چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷ در ۱۵:۴۳
فیلم اول نرگس آبیار، «اشیا از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» (۱۳۹۱) تمامی مشکلات یک فیلم اول بلند سینمایی را داشت؛ قصههایی تودرتو که هیچکدام تا انتها دنبال نمیشدند، شخصیتهایی کاریکاتوری (هنوز رضا کیانیان در نقش مترجم یادم هست که هیچ رفتارش، مخصوصا آنجا که داشت ترجمهی مترجمی تازهکار را تصحیح میکرد، به مترجمان نمیماند و بیشتر شبیه معلمی چشمانتظار حقوق آخر ماه بود) و کارگردانی که اشتباههای ابتدایی مثل توجه نکردن به راکورد زمانی و مکانی و خط فرضی. همه اینها باعث شد که نام آبیار با پایان همان جشنواره از یادم برود.
سال بعدش که «شیار ۱۴۳» در جشنواره بود و یادم آمد کارگردان قبلا چه ساخته – و در این فرصت مطلع شدن از حجم فعالیت ادبی و پیشینهی مستندسازی کارگردان – دودل بودم به دیدن فیلم بروم یا نه. رفتم! «شیار ۱۴۳» غافلگیرم کرد نه به عنوان تجربهای درجه یک بلکه اصلا انتظارش را نداشتم فیلمساز چنین جهشی کند. همان موقع یادداشتی برای خبرآنلاین درباره فیلم نوشتم و تحسینش کردم. امروز که به فیلم برمیگردم میبینم فیلم به خاطر بازی خوب مریلا زارعی که ترکیبی بود از کلیشه و نوآوری در ذهنم باقی نمانده، فیلم هنوز هم یک نمای احساسی دردناک و فوقالعاده دارد که فکر نکنم از یادم برود و در سینمای جنگ ما، مخصوصا در فیلمهایی که درباره حواشی جنگ و تاثیراتش ساخته شده، مثالزدنی نیست و آن پایان فیلم است، جایی که مادر بعد از سالها انتظار جسد فرزندش را در آغوش میکشد انگار فرزندش را درست در روزهای تازه به دنیا آمدن در آغوش گرفته. واقعیتش همین نما باعث شده بود و میشود کاستیهای متعددی را در فیلم فراموش کرد – مثلا دور تکرار فیلم در میانه آن که عملا درجا میزند و خسته کننده میشود. دو سال بعد از «شیار ۱۴۳» آبیار با «نفس» به فجر برگشت.
«نفس» جاهطلبانهترین فیلم کارنامه کمشمار آبیار است. فیلمی است که با جسارتی ستودنی ساخته شده، منظورم از جاهطلبی ترکیب فیلم و انیمیشن نیست و منظورم روایت رویدادهای تاریخی مختلف از زاویه دید یک کودک نیست و حتا منظورم تعریف یک قصه بزرگسالانه از زاویه دید یک بچه نیست. جسارت «نفس» در دست یافتن به نوعی فانتزی بود که در سینمای مملو از فیلم اجتماعی ما، جایش خالی است. «نفس» انگار روایتی ناتورالیستی از زندگی سخت یک خانواده دور از تمامی هیاهو و شلوغی دنیای پیرامونش در روزهای پرالتهاب انقلاب و جنگ بود که گوشه به گوشهاش ردی از جادو و فانتزی و خیال دیده میشد و سکانس معروف فیلم که دخترک راوی را در میان پنبهها نشان میدهد به نظرم مشتی نمونه خروار است. اما همهی فیلم به فانتزی آن خلاصه نمیشد، آبیار در این فیلم به توازنی میان روایت قصه و شیوه روایتش رسیده بود – هرچند هنوز گاهی زیادی دلبسته قصههای فرعی و بسط آنها میشود – و ظرافتی زنانه – نه از جنس شلوغکاری زنانه که اغلب با فمنیسم جابجا شده – در جای جای فیلمش دیده میشد که باعث میشدند در کنار بازیهای خوب فیلم (مخصوصا پانتهآ پناهیها) «نفس» را به تجربه قابل قبولی از روایت زنانه از تاریخ معاصر بدل کند و نمای پایانیاش، آن تاب بازی و انفجار و فوران چشمه شاید تلخترین پایان ممکن برای فیلم بود.
نرگس آبیار، فیلمسازی است که حالا کنجکاو هستم فیلم جدیدش «شبی که ماه کامل شد» را در جشنواره ببینم؛ شاید هنوز بهترین فیلمش را نساخته باشد و هنوز کم و کاستیهای متعددی در کارهایش ببینی، اما مسیر تجربه کردن و حرکت رو به جلویش آنقدر قابل احترام هست که باعث شود منتظر فیلم بعدیاش بمانی، هرچند حضور الناز شاکردوست در نقش اصلی و برچسب «اجتماعی عاشقانه» یادآور تلخی و رکود فیلم اول کارگردان است اما باید دید چه پیش میآید.
