یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 در 10:52
«کارلوس فوئنتس» نویسندهای بود که دوست نداشت در هیچ ژانر ادبی محصور و محسوب شود. نویسنده «مرگ آرتمیو کروز» امروز چهار سال است که از بین ما رفته.
به گزارش هفت هنر، ۱۵ ماه می ۲۰۱۶ چهارمین سالمرگ «کارلوس فوئنتس» رماننویس بزرگ مکزیکی است. نویسنده «آئورا»، «مرگ آرتمیو کروز» و «گرینگوی پیر» را یکی از ستونهای اصلی ادبیات آمریکای لاتین میدانند، چهرهای که بیشک تا سالها و دههها دیگر جایگزینی نخواهد داشت.
به مناسبت چهارمین سال فقدان این شخصیت برجسته ادبی، نگاهی داریم به گزیدهای از نقلقولها و رویدادهای مهم زندگی ۸۴ ساله او:
* من هیچ هراس ادبی ندارم.
* من نیاز دارم، پس تخیل میکنم.
* نوشتن کشمکشی علیه سکوت است.
* خودت را در زنان و مردانی پیدا کن که شبیه من و تو نیستند.
* من را طبقهبندی نکنید، مرا بخوانید. من نویسندهام، نه یک ژانر.
* کارت با نوشتن برای زنده ماندن شروع میشود و با نوشتن برای نمردن پایان مییابد.
* رمان با طبیعت ذاتیاش نشان میدهد ما در وضعیت «شدن» هستیم. هیچ راه حل نهایی وجود ندارد و هیچ کلام پایانی.
* امکان آزاد بودن با دوربین همانطور که ما با قلم هستیم، چشماندا شگفتانگیزی برای زندگی خلاقانه قرن بیستویکم است.
* هنر به آنچه تاریخ کشته، جان میدهد. هنر به آنچه تاریخ خفه یا جفا کرده، صدا میدهد. هنر، حقیقت را به دنیای دروغهای تاریخ میآورد.
* ایالات متحده آمریکا تاریخ سفید آمریکا را نوشته. حالا من باید تاریخ سیاهپوستان، لاتینیها، سرخپوستان، آسیاییها و کارائیبیهای آمریکا را بنویسم.
* من با خطر کردن زندگی میکنم. بدون ریسک هیچ هنری پدید نمیآید. تو همیشه باید روی لبه یک پرتگاه باشی و در معرض افتادن و شکستن گردنت.
* فکر نمیکنم هیچ کتاب خوبی براساس تجربیات واقعی نوشته شده باشد. کتابهای بد درباره چیزهایی هستند که نویسنده پیش از نوشتنشان میدانسته است.
* برای من زندگی بدون ادبیات غیرقابل تصور است. به نظرم «دون کیشوت» از لحاظ فیزیکی هیچ وقت وجود نداشته، اما بیشتر از هر کس دیگری که در سال ۱۶۰۵ زندگی میکرده، وجود دارد. خیلی بیشتر. هیچ کسی نیست که بتواند با «دون کیشوت» و « هملت» رقابت کند. بنابراین در پایان ما با واقعیت کتابها به عنوان واقعیت جهان و تاریخ مواجه هستیم.
***
«کارلوس فوئنتس مارسیاس» یکی از تحسینشدهترین چهرههای ادبیات اسپانیولیزبان متولد ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ در پاناماسیتی مکزیک بود. از آنجا که پدرش یک دیپلمات بود، او کودکیاش را در شهرهای بزرگی چون ریودوژانیرو، واشنگتن، سانتیاگو و بوینسآیرس سپری کرد.
او در جوانی به مکزیک بازگشت و تا سال ۱۹۶۵ در وطنش زندگی کرد. در سال ۱۹۵۹ با «ریتا ماسدو»، ستاره سینما ازدواج کرد، اما زندگی آنها تا سال ۱۹۷۳ دوام آورد. فوئنتس سپس با روزنامهنگار و گزارشگری به نام «سیلویا لموس» ازدواج کرد. آنها صاحب سه فرزند شدند، اما فقط یکی از آنها زنده ماند.
او در عرصه سیاست پا جای پدر گذاشت و برای اولینبار در سال ۱۹۶۵ به عنوان سفیر مکزیک در لندن شروع به کار کرد و سپس در پاریس و دیگر پایتختهای مهم اروپا نیز بهعنوان سفیر کشورش خدمت کرد. اما در سال ۱۹۷۸ در حرکتی اعتراضآمیز به انتخاب رییسجمهور سابق مکزیک به عنوان سفیر اسپانیا، از این سمت کنارهگیری کرد.
فوئنتس که در دانشگاههای مطرحی چون «پرینستون»، «هاروارد»، «پنسیلوانیا»، «کلمبیا»، «کمبریج»، «براون» و «جورج میسون» سابقه تدریس داشت، در ۲۹ سالگی اولین رمانش به نام «وقتی هوا صاف است» را به نگارش درآورد. نثر او جدید بود و داستان اکثر آثارش در مکزیک اتفاق میافتاد.
این چهره ادبی همیشه خود را نویسندهای پیشامدرن میدانست؛ تنها از خودکار، جوهر و کاغذ استفاده میکرد و معتقد بود کلمات به چیز دیگری غیر از اینها نیازی ندارند.
