«ایستاده در غبار» با کمترین ادعا به جشنواره سال گذشته رسید. چه کسی گمان میکرد فیلمی مستندگونه با موضوع زندگی یکی از فرماندهان جنگ بین منتقدان، اهالی رسانه، داوران و مهمتر از همه تماشاگران با اقبال مواجه شود؟ اما خب «ایستاده در غبار» با کمترین ادعا به جشنواره رسید و با دست پر به خانه رفت تا در انتظار اکران باشد. این فیلم به کارگردانی محمدحسین مهدویان و تهیهکنندگی حبیبالله والینژاد، برنده بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر، بهترین جلوههای ویژه بصری و بهترین طراحی صحنه و لباس شد. از ١٩خردادماه هم اکران شده است و حالا باید دید اقبال آن در گیشه چطور خواهد بود. هرچند در همان ایام جشنواره نشان داد اگر فیلمی با کمترین امکانات در قصه و مضمون نیز ماهرانه ساخته شود، میتواند تماشاگران را به تحسین وادارد. «ایستاده در غبار» در طرح یکخطی خود بهعنوان یک فیلم سینمایی جذابیتی ندارد. زندگی احمد متوسلیان، یکی از فرماندهان سپاه تا ربودهشدنش در لبنان را روایتمیکند اما بازسازی صحنهها چنان استادانه است که هر تماشاگری را به حیرت میخواند. آن هم از سوی کارگردانی که نه جنگ را دیده و نه در آن زمان، سن و سالی داشته که تجربه جبهه، خاکریز، تانک و تیربار را داشته باشد. «ایستاده در غبار» پس از اولین اکران ها در جشنواره به سرعت با واکنش های تحسین برانگیز سینماگران مختلف مواجه شد. جالب اینجاست که این تحسین ها و تکریم ها صرفا به یک فکر و نگاه وابسته نبود و چهره های مختلف با سلایق فکری متنوع این فیلم را ستایش کردند. از جمله ابراهیم حاتمی کیا نمای بالا گرفتن گوشی بیسیم توسط هادی حجازی فر را حسادت برانگیز توصیف کرد. با محمدحسین مهدویان، کارگردان جوان و خلاق این فیلم تحسینشده در همینباره گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
«ایستاده در غبار» وجوه زیادی دارد و میتوان درباره ابعاد مختلف آن صحبت کرد اما یکی از مهمترین ویژگیهای این اثر پرداختن به مردی است به نام «احمد متوسلیان»، از فرماندهان سپاه. شما قرار بوده زندگی یک قهرمان را روایت کنید ولی برخلاف خیلی از فیلمسازهای دفاعمقدس، وجوه انسانی این آدم را هم دیدید و مقدسنمایی را کنار گذاشتید. همین باعث شد هم منتقدان فیلم شما را بپسندند و هم مردم. عموما برای ساختن یک اسطوره آن را از ابعاد انسانی تهی میکردند و نتیجه آدمی میشد که گویی از جای دیگر آمده و اصلا انسان نیست. اما شما با شجاعت انسانی ساختید که در وهله نخست انسان است و بعد رزمنده و فرمانده و قهرمان.
