محسن کیایی: حذف صدای یاس باعث بیشتر دیده شدن او شد

محسن کیایی در این چند سالی که وارد سینما شده آنقدر شیرین بازی کرده است که انگار سالهاست بازیگر است و آشنا. او در کافه خبر به بهانه «بارکد»، از سالها همکاری با برادرش مصطفی، و اتفاقاتی که برایش افتاده می‌گوید.

وقتی در «ضدگلوله» به نقش فرمانده گردان بازی کرد، تصور می شد که نابازیگر عشق سینمایی است که یک بار آمده بازی کند و خلاص.بخصوص که بعدا مشخص شد برادرآقای کارگردان هم بوده است.پس دیگر شکی نبود که در سینمای ایران اوایل دهه نود نمی‌تواند جایی برای خود باز کند.اما ماند و توانست.در همه فیلمهای برادرش مصطفی که بازی کرد هیچ، در فیلم‌های دیگران هم بازی کرد.توانست خود را اثبات کند و نقش‌های متفاوت و خوب بگیرد.و خوب هم بازی کند.بازی‌های متفاوت و دلنشین.جوری که حس خوبی را به تماشاگر منتقل کند.خودش می‌گوید:«مردم خیلی لطف دارند،مثلا در جایی که همه ستاره‌های بازیگری هستند،وقتی یکی دیگر را با لطف آقای… صدا می‌زنند و من را با اسم کوچک خطاب می‌کنند‌،نشان می‌دهد راهم را درست رفته ام و توانسته ام با مردم ارتباط بگیرم.این برایم خیلی ارزشمند است.»از محسن کیایی بعدها بیشتر خواهید شنید.او با تداوم در سینما و تلویزیون می‌تواند یکی از ستاره‌های سالهای بعد ایران باشد.در کافه خبر به بحث ممیزی «بارکد» و صدای یاس و همکاری با مصطفی و خیلی چیزهای دیگر مطرح شد و محسن کیایی هم به آنها پاسخ داد.

معمولاً کسانی که با داشتن نسبت فامیلی در سینما کار را شروع کردند کمتر توانستند در کارهای دیگران بدرخشند، اما برای شما این اتفاق نیفتاد و خیلی زود جایگاه خودتان را پیدا کردید و اتفاقات خوب افتاد، چطور توانستید به این جایگاه برسید؟

در رابطه باکسانی که با نسبت وارد این فضا می‌شوند، نمی‌دانم منظورتان شخص خاصی هست یا خیر.

مثلاً پولاد کیمیایی، چنگیز وثوقی، نیلوفر خوش‌خلق، پسر آقای میرباقری و خیلی‌های دیگر.

اما خیلی‌ها هم بودند که موفق بودند مانند ساعد سهیلی، باران کوثری و…

اما تعدادشان کم است؟

بله، البته من و مصطفی خیلی بافاصله وارد سینما نشدیم، من در فیلم اول مصطفی کنارش بودم یا از سال 77 من در حال کار کردن تئاتر هستم و در چنین فضایی حضور دارم. فکر می‌کنم شاید حضور آدمی مثل مصطفی در مناسبات کاری من، اتفاق مهمی است، به این خاطر که آدم فرصت ارائه‌ خودش را زودتر پیدا می‌کند. اما اینکه از آن فرصت چطور استفاده شود خیلی اهمیت دارد. مصطفی می‌تواند در کارهایش راحت‌تر از من استفاده کند، اما اگر خوب نباشم و دائم قرار باشد این اتفاق بیفتد و از من استفاده شود مطمئناً هم برای من بد می‌شد، هم برای مصطفی. آن فرصت از طرف مصطفی به من و به تمام گروهی که کار می‌کنیم اعم از دستیار، تدوینگر داده شد که باهم کار بکنیم و خودمان را ثابت بکنیم. فکر می‌کنم گروهی کار کردن باعث این می‌شود که آسان‌تر باکار ارتباط برقرار کنیم و موفق شویم.

