم نویسنده‌ای که من نقشش را ایفا می‌کنم اخباری و روزنامه‌ای صحبت می‌کند و برای من خیلی چالش سختی نبود. گرچه در همین نمایش نقش‌های دیگری هست مثل نقش ابن‌ملجم یا قطامه که ممکن است این چالش و این دشواری برای آنها وجود داشته باشد.

با این‌حال نقش شما تنها نقشی است که در نمایش تغییر کرده است و آقای بیضایی پذیرفتند شما نقش نویسنده را که در خود نمایشنامه یک مرد است، بازی کنید.
حقیقت این است که چندان دشواری وجود نداشت. وقتی نمایشنامه را خواندم دنبال نشانه‌هایی در شخصیت نویسنده می‌گشتم که اگر مرد است بتوانم آن را تبدیل کنم یا تغییر دهم و دیدم جز یکی دو دیالوگ کوتاه هیچ اشاره خاصی نشده است که همان یکی دو دیالوگ را هم با تغییر در این نمایش برای شخصیت نویسنده مناسب کردیم. البته باید این را کارگردان توضیح بدهد چون من سعی کردم چیزی را که ایشان می‌خواهند اجرا کنم. تنها تلاشی که داشتم این بود که نقش خیلی استرلیزه و شسته و رفته اجرا شود.

فکر می‌کنید با توجه به تاکید آقای بیضایی بر اجرای دقیق متن، موافقت‌شان با این تغییر چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟
در مورد نکته‌ای که آقای بیضایی دستور دادند، چیزی که در نمایش خیلی روی آن تاکید می‌شود این است که دنیای نمایش است. در دنیای نمایش هر اتفاقی ممکن است بیفتد و این نمایش درباره نگاه سختگیرانه و متعصبانه‌ای است که نسبت به نمایش و نمایشگران وجود دارد. فکر می‌کنم یکی از دلایلی که ایشان موافقت‌شان را با این قضیه اعلام کردند همین است که در دنیای نمایش به خصوص در رابطه با این کار که شخصیت‌ها اسم هم ندارند، جز صحنه‌های مربوط به تاریخ اسلام، هر اتفاقی ممکن است. بازیگران در صحنه‌های دیگر اسم ندارند. گذشته و زندگی‌شان جز یکی دو اشاره کوتاه، روشن نیست. می‌توانم بگویم شخصیت‌ها خیلی نمادین هستند.

شما مدرس بازیگری هم هستید. به زعم شما ایفای نقش‌های تاریخی و به ویژه در آثار آقای بیضایی تا چه حد می‌تواند برای بازیگر کمک‌کننده باشد. چون بسیاری معتقدند دوره چنین متونی به سر آمده است!
به طور کلی من معتقدم دوره هیچ چیز نگذشته است. فکر می‌کنم همه گونه‌ها کنار هم می‌تواند اجرا شود و تماشاگر حق انتخاب دارد. اینکه بیاییم و از طرف تماشاگر تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم که دوره برخی چیزها گذشته یا دوره چه چیزهایی شروع شده کار درستی نیست. اجازه بدهیم که گونه‌های مختلف نمایش بتواند روی صحنه برود. از تجربه‌گراها و نوگراها گرفته تا نمایشنامه‌های کلاسیک. تماشاگر هم می‌تواند انتخاب کند. فقط در این شرایط است که ما می‌توانیم به شکل‌های جدیدتر و نوتری از نمایش دست پیدا کنیم. فکر می‌کنم اگر بخواهیم متعصبانه نگاه کنیم و نظر و شیوه خودمان را درست تلقی کنیم اشتباه کرده‌ایم. آقای رحمانیان تقریبا بیشتر نمایش‌های روی صحنه را می‌بینند. اگر هم ایشان نروند من می‌بینم و می‌آیم و به نوعی به ایشان گزارش می‌دهم. تقریبا می‌دانیم روی صحنه‌های نمایش چه می‌گذرد و اتفاقا فکر می‌کنم آقای رحمانیان نگاه‌شان به همه نمایش‌هایی است که روی صحنه دارند. این خوب است که ببینیم جای چه چیزی خالی است. فکر می‌کنم دوره چیزی نگذشته است. فکر می‌کنم این فرصت را از خودمان دریغ نکنیم و اجازه بدهیم تماشاگر حق انتخاب داشته باشد.