شبی که ماه کامل شد؛ تریلری دربارهی یک ماجرای واقعی است/ سریر خون
«شبی که ماه کامل شد» چهارمین فیلم نرگس آبیار است. او با ساخت «اشیا از آنچه میبینید به شما نزدیکترند» در سال ۹۱ وارد سینما شد و در این ۶ سال ساخت چهار فیلم کارنامه پرباری برای کارگردان زن در سینمای ایران به حساب میآید. زنی که تا پیش از ورود به سینما نزدیک به ۳۰ رمان و کتاب داستان را روانه بازار کرده بود و پیش از ساخت فیلم بلند، ۷ فیلم کوتاه و مستند را مقابل دوربین برد. تازهترین فیلمش «شبی که ماه کامل شد» نهتنها بدون حاشیه بلکه بدون انتشار هیچ خبری ساخته و آماده شد. گویا از ابتدا قرار نبود هیچ خبری درباره این فیلم با توجه به مضمون آن که میتواند حساسیتبرانگیز باشد، منتشر شود.
برخلاف فیلمهای دیگر این کارگردان که کلیدخوردنشان با حضور وزیر ارشاد وقت و رئیس سازمان سینمایی و مدیران دیگر همراه بود اما وضعیت این فیلم با دیگر آثار آبیار تفاوت زیادی دارد. او که تا به امروز فیلمهایی مادرانه و عاشقانه و لطیف میساخت، قرار بود سریالی را برای تلویزیون جلوی دوربین ببرد، فیلمنامه آن را هم نوشته بود و تقریبا برای شروع کار کامل شده بود اما سرنوشت چیز دیگری برای این کارگردان زن پرکار سالهای اخیر رقم زد. طرح اصلی این فیلمنامه را مرتضی اصفهانی، مشاور کارگردانانی مانند بهروز افخمی، محمدحسین مهدویان، کمال تبریزی و… به آبیار داد و این نویسنده و کارگردان که از این ایده و داستان آن هیجانزده شده بود، ساخت سریال را رها کرد و پیشتولید این فیلم آغاز شد. داستان این فیلم درباره دختری است که با وصلت با خانوادهی ریگی سرنوشت متفاوتی را برای خود رقم میزند؛ فیلمی به لحاظ تولید سخت و پیچیده با داستانی حساسیتبرانگیز و تلخ. تماشاگر پس از تماشای فیلم دچار بهت و حیرت میشود از اینکه یکی از زنان کارگردان سینمای ایران حاضر به ساخت چنین فیلمی شده است.
آن هم کارگردانی که تا پیش از این فیلمهای زنانه، مادرانه و عاشقانه میساخت و حتی داستانها و رمانهایش چنین مضامینی داشت. اما او با طرحی که اصفهانی به او پیشنهاد ساختش را داده بود، وارد فضای متفاوتی با دیگر فیلمهایش شد؛ فضایی پر از خشونت و قصهای تلخ و دردناک که عین آن در واقعیت هم اتفاق افتاده بود و اتفاقا همین هم کار را سختتر میکرد. زمان زیادی از داستانی که در فیلم به تصویر کشیده میشود، نمیگذرد و بیشتر افرادی که در این فیلم حضور دارند، هنوز در قید حیات هستند و با تماشای فیلم نظارهگر سختترین روزهای زندگی خود خواهند بود. همه اینها بود که کار را برای دستاندرکاران این پروژه سختتر میکرد. آنها کار سختی پیش رو داشتند و برای دوری از هر حاشیهای تصمیم گرفتند در سکوت کامل خبری فیلم را بسازند. تنها در اوایل پیشتولید قرار شد، هومن سیدی در این فیلم حضور داشته باشد که بعد از مدتی به دلیل به طول انجامیدن این مرحله، سیدی نتوانست گروه را همراهی کند و قرعه به نام هوتن شکیبا افتاد. پیشتولید این فیلم به دلیل انجام تحقیقات و پژوهش زیاد و انتخاب لوکیشنها کار طولانیمدت و سختی بود و به همین دلیل گروه تولید حتی در برآورد هزینههای فیلم هم دچار مشکلاتی شدند چراکه آنها هزینهها را براساس دلار زیر چهار هزار تومان برآورد کرده بودند و بعد ناچار شدند تولید فیلم را با دلار بیش از ۱۳ هزار تومان به پایان ببرند. در ابتدا محمد امامی در تامین سرمایه این فیلم مشارکت داشت که بعد از مدتی به دلیل مشکلاتی که برای او به وجود آمد، محمدحسین قاسمی، تهیهکننده این فیلم تمامی سهم امامی را خرید و فیلم توسط سرمایهگذاران دیگری ساخته شد.
