امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب اما از هر فرصتی برای رویارویی با قصه‌گوها و جاعلان تاریخ استفاده می‌کرد.

برخورد امام علی با قصه گویان و جاعلان تاریخ چگونه بود؟

در منابع و مصادر تاریخ صدر اسلام ضبط است که امام علی‌بن ابیطالب به شدت با قصّاص یا قصه‌گوها مقابله می‌کرد و در مواردی نیز به تازیانه زدن و اخراج آن‌ها از مسجد پیغمبر (ص) پرداخت. قطعا در وهله نخست مخاطب به فکر فرو خواهد رفت که مگر قصه‌خوانی کار مذمومی است که حضرت امیر (ع) به شدت با آن‌ها مقابله کرد؟ در ذیل پاسخی به این سوال داده شده است.

کم‌توجهی پژوهشگران به نقش قصه‌خوان‌ها در صدر اسلام

پیش از شروع روایت برخورد امیرالمومنین با قصاص باید گفت که متاسفانه با وجود اهمیت قصه‌گوها در صدر اسلام پژوهش‌های چندانی درباره آن‌ها و همچنین چگونگی ورود نقل‌ها و قصه‌هایشان به عنوان تاریخ حقیقی، انجام نشده است. این در صورتی است که پژوهشگرانی در ادوار تاریخی تمدن اسلامی به نقش قصه‌گوها پرداخته‌اند. یکی از مهم‌ترین این منابع کتاب «القصاص والمذکرین» اثر فرج بن جوزی است.

حجت‌الاسلام والمسلمین رسول جعفریان کتاب مهمی با عنوان «پژوهشی درباره نقش دینی و اجتماعی قصه‌خوانان در تاریخ اسلام و ایران» دارند که متاسفانه چندان دیده نشده است. این کتاب در ابتدای دهه 70 از سوی انتشارات رئوف منتشر شد.

همچنین علامه آیت‌الله سیدجعفر مرتضی عاملی در مجلدات ابتدایی مجموعه عظیم 35 جلدی خود به نام «الصحیح من سیره النبی الاعظم» نیز به قصه‌خوانان و نقش آنها در رواج اسرائیلیات در دین پرداخته و مباحث جالبی را درباره آنها از دل تاریخ بازگو کرده است. چکیده‌ای از این مجموعه در دو جلد با ترجمه محمد سپهری تحت عنوان «سیرت جاودانه» منتشر شده است. مرحوم علامه سید مرتضی عسکری نیز در کتاب «150 صحابی ساختگی» به بررسی جعلی بودن روایت‌های سیف بن عمر پرداخته است.

قصه‌خوانی در صدر اسلام

اعراب نیز مانند دیگر اقوام در دوران کهن، به شنیدن قصه و رویدادهای تاریخی به‌ویژه سلحشوری‌های پیشینیان علاقه فراوان داشتند. «ایام العرب» عنوان مجموعه نقل‌هایی از سلحشوری‌های بزرگان و جنگجویان قبایل عرب بود که بسیار در جمع‌های دوران جاهلی از آن روایت می‌شد.

در تواریخ صدر اسلام نیز ضبط است که کسی به اسم نضر بن حارث که از بزرگان یکی از قبایل عرب و از معدود اشخاص باسواد در میان اعراب پیش از اسلام بود، داستان‌هایی از ملوک عجم (و گویا داستان‌هایی چون رستم و اسفندیار) را نقل می‌کرد و مردم را از شنیدن پیام‌های تبلیغی رسول اکرم برحذر می‌داشت. فعالیت نضربن حارث در حوزه قصه‌گویی آن‌چنان گسترده و استمرار داشت که به روایت ابن‌عباس بعدها چند آیه از قرآن در مذمت کار او نازل شد. به قولی ۸ آیه از سوره قلم و نیز آیات ۳ و ۴ سوره حج یا ۵ و ۶ سوره فرقان در مذمت نضربن حارث نازل شده است. به طور کل آیاتی چون آیه 31 سوره انفال که در آن از «اساطیر الاولین» نام برده شده در مذمت نضر بن حارث هستند: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ.» ابن حارث سرنوشتش پایان خونباری داشت. او پس از جنگ بدر اسیر شد و به دستور رسول اکرم گردنش را زدند.