سلیقه‌ سینمایی‌تان چطور شکل گرفت؟

سلیقه‌ سینمایی برمی‌گردد به چیزهایی که دیده‌ایم، چیزهایی که با آن ارتباط برقرار می‌کنیم و چیزهایی که آدم را با خودش می‌برد. وقتی یک فیلم تماشا می‌کنم و آن فیلم من را با خودش می‌برد و مدتی از زندگی روزمره‌ام جدا می‌کند، تبدیل به سلیقه‌‌ام می‌شود، یعنی من از آن لذت می‌برم و تلاش می‌کنم خودم هم وقتی  کار می‌کنم به آن شکل کارکنم و در راستای سلیقه‌ام فعالیت کنم. درس‌هایی که آموزش می‌بینید و فیلم‌ها و تصاویری هم که از قبل می‌بینید و تجربه می‌کنید، مکمل این سلیقه‌ دیداری می‌شود و کمک می‌کند که کاری که می‌خواهید انجام دهید به‌درستی صورت بگیرد.

یعنی نگاه برادرتان خیلی روی سلیقه‌ شما تأثیرگذار نیست؟

خیر این‌طور نیست. سلیقه‌ ما به هم نزدیک است. خیلی مواقع هم راجع به مسائل در کار باهم حرف می‌زنیم، بحث می‌کنیم و بعضی مواقع هم بحثمان بالا هم می‌گیرد. اما سلیقه‌مان را به هم نزدیک کرده‌ایم. اما بعضی مواقع مصطفی یکسری چیزها را دوست دارد من دوست ندارم یا برعکس.

در چنین مواقعی چطور همدیگر را قانع می‌کنید؟

همیشه قبلش همدیگر را قانع می‌کنیم. اگر هدف و مقصدمان یکی باشد، یعنی قرار است که از این سلیقه‌ها به آن هدف مشترک برسیم، مطمئناً باید توی یک‌راه بیاییم یعنی یا باید او مرا مجاب کند یا من او را. اما خب درمجموع چون او جایگاه کارگردان دارد، برای اینکه بخواهد حرفش را بزند  یک‌چیزی باید پشت ذهنش باشد،و من باید خودم را همسو بکنم با آن چیزی که او می‌خواهد. حالا نه‌فقط مصطفی با هر کارگردان دیگری هم بخواهم کارکنم، خودم را در اختیارش قرار می‌دهم برای اینکه به هدف او برسم. در مورد مصطفی اگر به نظرم برسد که اشتباهی وجود دارد، اگر بتوانم او را قانع می‌کنم. خوبی مصطفی هم این است که منطقی است و حرف گوش می‌کند و اگر بتوانی مجابش کنی حرفت را قبول می‌کند.

از ابتدا برای شما نقش می‌نویسد و وقتی فیلم‌نامه نوشته می‌شود نقش خاصی برای شما در نظر گرفته می‌شود؟

نه برای من و نه برای هیچ‌کس دیگری نقشی را از ابتدا در نظر نمی‌گیرد. زمانی که مصطفی فیلم‌نامه می‌نویسد از ایده اولیه‌اش باهم حرف می‌زنیم و هر دو در جریان کار هستیم. چه زمانی که من می‌نویسم و چه زمانی که او می‌نویسد. از ابتدا راجع به موضوع حرف می‌زنیم. ایده و خود فیلم‌نامه که  در چه ریتم و فضا و ژانری کار بشود برایمان اهمیت دارد.در این موقعیت هیچ‌وقت فکر نمی‌کنید که الآن قرار است کدام بازیگر بازی کند. بعد که فیلم‌نامه تمام شد و به مرحله‌ پیش‌تولید و انتخاب بازیگر رسیدیم راجع به این موضوع با همدیگر حرف می‌زنیم.

پس فقط منحصر به برادرتان نیست، این کار را برایتان سخت‌ نمی‌کند؟

کار کردن با مصطفی راحت‌تر است به این دلیل که ما برادر هستیم و اخلاق همدیگر را می‌شناسیم، و ازنظر سلیقه‌ کاری هم به هم نزدیک هستیم و به همین خاطر کارمان راحت‌تر است. اما من با کارگردانان دیگری هم کارکردم در تلویزیون با سعید آقاخانی، آقای سلطانی، بهروز شعیبی و …کارکرده‌ام. کار کردن با گروه‌های دیگر اتفاقاً برای من جذابیت دارد به این دلیل که فضاهای جدیدی را تجربه می‌کنم.