ما در قبال ضعفی که گفتید دو رویکرد میتوانیم داشته باشیم؛ نخست اینکه انفعالی عمل کنیم و کاری به کار این وضع نداشته باشیم. در این صورت عرصه دست کسانی میافتد که نه سینما را میشناسند، نه تاریخ را و فقط آمدهاند کیسهای بدوزند و فیلمهایی بسازند که نه هویتی برای آنها متصور است، نه ریشهای و هیچ نسبتی هم با سینمای جنگ ما ندارند. رویکرد دوم هم این است که وارد بشویم و کار کنیم. اما درباره موضوعی که اشاره کردید بهنظرم اسطورهسازی اصولا محصول تفکر ایدئولوژیک است. درحالیکه در تفکر دینی ما هم این کار درست نیست و حتی ممکن است به شرک بینجامد. اما من و گروهم خالصانه و مخلصانه آمده بودیم فیلمی در این عرصه بسازیم و خودمان را به مردم متعهد میدانستیم. برای همین با قوت قلب آمدیم و بنامان هم بر این بود اگر مانعی در کار پیش بیاید، پا پس نکشیم. خدا را شکر میکنم که مشکلات پشت هم حل شد و ما توانستیم به کاری که میخواستیم برسیم. روزهای اول جشنواره در سینما کوروش شاید حدود هفتاد، هشتاد نفر بیشتر برای تماشای فیلم ما نیامده بودند اما هرچقدر از روزهای جشنواره گذشت، در اکرانهای بعدی دیدیم که خیلیها سر پا ایستادند یا روی پلهها نشستند که این فیلم را تا پایان ببینند. مقصودم این است که استقبال خوبی از فیلم شد؛ آن هم فیلمی که اصلا امیدی به آن نبود که بخواهد برای مخاطب جذاب باشد، چون نه بازیگر مشهوری داشتیم، نه شیوههای معمول داستانگویی را به کار گرفته بودیم و نه با توجه به سابقه بعضی از فیلمهای جنگ در ذهن مخاطبان، موضوع مردمپسندی داشتیم. بههرحال اینها واقعیت است. به محض اینکه تماشاچی بشنود فیلم درباره دفاعمقدس است، فورا این به ذهنش میآید که یک کار سفارشی بیکیفیت لابد قرار است ببیند. اما شما نگاه کنید که با تمام این حرفها، این فیلم در کل جشنواره جزو فیلمهای پرمخاطب بود و در آرای مردمی هم جایگاه بالایی از رضایتمندی را به خود اختصاص داده بود. هدف ما این بود که هر حرفی اگر بخواهیم بزنیم به زبان سینما بزنیم، حرفی را نخواهیم به مخاطب حقنه کنیم، پیام عجیبوغریبی عرضه نکنیم. خواستیم یک زندگی را نشان بدهیم؛ ماجرای تبدیلشدن یک کودک گوشهگیر تنها به یک فرمانده بزرگ. هاله مقدسی که به شکل اغراقآمیز برای برخی از این شخصیتها میسازند هم نساختیم و خدا را شکر کارمان نیز مورد استقبال قرار گرفت.
برای خود من از معدود فیلمهایی بود که در همان ۵ دقیقه اول تکلیف کار را روشن کرد و با قدرت مرا نشاند روی صندلی و کاری کرد تا پایان ببینم، چون در همان زمان جشنواره، فیلمهای زیادی را بلند شدم یا فیلمهایی بودند که بهزحمت نشستم تا تمام شود. بعضی فیلمها را هم که اصلا در همان دقایق اولیه بلند شدم. درواقع «ایستاده در غبار» همان اول نشان میداد کاری فاخر و فکرشده است. در کل موارد قابل تقدیر این فیلم زیاد است اما باز اگر بخواهم یک نمونه دیگر بگویم، کار دشوار شما در بازسازی مقاطعی از دهه ۵٠ و ۶٠ است. طراحی لباس، صحنه و فضا بادقت و مهارت انجام شده و این درحالی است که در برخی پروژههای تلویزیونی با بودجههای فراوان هم نتوانستهاند از پس آن بربیایند.
ما میخواستیم تماشاگرمان را به یک باور درباره دنیای فیلم برسانیم تا لحظهای درباره بازنمایی این اتفاقات تردید کنند. در هرحال کار سینما همین است؛ باید تلاش کنی فضا، کانتکست و آدمها را واقعی جلوه بدهی. برای همین هم به سمت فیلمبرداری ١۶میلیمتری رفتیم. همه میدانند که در این اوضاع کار کردن با دوربینهای ١۶میلیمتری چقدر پردردسر است. اما برای رسیدن به فضا، تصویر، اتمسفر رنگی، بافت و تصویر دهه ۶٠، تمام این مشکلات را به جان و دل خریدیم فقطوفقط به این امید که وقتی مردم دیدند، در نظرشان مقبول بیفتد، رضایتشان را به دست بیاورد و بپسندند.