نکات مهم: بازیها و تصویرها
بازیگری یکی از نقاط قوت این فیلم است. میتوان گفت همه بازیگران در نقش خود تا جایی که توان داشتند، خوب کار کردند. در میان بازیها نمیتوان به راحتی به هیچیک از بازیگران خرده گرفت. همه در جای خود درست کار کردند. حالا یک بازیگر توانایی و استعداد ویژهای دارد و دیگری نه. فرشته صدرعرفایی چنان در نقش خود درخشیده که در ابتدای فیلم به سختی میتوان او را بهجا آورد؛ با گریمی سنگین و لهجهای غلیظ. او آنچنان نقشش را خوب بازی میکند که به طور قطع میتوان او را یکی از دارندگان سیمرغ امسال دانست.
هوتن شکیبا نقش سختی را برعهده دارد با اوج و فرودهای حسی و هیجانی بسیار. او هم با پیشینه تئاتر و تجربیاتی که جلوی دوربین داشته، توانسته بازی قابلقبول و خوبی از خود ارائه دهد که در کارنامهاش ماندگار خواهد بود. الناز شاکردوست بعد از فیلم «خفگی» چهره متفاوتی از بازیگری خود ارائه داده و «شبی که ماه کامل شد» در ادامه راه تازهای است که پیش گرفته. او بعد از آسیبدیدگی ستون فقراتش در پشت صحنه فیلم «پیلوت» به کارگردانی ابراهیم ابراهیمیان و طی کردن دوران نقاهت به سختی وارد فیلمبرداری این فیلم شد و حضور در لوکیشنهای سخت به لحاظ موقعیت جغرافیایی و سختی فیلمبرداری این فیلم با دشواری زیاد تا پایان کار ایستاد و با وجود درد زیادی که به دلیل آسیبدیدگی تحمل میکرد اما کار را نیمهتمام نگذاشت.
امین میری، کارگردان و بازیگر تئاتر هم بازی خوبی از خود در نقش یک بلوچ ارائه داده و او را هم نمیتوان به راحتی بهجا آورد. اما شاهنقش این فیلم به دست بازیگری به نام آرمین رحیمیان افتاده که تجربه بازیگری در تئاتر را دارد. این نقش یکی از مهمترین و حساسیتبرانگیزترین نقشهای این فیلم است و او الحق و الانصاف چنان آن را بازی کرده که بهتر از آن قابل تصور نیست؛ نقشی مهم پر از فراز و نشیب و کاراکتری غریب که تا سالها تصویرش از یاد تماشاگر زدوده نخواهد شد. او با اولین حضورش در سینما برگ برندهای رو کرد و شانس هم با او همراه بود تا چنین نقشی به نام او خورده شود. رحیمیان با بازی در این نقش یکشبه راه صدساله رفت و بعد از این فیلم احتمالا پیشنهادات زیادی دریافت خواهد کرد. ناشناختهبودن چهرهاش هم به او در بازی در این نقش کمک زیادی کرد.
شانس جایزه: رقیب همه
«شبی که ماه کامل شد» فیلم غریبی در سینمای ایران است؛ فیلمی مهم، بحثبرانگیز و پر از حساسیتهای سیاسی و اجتماعی. همین که یک کارگردان زن چنین فیلمی را با این مضمون و ساختار مقابل دوربین برده قابلتوجه است؛ کاری که شاید بعضی از کارگردانان مرد هم توان پذیرش چنین کاری را نداشته باشند.
تمامی عوامل این فیلم دست به دست هم دادند تا نتیجه کار محصولی شگفتانگیز باشد. از فیلمبرداری سامان لطفیان با دوربین روی دست که فوقالعاده عمل کرده و در اولین تجربه سینمای داستانیاش حیرتانگیز است. او پیش از این در سینمای مستند فعالیت میکرد و فیلمبرداری مستند برگزیده «آتلان» را هم او انجام داده تا تدوین حمید نجفی که او هم فیلمهای مستند زیادی را تدوین کرده است. تدوین و فیلمبرداری نقش مهم و عمدهای در موفقیت «شبی که ماه کامل شد» ایفا میکنند و میتوان آنها را جزء نامزدهای جایزه جشنواره امسال تصور کرد. رویهمرفته چهارمین فیلم نرگس آبیار از همین حالا یکی از آثار ماندگار سینمای ایران است که نقش مهمی در رویکرد سیاسی و اجتماعی ایران هم برعهده دارد و از حالا میتوان آن را یکی از مهمترین فیلمهای جشنواره سیوهفتم فجر دانست.
روزنامه سازندگی