چه اتفاقی افتاد که خودتان هیچ‌وقت سراغ کارگردانی نرفتید؟

هرکدام از این‌ها با دنیای بسیار متفاوت با دانش‌های مختلف هستند، بازیگری، کارگردانی و نویسندگی. چون الآن دارم نویسندگی و بازیگری را تجربه می‌کنم دوست دارم تجربیاتم به‌اندازه‌ و درصدی برسد که بتوانم در کنارش کارگردانی را هم انجام بدهم. علاقه دارم و دوست دارم که این کار را انجام بدهم، اینکه چه زمانی این اتفاق بیفتد خدا می‌داند. آن روزی که احساس بکنم این کار را می‌توانم انجام بدهم حتماً انجام می‌دهم.

چند سالی است که بازیگران با نقش دو و سه می‌درخشند، برای شما هم این اتفاق افتاد. این روند را تا چه زمانی‌ می‌خواهید ادامه بدهید، اصلاً این نقش یک و دو برایتان اهمیت دارد؟

برای من خیلی اهمیت ندارد که نقش، اندازه‌اش چقدر باشد یا کاراکتر اول یا دوم باشد. کارکردی که آن نقش در قصه دارد برایم اهمیت بیشتری دارد. این‌که کاراکتر کجای این قصه قرار دارد و قرار است چه‌کاری را انجام بدهد. هر کاری که به من پیشنهاد می‌شود مهم‌ترین چیزی که برایش در نظر می‌گیرم همین موقعیت است.

شما جزو بازیگرانی هستید که به نظر می‌آید نقش‌هایتان به خودتان نزدیک است و تحت تأثیر ستاره‌ مقابلتان قرار نمی‌گیرید. اکثر نقش‌هایی که بازی کردید کاراکترهایی هستند که دردسرسازند، شلوغ‌اند و سادگی خودشان رادارند و درهمِ آن‌ها طنازی‌هایی وجود دارد ، برای اینکه به تکرار نرسید چه تمهیداتی را در پیش می‌گیرید؟

یعنی نقش‌هایم شبیه به هم هستند؟ من خیلی تلاش کردم که شبیه به هم نباشند. اگر به سابقه‌ کاری‌ام نگاه کنید از «بعدازظهر سگی» که دستیار پلیس بودم، «ضدگلوله» فرمانده‌ جنگ، بعد «خط ویژه» پسری که نامزد دارد و در آن مخمصه گیر افتاده است، در «عصر یخبندان» آن آدمی که خلاف می‌کند و اتفاقات خاص خودش را دارد و «بارکد» جوانی عاصی که از هر راهی تلاش می‌کند که پول دربیاورد. نمی‌دانم این‌ها شبیه به هم شدند یا خیر ولی…

…اما به نظر می‌رسد که شما خیلی درونی بازی می‌کنید و بیشتر خودتان را بازی می‌کنید.

فکر می‌کنم خود را بازی کردن کار بسیار سختی است، می‌توانم بگویم که هر نقشی را که بازی می‌کنم از فیلتر یا صافی من می‌گذرد، یا می‌توان گفت وجه یا زاویه‌ای از کاراکتر خودم است. هرکسی که بگوید با نقشش کاراکتر جدیدی یا عجیبی را ساخته، سخت در اشتباه است،من معتقدم همه‌ ما داریم خودمان را در موقعیت‌های مختلف بازی می‌کنیم. فکر می‌کنم تنها چیزی که در نظر گرفتم برای اینکه نقش‌هایی که بازی می‌کنم شبیه به هم نشوند، این است که خودم را به کارگردان بسپارم و کاراکتری که فیلم‌نامه به من پیشنهاد می‌دهد را بازی کنم.چیزی که می‌دانم این است که، بله مطمئناً و صد درصد من کاراکترم را رئال و نزدیک به واقعیت بازی می‌کنم. برای اینکه تماشاگر بتواند با آن ارتباط برقرار کند یا آن را دوست داشته باشد. این کار را صد درصد انجام می‌دهم و همه‌ نقش‌هایی که بازی می‌کنم را به این صورت به سمت آن‌ها می‌روم. سمت آن‌ها می‌روم تا به رئال‌ترین شکل ممکن بازی‌اش کنم. فکر نمی‌کنم این آسیبی باشد، آسیب آن است که شما در همه‌ نقش‌ها یک‌شکل و یک‌جور باشی و یک مدل بازی کنی. این آسیب است و تلاشم را کرده‌ام که این آسیب را نداشته باشم.