ضمن اینکه دست شما در بسیاری موارد هم بسته بوده، ازجمله اینکه بههرحال طرح اصلی قصه فیلمنامه چون براساس یک زندگی واقعی است، از پیش تعیین شده، بنابراین فیلمنامهنویس چندان نمیتواند دخل و تصرفی در آن بکند؛ مقصودم در خط اصلی قصه است. مگر اینکه بخواهد جزییاتی را آن هم در موارد بسیار اندک با تخیل اضافه کند. تازه بعضیها شخصیت متوسلیان را میشناختند و از قبل چنین شناختی باعث میشد در گرهفکنی و گرهگشاییهای معمول یک قصه هم برای این دست مخاطب، چیزی نداشته باشید.
بله. واقعیت این است که پیرنگ قصه معمولی است. جذابیت برخی فیلمهای سینمای جنگ را نمیتوانستیم در پیرنگ داشته باشیم و متعهد بودیم به یک زندگی واقعی. قابی داریم که چندان برای مخاطب آشنا نیست. دیالوگ نداریم. در هر حال میخواهم بگویم تمام اینها خطراتی برای یک فیلم هستند که مخاطب را از دست بدهد اما واقعا آن صداقتی که در کار خرج کردیم، تأثیر خودش را گذاشت.
در مورد بازیگر نقش اول فیلم آقای هادی حجازیفر نیز بگویید. در هر حال گشتید و کسی را پیدا کردید که به احمد متوسلیان شباهت داشته باشد. قاعدتا همین دستتان را برای استفاده از یک بازیگر سرشناس میبست. اما میبینیم که او در نقش متوسلیان بسیار خوب ظاهر میشود. این البته هم برای خود بازیگر دشواریهایی داشته و هم برای کارگردان. در اینباره هم دوست دارم صحبت کنید. هیچ لحظهای نبود که احساس کنم رفتار بازیگر غیرقابلباور است. حتی در دراماتیکترین صحنهها، صحنهای که متوسلیان بیسیم را رو به آسمان میگیرد و در آن هیاهوی خمپاره و آتش و گرد و خاک حرکت میکند.
اولا خیلی ممنونم از ابراهیم امینی و مهدی زمینپرداز که تجربهشان را از کار اولمان همراه خودشان در این فیلم نیز آوردند و انتخاب بازیگری و بازیگردانی را برعهده گرفتند. هادی حجازیفر هم که نقش اصلی را بازی کرد، با یک شوقی آمد. ضمن اینکه باید در نظر گرفت هادی از بچههای قدیمی تئاتر است و سالها در تئاتر کار کرده. من زمانی که خواستم این فیلم را بسازم، چون دنبال چهره نبودم اما در عینحال میخواستم بازیگرم آشنایی با این مقوله داشته باشد، از بازیگرهای تئاتر کمک گرفتم. در عین حال مسأله شباهت هم بود و ما باید مراقب بودیم که بازیگرمان به احمد متوسلیان شباهت داشته باشد. میخواهم بگویم انتخابهایمان هم ناخودآگاه محدود بود. جالب اینجاست روزی که خود هادی آمد، باورش نمیشد که به متوسلیان شباهت پیدا کند اما تست گریم کردیم و دیدیم که این شباهت بهوجود آمد. البته ما یکی، دو نفر دیگر هم درنظر داشتیم که وقتی تست گریم را روی آنها انجام دادیم، شبیه حاجاحمد متوسلیان شدند اما خب چیزی را که باید نداشتند.
چیزی که از آن بهعنوان «آن» تعبیر میکنند. «نگاه» و «آن»ی که در چهره یک نفر هست و در چهرههای دیگر نیست.