ما امروز در جهان تئاتر  کجا هستیم؟
فکر می‌کنم در جای خیلی خوبی هستیم. نیروهای بسیار خوبی داریم. تنها مشکلی که هست این است که گاهی فکر می‌کنم در کشور ما گروه‌ها دارند با تعصب و سخت‌گیری به تئاتر نگاه می‌کنند. منظورم این است که فقط شیوه‌ و راه خودشان را قابل تایید می‌دانند. به نظرم این نگاه باید عوض شود. وگرنه ما نیروهای بسیار خوبی داریم و با شرایطی که داریم من دست همه را به گرمی می‌فشارم. برخی گروه‌ها و حتی گروه‌های بسیار جوان فوق‌العاده هستند. جسارت‌شان، انرژی‌شان، روحیه‌شان و همه‌چیزشان خوب است. در جای بسیار خوبی قرار داریم. اگر فضا بازتر شود و اگر این امکان به خصوص به جوان‌هایی که دارند می‌آیند داده شود فکر می‌کنم شاهد اتفاقات بسیارخوبی خواهیم بود؛ همان طور که در سینمای ایران شاهد این هستیم.

به عنوان مدرس فکر می‌کنید آموزش بازیگری در ایران تا چه حد به استانداردهای روز جهان نزدیک است؟
راستش من خیلی نمی‌توانم در این مورد نظر صریحی بدهم چون چندان از جاهای دیگر خبر ندارم اما بر اساس تجربه‌ای که در دانشگاه داشتم و برخی دانشگاه‌های دیگر که اسم نمی‌برم متاسفانه اساسا شکل گزینش غلط است! از اساس! از ابتدا! چون گزینش دانشجویان هنر برای تئاتر، بازیگری و کارگردان اشتباه است. این مسیر از ابتدا اشتباه طی می‌شود، به همین دلیل هم خروجی خوبی ندارند. میزان سواد ریاضی یا علوم یک هنرجو یا دانشجو برای آمدن و گذراندن دوره تئاتر کافی نیست! نمی‌تواند ملاک باشد. متاسفم که دارد ملاک قرار می‌گیرد. خب شما از همین جا بقیه مسیر را هم می‌توانید حدس بزنید. فکر می‌کنم کلاس‌های آزاد هنری و ورک‌شاپ‌ها تاثیر بیشتری دارند و نتیجه بهتری می‌دهند و دوستانی که دوست دارند این رشته را دنبال کنند با گذراندن ورک‌شاپ با افراد و آدم‌های مختلف، می‌توانند دانشگاه بهتری را تجربه کنند!

اما دانش در دانشگاه وجود دارد، پس این خلأ کجاست؟! چرا همه از وضعیت آموزش هنر در دانشگاه‌ها گلایه دارند و شاید هم می‌نالند؟
همانطور که می‌دانید کسانی که کمتر کار می‌کردند، کمتر قصد تجربه داشتند و بیشتر اهل خواندن و تئوری بودند، ادامه تحصیل می‌دادند. باز هم می‌گویم این اساسا ملاک اشتباهی است. من یادم است که پیش از انقلاب آقای بیضایی با مدرک دیپلم برای مدیریت دانشکده هنرهای زیبا در رشته تئاتر به دانشگاه تهران دعوت شد! واقعا جای تاسف دارد که می‌بینیم کسانی در اینجا هستند که اگر قرار باشد معادل‌سازی شود از جهت سابقه کار، افتخارات و تجربه می‌توانند در حد فوق دکترا باشند اما متاسفانه از تدریس در دانشگاه محروم هستند و افرادی که کمتر تجربه دارند تدریس می‌کنند. بازیگری یک کار عملی است، تجربی است. باید تجربه کرد و کسی که در این زمینه کمتر تجربه داشته باشد، به نظر من- و این نظر من است البته- کمتر می‌تواند راهنمای خوبی باشد. نمی‌گویم اصلا، اما کمتر می‌تواند. چون ما بخشی از دانسته‌های‌مان بر اساس تجربیاتی است که در بازی با گروه‌ها و کارگردان‌های مختلف کسب کردیم. این برای من عجیب است که گاه ما در دانشگاه‌ها کسانی را می‌بینیم که این رشته‌های عملی را تدریس می‌کنند که خودشان در این زمینه هیچ کار تولیدی نداشتند. هیچ کار اجرایی نداشتند! آیا این جای تعجب ندارد؟!