«فوئنتس» در سال ۱۹۵۹ معروفترین رمانش با عنوان «وجدان خوب» را منتشر کرد و در آن به زندگی مردم قشر متوسط جامعه پرداخت. رمانهای دهه ۱۹۶۰ او همچون «آئورا» و «مرگ آرتمیو کروز» بیشتر به جهت استفاده از روایت مدرن برای پرداختن به مفاهیمی چون تاریخ، جامعه و هویت مورد توجه قرار گرفتند. او با رمان «ترا نوسترا» جایزه «رومولو گالگوس» ونزوئلا را دریافت کرد.
فوئنتس در سال ۱۹۸۵ رمان «گرینگوی پیر» را به چاپ رساند که اولین رمان پرفروش آمریکایی از یک نویسنده مکزیکی نام گرفت. این اثر در سال ۱۹۸۹ با همین عنوان به سینما راه یافت. «گرگوری پک» و «جین فوندا» در این فیلم اقتباسی هنرنمایی کردند.
«کارلوس فوئنتس» مقالات بسیاری درباره سیاست و فرهنگ به نگارش درآورد که در روزنامههای اسپانیولیزبان چون «ریفورما» و «ال پایس» به چاپ میرسید. او در عرصه سیاست به عنوان منتقد جدی سیاستهای ایالات متحده در کشورهای آمریکای لاتین شمرده میشد. «فوئنتس» در آمریکای لاتین با لقب «غریو» (Boom) شناخته میشد و سردمدار نسل «غریو» در وطنش لقب داشت.
این نویسنده سرشناس طی چند دهه فعالیت درخشان ادبی جوایز متعددی دریافت کرد، اما هیچوقت موفق به کسب نوبل ادبیات نشد؛ این درحالی است که در چند دوره اخیر جوایز نوبل او یکی از نامزدهای اصلی شاخه ادبیات محسوب میشد.
در میان نویسندگان آمریکای لاتین «ماریو بارگاس یوسا»، «گارسیا مارکز» و «اوکتاویو پاز» برنده نوبل ادبیات شدهاند، اما «فوئنتس» هیچوقت به آن دست نیافت. او زمانی درباره این ناکامی خود اعلام کرد، هرگز به گرفتن جایزه فکر نمیکند و خوشحال است که «بارگاس یوسا» این جایزه را گرفت است.
«فوئنتس» هشتادمین سالروز تولدش را در حضور برندگان نوبل ادبیات جشن گرفت. نویسنده بلندآوازه مکزیکی در مراسمی با حضور «گابریل گارسیا مارکز» و «نادین گوردیمر» – دو نویسنده برنده نوبل ادبیات – و «فیلیپ کالدرون»، رییسجمهور مکزیک و رهبران پیشین شیلی و اسپانیا، هشتادمین سالروز تولدش را جشن گرفت.
«فوئنتس» در سال ۱۹۷۲ برنده جایزه ادبی «مازاتلان» شد، اما برای اعتراض به سیاستهای دولتی از دریافت آن خودداری کرد. این نویسنده مکزیکی در سال ۱۹۷۶ برای رمان «ترا نوسترا»ی خود برنده جایزه «خاویر ویلاروتیا» شد و یک سال پس از آن با همین رمان، جایزه ادبی «رومولو گالگوس» را از آن خود کرد.
جایزه بینالمللی «آلفونسو ریز» در سال ۱۹۷۹ به «کارلوس فوئنتس» اعطا شد. این نویسنده شهیر همچنین موفق شد جایزه ملی هنر و ادبیات مکزیک را در سال ۱۹۸۴ از آن خود کند. از دیگر افتخارات این نویسنده میتوان به دریافت جایزه معتبر ادبی «میگوئل سروانتس» در سال ۱۹۸۷ و کسب نشان «لژیون دونور» فرانسه در سال ۱۹۹۲ اشاره کرد.
«فوئنتس» عضو افتخاری آکادمی زبان مکزیک بود و نشانهای افتخاری چون مدال «پیکاسو» یونسکو و جایزه «پرنس آستوریاس» را به دست آورد. جایزه بینالمللی «دون کیشوت» در سال ۲۰۰۸ به غول ادبیات مکزیک تعلق گرفت.
از آثار مطرح «کارلوس فوئنتس» میتوان به «سلطنت عقاب» (۲۰۰۳)، «خانوادههای خوشبخت» (۲۰۰۶) و «تقدیر و آرزو»(۲۰۰۸) اشاره کرد. او تا روزهای پایانی عمرش مشغول نوشتن بود؛ وی در همان روزی که درگذشت مقالهای با موضوع تغییر قدرت در کشور فرانسه را در روزنامه «ریفورما» به چاپ رساند. «فوئنتس» از نوشتن لذت میبرد و به گفته خودش، حتی وقتی در رختخواب بود، دعا میکرد زودتر صبح شود تا بتواند نگارش را از سر بگیرد. او رمز خوشبختی را در انجام کاری که از آن لذت میبرد، میدانست.
«فوئنتس» در ۸۰ سالگی در کتاب جدیدش با نام «اراده و اقبال» خشونتها و جنایتهای عصر حاضر در کشورش را بهتصویر کشید و با پرداختن به خشونتهای رو به افزایش در مکزیک، محوریت داستان را بر شخصیتی گذاشته است که بهعنوان هزارمین نفر در طول سال، گردن زده میشود.
پس از درگذشت این رماننویس برجسته، جایزهای به نام وی راهاندازی شد و در نخستین دوره به «ماریو بارگاس یوسا»، نویسنده پرویی برنده نوبل ادبیات اعطا شد. برگزارکنندگان این جایزه ۲۵۰ هزار دلاری سپس اعلام کردند این رویداد به صورت دوسالانه برگزار خواهد شد.