در «بارکد» چطور به آدمی نزدیک شدید که مواد می‌فروشد، اما برای خودش اصول دارد، با توجه به اینکه این نقش تنوع کاراکتر هم داشت،در یک فیلم هم‌زمان  نقش یک روحانی، قاچاقچی و آدم عاشق‌پیشه را بازی کردید، بااین‌همه تنوع کاراکتر چطور توانستید هماهنگ شوید؟

باید بگویم من یک کاراکتر را بازی کردم. من میلادی را بازی کردم که در این موقعیت‌ها قرار می‌گیرد. من فکر می‌کنم از چنین کاراکترهایی خیلی دور نیستیم. این افراد در جامعه ما خیلی زیاد هستند. اگر روزی با یکی، دو نفر از جوانانی که در این جامعه زندگی می‌کنند بچرخیم و حرف بزنیم و وقت بگذرانیم می‌بینیم که سر از کجاها درمی‌آورند و به کجاها می‌روند. سرشان را در هر سوراخی می‌کنند ببینند که چه خبر است و چه اتفاقی می‌افتد. اتفاقاً کاراکتری که من در فیلم «بارکد» بازی کردم خیلی نزدیک به جوانان توی جامعه است، جوانانی که پایشان روی زمین نیست و تلاش می‌کنند برای اینکه به چیزی که می‌خواهند برسند. جوانانی که خیلی مواقع اشتباه می‌کنند و اشتباهات بعدی در پی اشتباه اولی به وجود می‌آیند. ما می‌بینیم که این‌ها برای اینکه بتوانند زندگی‌شان را بگذرانند همه کار انجام می‌دهند، این انجام دادن اشتباهات باعث می‌شود که در چاه بزرگ‌تری فرو بروند. از اعتیاد و فروش مواد مخدر گرفته تا آدم کشتن .فکر می‌کنم این آدم‌ها خیلی دور از ما  نیستند اگر با دقت بیشتری فوکوس بکنیم و آدم‌های اطرافمان را تماشا کنیم به‌راحتی می‌توانیم نمونه‌های مختلفی از میلادی که من در «بارکد» بازی کردم را ببینید.

نوع روایت قصه شکست زمان داشت یعنی از انتهای قصه به ابتدای آن بازمی‌گشت. فیلم‌برداری‌تان چطور بود؟ همین‌طور با قصه عقب جلو می‌شد یا خیر؟

آن اتفاقی است که در فیلم‌نامه اتفاق می‌افتد. در فیلم‌نامه شکست زمانی داریم و قصه را از ته به سر تعریف می‌کنیم، اما در شیوه فیلم‌برداری‌مان این‌طور نبود. ما بر اساس لوکیشن فیلم‌برداری کردیم و اصلاً این‌طور نبود که بیاییم و قصه را برعکس بگیریم یعنی از قسمت روحانی شروع کنیم، از آشنایی این‌ها که همدیگر را پیدا کردند به انتها برویم. البته این، کار را خیلی سخت کرده بود، اما تمام تلاش ما این بود که بتوانیم این یکدستی، روانی، ریتم درست و فضا را درست کنار همدیگر بچینیم که اتفاق درستی بیفتد.