شما برای مدتی از ایران دور بودید. حسرت‌ها و دستاوردهای آن برای شما چه بود؟
من قدر کشورم، همکارانم و دوستانم را بیشتر دانستم. تنهایی محض را تجربه کردم. برای من سفر به آنجا و بودن در یک کشور دیگر فرقی با بودن و به سر بردن در یک زندان انفرادی نداشت. مشکلات کسانی که از ایران به آنجا می‌روند به دلایل مختلف گاه متاسفانه دوچندان می‌شود. غم غربت را به آن اضافه کنید و دوری از خانواده و خیلی از مسائل عاطفی که مهاجران ممکن است در آنجا به آن دچار شوند. وقتی ما در آنجا کار تئاتر می‌کردیم و دور هم بودیم همه اینها را می‌دیدیم. علاقه بسیار زیادی به خصوص در نسل جوان وجود داشت که همکاری کنند و باشند. فقط برای اینکه احساس کنند دوباره در خاک خودشان هستند و با فرهنگ خودشان دوباره بتوانند ارتباط برقرار کنند. احساس کنند از فضای ایران بریده نشده‌اند. همه اینها را ما دیدیم. اما به هر حال برای خود من دوران بسیار سختی بود و هرگز حاضر نیستم دوباره تجربه‌اش کنم. ولی در کنارش رفتن و دیدن بعضی کارها، شکل و نحوه مدیریت تئاترهای مختلف تجربه خوبی بود. آشنایی با آنها، تجربه خیلی خوبی بود. الان در اینجا خیلی خوشحالم. این را هم بگویم که منظورم این نیست که اینجا خیلی خوب است (می‌خندد) نه! ولی فکر می‌کنم به قول جمله‌ای که در نمایش ما چندبار تکرار می‌شود احساس می‌کنم این تلاشی که ما داریم در اینجا می‌کنیم جنگ بی‌معنایی نیست. به مفهومی که در همین نمایش به آن اشاره می‌شود.

کمی هم از هما روستا بگویید که نقشش را هم بازی کردید…
خب… نمی‌دانم چه بگویم. به هر حال عزیزان ما هستند. خانم روستا، آقای سمندریان، آقای شکیبایی یا دوستان دیگری که الان پیش ما نیستند، برای ما خاطرات خیلی خوبی ساختند. زندگی با بودن آنها و با دیدن کارهای‌شان برای ما شیرین‌تر و لذت‌بخش‌تر شد. هرگز نمی‌توانم این را فراموش کنم. حقیقت این است که به هر حال همه ما این تجربه را خواهیم داشت. آدم‌های دیگری باید بیایند و جای ما را بگیرند ولی فکر می‌کنم مهم‌تر از آن این است که قدر رفتگان را بدانیم. به یادشان باشیم. خاطره‌شان را گرامی بداریم و یادشان کنیم و هرگز فراموش نکنیم اینجایی که هستیم دستاورد آدم‌های بسیاری است که پیش از ما در این زمینه تلاش می‌کردند.

کارگردان خاصی هست که علاقه‌مند باشید با او کار کنید؟
صادقانه بگویم! الان هیچ علاقه‌ای ندارم. تنها، علاقه‌ام به کار کردن است. واقعا علاقه برای کار کردن با آدم خاصی را ندارم. بیش از آن علاقه دارم کار خوب انجام بدهم. کار لذت‌بخشی را انجام دهم. چیزی که مایه لذتم باشد و مطمئنم اگر من لذت ببرم تماشاگران هم لذت خواهند برد. این برای من از همه‌چیز مهم‌تر است تا اینکه بخواهم به اسم‌های خاصی اشاره کنم. فکر می‌کنم این اقتضای سن است. به هر حال من ۵٠ سال را رد کرده‌ام (می‌خندد) . الان بیشتر علاقه‌ام این است که کاری انجام دهم که با استقبال مواجه شود و دوستش داشته باشندو از دیدنش لذت ببرند و خاطره خوبی برای‌شان بسازیم.