دقیقا. «آن»، «نگاه»، «طریقه ایستادن» و آن رفتار را نداشتند. اما هادی در نگاه، طریق ایستادن، در راهرفتن و در جزییات رفتارش هم آن صلابت را داشت، هم آن مهابتی که گاهی یک فرمانده در مسئولیتهای خطیر در چهره از خود نشان میدهد، هم آن عطوفتی که گاهی در مقاطعی باید داشته باشد. در هرحال هادی آمد این نقش را قبول کرد و انصافا هم برای نقش مایه گذاشت. من معتقدم ما حتی اگر بازیگر سینمای حرفهای هم میآوردیم شاید نمیتوانست مثل هادی عمل کند. بههرحال شخصیت قابلیت فیزیکی بالایی لازم داشت؛ بالا رفتن از خاکریز، بالارفتن از کوه و حمل سلاح. خود هادی میگفت من یک دقیقه در این فیلم ننشستم. با توجه به اینکه فرم برداشتهای ما هم، فرم برداشتهای طولانی بود و بازیگر باید کارهایی انجام میداد که به لحاظ توان بدنی، توان بالایی میطلبید. از آنسو باید بازی خیلی ظریفی نیز انجام میداد، چون بازیها هم در این فیلم مثل خود فیلم باید مینیمال و جمعوجور بود تا باورپذیر باشد. یعنی بازیگر باید با حداقل امکانات در صورتش بازیها را ارایه میداد و هادی واقعا بازی خوبی در این نقش ارایه داد. اصولا علت اینکه مخاطبان این نقش را در فیلم باور کردند، به خاطر این بود که هادی واقعا زحمت زیادی برای این نقش کشید.
ضمن اینکه شما حتی جنگ را ندیدهاید اما توانستید تصاویر درخشانی از آن ارایه کنید.
بههرحال این اهمیت مطالعه و تحقیق را نشان میدهد. هر فیلمسازی طبیعتا تجربیات زیسته محدودی دارد؛ من نهتنها جنگ را ندیدهام، بلکه خیلی تجربیات دیگر را هم در زندگیام نداشتم ولی قرار نیست فقط به تجربیات محدود خودمان بسندهکنیم، چون وقتی وارد فیلمسازی میشویم، موظف به مطالعه و تحقیق و پژوهش هستیم. تجربه محدود در همه آدمها هم مشترک است. بههرحال یک نفر پایینشهر بزرگ شده و تجربههایش محدود میشود به آن فضا و برعکس کسی که در فضای دیگری مثل بالای شهر تهران بزرگ شده، از آن فضا تجربه دارد. اما خب ما که نباید به تجربیاتمان محدود باشیم. اگر این کار را بکنیم، در کار خودمان بهعنوان یک فیلمساز کمفروشی کردهایم. معتقدم کوتاهی کردهام اگر در زمینههایی که تجربه ندارم، مطالعه و تحقیق و پژوهش نکنم. بله. من زمان جنگ بچه بودم و قطعا صحنههایی را که ساختم، ندیدم ولی خودم را موظف دانستم راجع به جنگ و جزییات آن مطالعه و درباره جزییات صحنهها و پرداخت صحیحشان تحقیق کنم. مثلا فرض کنید بخشی از تحقیق ما این بوده که صدای انفجار به چه شکل است، یا موج انفجار چه تاثیری دارد. باور کنید در این حوزه آنقدر کار پژوهشی کردیم که یادم هست یک بار وقت صداگذاری گفتم که صدای تیربار زیاد است، چون وقتی عراقیها حمله میکردند در آن صحنه با تانک میآمدند و ما سلاح دفاعیمان آرپیجی بود. بنابراین باید صدای آرپیجی در صحنه بیشتر باشد. باید صدای خمپاره ۶٠ داشته باشیم. یعنی میخواهم بگویم درباره تمام اینها کار کردیم تا جزییات را به دقت رعایت کنیم. بخشی از باورپذیری فیلم هم به همین خاطر بود، چون سعی کردیم خیلی دقیق جزییات مختلف را در کارمان اجرا کنیم و براساس پژوهش، مستندات و مطالعات جلو برویم؛ به لحاظ لباس، تجهیزات نظامی، سلاح، نحوه تاکتیک نظامی که در واقعیت بوده و باید در صحنه درمیآوردیم. همه اینها را سعی کردیم درست اجرا کنیم، لوکیشنها را هم درست انتخاب کنیم که هرچه بیشتر به باورپذیری فیلم کمک کرده باشیم. جالب اینجاست خاطرم هست زمانی که ما فیلم را ارایه دادیم، عدهای گفتند مردم از این فیلم خوششان نخواهد آمد، منتقدان آن را جدی نمیگیرند و داوران هم همینطور. اما خدا را شکر دیدید که اینطور نشد. هم تماشاگران خوششان آمد، هم اهالی رسانه، مطبوعات، منتقدان و هم داوران.
منبع شهروند