میلاد و حامد در «بارکد» تکیه‌کلام‌های خاصی داشتند، چقدر از تکیه‌کلام‌هایی که شما به کار می‌بردید بداهه بود، چقدر بر اساس فیلم‌نامه ؟

خیلی‌ از دیالوگ‌ها در فیلم‌نامه وجود داشت؛ گفتم چون ما از ابتدا با مصطفی صحبت می‌کردیم خیلی مواقع چیزهای بامزه‌ای که به ذهنمان می‌رسد هدف‌گذاری می‌کنیم و در خود فیلم‌نامه هم قرارشان می‌دهیم، اما خیلی چیزها سر صحنه به ذهن آدم می‌رسد و همان لحظه گفته می‌شود، هر دو مدل بوده، اما عموماً خود فیلم‌نامه فضای این را داشت و طوری نوشته‌شده بود که اتفاقات کمدی به این شکل در آن به وجود آمده بود.

در حوزه‌ طنز در ایران محدودیت خیلی زیاد است، شما چقدر این محدودیت‌ها را تجربه کردید؟

متأسفانه در کشور ما چیز بدی وجود دارد؛ این‌که ما ظرفیتمان برای شوخی پایین است. خودمان به‌راحتی راجع به هر فرد، موضوع و قشری شوخی می‌کنیم، اما وقتی قرار بر این می‌شود که کسی با ما شوخی بکند به‌سرعت به ما برمی‌خورد، انجام دادن کار کمدی در ایران کار بسیار سختی است. به این خاطر که ما می‌بینیم غالب فیلم‌های کمدی که در کشورهای خارجی کار می‌شود چند نکته در آن هست که ما اصلاً نمی‌توانیم راجع به آن‌ها شوخی بکنیم. در رابطه با مسائل جنسی، سیاسی، مذهبی و… نمی‌توانیم شوخی بکنیم. همه این محدودیت‌ها هست و راجع به مشاغل نمی‌توانیم شوخی کنیم،با پزشک‌ها، وکلا، پرستارها و هر قشری از مشاغل شوخی کنی به آن‌ها برمی‌خورد. درمجموع همه این محدودیت‌ها کار را برای ما سخت می‌کند، قبل از اینکه ما شروع کنیم و خلاقیت به کار ببریم و کاری را انجام دهیم، مجبور هستیم از هفت، هشت موضوعی که خیلی جذاب هستند و می‌توان با آن‌ها شوخی کرد فاکتوربگیریم و کنار بگذاریم.

وقتی همین‌ها را کم کنیم و باید مردم را در سینما بخندانیم واقعاً کارمان سخت خواهد شد. ما همه‌ این‌ها را می‌دانیم و خودمان را سانسور می‌کنیم ،فیلم‌نامه می‌نویسیم، وقتی فیلم‌نامه به پروانه ساخت می‌روند می‌گویند اینجایش را دربیاور، وقتی‌که پروانه ساخت تمام می‌شود و می‌خواهیم فیلم را بگیریم خودمان می‌گوییم که حالا اینجای فیلم را دربیاور، مشاور می‌گذارند و می‌گویند این بخش را در حذف کن، کار می‌خواهد پروانه ساخت بگیرد، می‌گویند که این‌ها را دربیاور، پروانه نمایش می‌گیرد.وقتی هم می‌خواهد برود روی اکران می‌گویند نه این‌ها را هم دربیاور. فیلم در حال اکران است می‌گویند فیلم را پایین بیاورید و این قسمت  را هم حذف کنید. دیگر چیزی از فیلم باقی نمی‌ماند، به نظر من باید نگاهمان به این مقوله درست‌تر و مثبت‌تر شود. ظرفیت‌ها را بالاتر ببریم و اگر قرار است شوخی‌ای بشود و فضایی را در کمدی بیاوریم،نیت مسخره کردن، پایین آوردن ارزشش یا هر چیزی دیگری نداریم. به‌هرحال من در این جامعه زندگی می‌کنم و شغلم پزشک است و در یک موقعیت خنده‌دار، کمدی یا شکل دیگری قرار می‌گیرم. نمی‌شود که در فیلم هیچ شغلی و هیچ لهجه‌ای نداشت. همه تهرانی هستند؟ همه صاف و ساده حرف می‌زنند؟ چهارتا لهجه دیگر هم داریم که راجع به آن حرف بزنیم، بهتر است ظرفیت‌ها بالاتر برود آن زمان است که کار ما راحت‌تر می‌شود.