و دلتنگ گذشته هم نیستید…
همین جایی که هستم خیلی خوب است. خیلی خوب است. مطمئنم. هیچ سال به خصوصی را نمی‌توانم بگویم که مثلا دلتنگش می‌شوم. همیشه و تا امروز که ۵١ سالم است کاری نبوده لحظه‌ای نبوده در این رشته، بدون استرس، بدون اضطراب و بدون نگرانی سپری شده باشد. الان فکر می‌کنم با همه آن اضطراب‌ها که همچنان هم در من باقی هست کمی می‌توانم پیش‌بینی کنم. کمی می‌توانم از اتفاق‌های غیرمترقبه‌‌ای که ممکن است پیش بیاید دلگیر نشوم، نهراسم و ناامید نشوم چون می‌دانم چیزی که در حرفه ما از همه‌چیز مهم‌تر است تداوم، پشتکار، عدم توقف و ناامید نشدن است.

آقای رحمانیان متن‌های متعددی دارند که اجرا نشده است. دوست دارید کدام یک را زودتر روی صحنه ببینید؟
خب اول بگویم علاقه من به این آثار به خاطر این نیست که من در آنها بازی می‌کنم یا خواهم کرد. در برخی از این نمایش‌ها من نقشی ندارم. مثل نمایش «آدمکش». اما یکی از نمایشنامه‌هایی است که همیشه دوست داشتم اجرا شود. چون یادم هست آن زمان که آقای رحمانیان می‌خواست این نمایش را کار کند قصد داشت یک شب در میان ترکی و فارسی در یکی از سالن‌ها اجرا شود و چون در جریان شکل‌گیری و نوشتن صحنه‌های مقدماتی‌اش بودم خیلی علاقه‌مند بودم که آن کار را ببینم. به جز آن، نمایشی که خودم در آن بازی داشتم یعنی «شهادت‌خوانی قدمشاد مطرب در تهران» که امکان اجرای آن هم پیش نیامد. این دوکاری است که می‌توانم به آن اشاره کنم.

از سال‌هایی که گذراندید راضی هستید؟
خیلی راضی‌ام! خیلی راضی‌ام. اما الان احساس می‌کنم با این پختگی و تجربه‌ای که دارم خیلی مفید نیستم. احساس نمی‌کنم که به دلایل مختلف از همه این پختگی و تجربه دارم استفاده می‌کنم. شرایط کار ما کمی دشوار است. اینکه بتوانیم کار رپرتوار انجام بدهیم سخت است. اینکه یک تالار ویژه خودمان را داشته باشیم که یکی از آرزوهای هر گروهی در ایران است تقریبا نشدنی است. همه اینها آدم را آزار می‌دهد. به خصوص اینکه من متوجهم که بعد از این دارم شمارش معکوس می‌کنم. ما در سنی نیستیم که دیگر بتوانیم همیشه آماده باشیم. ممکن است به دلایل مختلف خیلی زود و سریع از کار کردن منع بشویم. یا اصلا نتوانیم ادامه بدهیم. خیلی دلم می‌خواهد این سال‌های مهم در زندگی خودم مفیدتر باشد اما می‌دانم که سخت است و سختی که وجود دارد فقط شامل من یا گروه ما نمی‌شود. همه گروه‌ها دارند این شرایط را تجربه می‌کنند.

و سوال آخر! بهرام بیضایی در حال حاضر در ایران نیست. این نبودن را چگونه تجربه می‌کنید؟
من اصلا با دیگران کار ندارم. منِ مهتاب نصیرپور، تئاتر را با آقای بهرام بیضایی شناختم. می‌دانید که خواندن نمایشنامه راحت نیست. سال دوم دبیرستان بودم و در شهرستان شهسوار زندگی می‌کردم، خیلی تصادفی یکی دو نمایشنامه از ایشان خواندم و شیفته نمایش شدم. به جرات می‌توانم بگویم آقای بیضایی کسی بود که پیش از هر کس دیگری من را به تئاتر و نمایش آشنا و وابسته کرد. هرگز این را فراموش نمی‌کنم و برای همیشه زندگی‌ام مدیون ایشان هستم. دوری‌شان خیلی سخت است. اما هر جا هستند برای‌شان آرزوی سلامتی دارم. اگر آنجا سلامت‌تر هستند امیدوارم سایه‌شان همچنان بالای سر فرهنگ این مملکت و خانواده‌شان باشد و بتوانیم باز هم از حضورشان استفاده کنیم.

منبع اعتماد