ممیزی‌هایی که به «بارکد» ‌وارد شد چقدر به کار لطمه زد؟

مطمئناً لطمه زد، اگر بگوییم که لطمه نزده دروغ گفتیم. خیلی از مسائلی که روی آن حساسیت بود به نظرم هیچ مسئله عجیبی نداشت اما از فیلم حذف شد، نمی‌دانم در شرایطی که ما هستیم چه بر سر سینمای ما آمده یا چه اتفاق عجیب‌وغریبی افتاد؟ حتی نمی‌دانم چه فیلمی اکران شد و دردسرهایی به وجود آورد که ترکش‌های آن به فیلم «بارکد» خورد. ما در جشنواره فیلم را دیدیم، همه هم فیلم را دیدند، اما بعدازآن به خیلی از صحنه‌ها ممیزی خورد. قضاوت‌هایی که در مورد کار شد درست نیست و مطمئناً به فیلم آسیب وارد کرد.

دقیقه منظورتان کدام قضاوت‌هاست ؟

مثلاً در رابطه با صدای یاس(یاسر بختیاری) پیشنهادی بود که ما دادیم و مصطفی گوش کرد. گفت چقدر به اعضای کار ما می‌خورد و گفتیم و آمد. همان زمان جشنواره هم گفتیم که  از یاس استفاده می‌کنیم اشکالی ندارد، گفتند نه. فرستادیم پروانه‌ نمایش جشنواره گرفتیم گفتند اشکالی ندارد، در جشنواره هم گفتند مشکلی نیست، پروانه‌ نمایش گرفتیم گفتند مشکلی نیست، پنج روز مانده به اینکه فیلم اکران شود گفتند صدای یاس باید دربیاید. چرا باید این اتفاق بیفتد این‌همه ممیزی و این فیلم درجاهای مختلف اکران شده و دیده‌شده، چرا برای اکران عمومی باید صدای یاس را دربیاوریم. به نظرم این موضوع تنها اتفاقی که به وجود آورد این بود اصلاً به ضرر یاس نشد اتفاقاً یاس بیشتر دیده شد و حرفش بیشتر پیچید، ما دیدیم که این آدم چقدر طرفدار دارد، زمانی که ما کاراکتر این شکلی‌ای داریم که اصلاً هم آدم بدی نیست به‌شدت اجتماعی می‌خواند، حرف رکیک در موسیقی‌اش نیست مشکلی ندارد و دارد می‌خواند این‌همه هم طرفدار دارد چرا برای خودمان دشمن درست می‌کنیم؟ خب بگذاریم بخواند، اگر می‌خواند آن‌قدر دردسر درست نمی‌شد که الآن نمی‌خواند. بگذاریم راحت بخواند، در رابطه با طلاق، در مورد بچه‌های درود زن، مواد مخدر و اجتماعی‌ می‌خواند. وقتی اجتماعی می‌خواند چرا ما باید با آن مشکل داشته باشیم. صدای یاس را درآوردند دیدیم که هجمه‌ای از طرفداران یاس صدایشان درآمد، دیدیم که چطور در سالن‌ها می‌روند و ته تیتراژ مردم می‌خوانند. چند تا فیلم به شما نشان بدهم که فیلم تمام‌شده و طرفداران یاس روی آهنگ آخرش که آهنگ یاس است مردم بالباس یاس خودشان خوانده‌اند، در سینما آزادی، اریکه و خیلی از جاها اتفاق افتاد، حتی رسانه‌ای هم شد. به نظر شما این به ضرر چه کسی تمام شد؟

چقدر از دیالوگ‌ها سانسور شد؟شوخی‌ها را درآوردید؟

یکسری شوخی‌ها و دیالوگ‌های دوپهلو در کار وجود داشت که کمدی بامزه‌ای را به وجود آورده بود اما خیلی از آن‌ها را درآوردند.

چیزی که در مورد شما وجود دارد این است که بااینکه خیلی وقت‌ها نقش جدی بازی می‌کنید یک طنازی‌ای در وجود شما هست که در کارهای جدی‌ هم مخاطب منتظر این است که یک موقعیت خنده ایجاد شود و حتی اگر خیلی هم نقش جدی باشد مانند «پرده‌نشین» یک لبخند به چهره‌ مخاطب می‌آید. راجع به این طنازی که همیشه با خودتان حمل می‌کنید صحبت کنید.

به این خاطر است که من مانند زندگی روزمره‌ام بازی می‌کنم . مثلاً صبح شاد و خوشحال از منزل بیرون می‌آیید و تلفنی به شما می‌شود و بعدازظهر تبدیل به یک آدم بسیار ناراحت می‌شوید و شاید غمگین‌ترین آدم‌روی زمین باشید. به نظر من این خصیصه‌ زندگی و روزمرگی است، در طول روز همه‌ این اتفاق‌ها برای ما می‌افتد. فکر می‌کنم مدل بازی‌ من به این شکل است که مانند خودمان است، باهم شوخی می‌کنیم شاید دو دقیقه‌ دیگر باهم دعوا هم بکنیم، بعد شاید آشتی‌کنیم و برویم بیرون شام بخوریم، این‌ها در روزمره‌ی همه‌ ما وجود دارد. تلاش من بر این است که این روزمرگی و رئالیته‌ای که در زندگی واقعی هست دربازی‌هایم بیاورم. نمی‌گویم که کاراکترها تک‌وجهی هستند، می‌گویم که این کاراکتر چون دکتر هست هیچ شوخی‌ای نمی‌تواند بکند، اتفاقاً دکترها هم شوخی می‌کند حالا شاید مدل و شکل خودشان شوخی می‌کنند اما این کار را می‌کنند و بانمک هم هستند. من دو، سه دوست دکتر دارم که آن‌قدر بانمک هستند که شاید از من هم بانمک‌تر باشند. باهم که می‌نشینیم آن‌ها بیشتر من را می‌خندانند تا من آن‌ها را. اما وقتی بیمار به مطب آن‌ها هم می‌رود آن آدم یک آدمی جدی است که دارد کارش را انجام می‌دهد. منظورم این است خیلی علاقه ندارم که کاراکترهای تک‌وجهی بازی بکنم، از طرف دیگر هم چون با مصطفی زیاد کارکردم و خصیصه‌ی فیلم‌های مصطفی هم به این صورت است و روی یک لبه‌ی باریک کمدی و جدی پیش می‌رود که هم جدی است و هم کمدی است و هم جدی نیست و هم کمدی نیست این خصیصه به بازی من هم منتقل‌شده . مثلاً با آقای شعیبی برای کاراکتری که در «پرده‌نشین» نقش برات علی را بازی می‌کردم. آنجا هم‌صحبت کردم کاراکتر آن‌قدرها هم  شیرین و طناز نبود که شما در سریال دیدید. باهم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر این مدلی هم باشد بد نیست و به این صورت با کاراکتر رفتار کردیم که نتیجه‌اش آن شد که دیدید.

در رابطه باوجود نویسندگی که یکی از دغدغه‌های مهم شماست بیشتر بگویید، چقدر روی آن فکر می‌کنید، کار می‌کنید و وقت می‌گذارید؟

نویسندگی برایم کار بسیار سخت و ارزشمندی است، به این خاطر که خیلی زیاد هم به بازیگری‌ام کمک می‌کند. زمانی که من کار نویسندگی انجام می‌دهم خیلی تلاش می‌کنم  که به بازیگری‌ام کمک کنم چون دارم تعداد زیادی کاراکتر خلق می‌کنم که به بازیگری من هم کمک می‌کند. خیلی هم کار آسانی نیست به این دلیل که من آدم خیلی تنبلی هستم و این تنبلی زیاد باعث می‌شود که خیلی سمت آن نروم، اما جایی که ببینم می‌شود و باید انجام بدهم، حتماً کار نویسندگی را انجام می‌دهم. خلق کردن را دوست دارم و به نظرم نویسندگی از کارهایی است که خیلی جذاب است.