اما اصل قصه‌گویی در دین مذمت نشده است. کلام‌الله مجید خود سرشار از قصه‌های پیشینیان است. در قرآن ما تعابیری چون «احسن القصص» را داریم که در آیه سوم سوره مبارکه یوسف از آن استفاده شده است. احسن القصص در قرآن، در اصل رویدادهای واقعی پیشینیان هستند که باعث تفکر و تامل در گذشته شده و نقشه راه در پیش‌رو را پیشنهاد می‌دهند. بنابراین قصه در قرآن یعنی روایت تاریخ واقعی و بر این مبنا احسن القصص تذکری برای مومنان هستند. در میان شیعیان نیز چهره مهمی مانند از اصحاب امام صادق(ع) که البته محضر امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) را نیز درک کرده بود از قصه‌گویان شیعی است.

قصه‌خوانان و رواج اسرائیلیات در جامعه نخستین

اما پس از وفات پیغمبر و در زمان خلفا، به دلیل محدودیت‌هایی که برای برخی از اصحاب پیش آمد، کار قصه‌خوانان اوج گرفت. این طیف پیشتر در زمره اهل کتاب (عالمان دین یهود یا راهبان نصرانی) بودند که در ظاهر مسلمان شده و حتی دست به تفسیر قرآن می‌زدند و در هنگام سخن روایات مربوط به سنت یهودی و مسیحی خود را وارد دین اسلام کردند. کعب‌الاحبار، عالم مشهور یهود که بعدها به ظاهر مسلمان شد، یکی از مشهورترین قصه‌گوهاست که بسیاری دیگر از قصه‌گوها نیز ظاهرا از شاگردان او بودند. معاویه در دوران زمامداری خود اجازه نقل حدیث را نیز به کعب‌الاحبار داد.

یکی از نخستین قصه‌گوها «تمیم‌داری» بود که از خلیفه دوم اجازه قصه‌گویی درخواست کرد که مورد موافقت قرار گرفت. او در دوران عثمان نیز اجازه قصه‌گویی یافت. عجیب آنکه کار این قصه‌گویان بسیار بالا گرفت تا جایی که مردمی که در محضر آنان می‌نشستند، هیچ صدایی از آنان در نمی‌آمد، انگار که به خطبه‌های نماز جمعه گوش فرا می‌دهند. همچنین قصه‌گویی در این دوران بدل به منصبی رسمی شد و خلفا قصه‌گوها را معین کرده و برای آنها حقوقی را در نظر می‌گرفتند که به صورت منظم پرداخت می‌شد و هرگاه کسی نیز بدون اجازه رسمی دستگاه خلافت اقدام به قصه‌گویی می‌کرد، به شدت توبیخ و محاکمه می‌شد.

کار قصه‌گوها در نهایت به جعل تاریخ و جعل حدیث و رواج آنها در جامعه اسلامی نیز رسید؛ حتی قصه‌های قصه‌گویانی چون «کعب الاحبار»، «وهب بن منبه»، «سیف بن عمر» و… بعدها به عنوان تاریخ حقیقی مورد استفاده بزرگانی چون محمد بن جریر طبری نیز قرار گرفت. «کتاب الفتوح الکبیر و الردّه» سیف بن عمر و همچنین روایت‌های او از شخصیتی جعلی به نام «عبدالله بن سبا» به عنوان منبع اصلی طبری برای نگارش تاریخ جنگ‌های رده و همچنین شرح احوالات سومین خلیفه مسلمین شد. همچنین کار این عده به‌ویژه کعب‌الاحبار باعث شد تا اسرائیلیات وارد دین شده و بعدها شناخت این روایت‌های جعلی به قدری مشکل شد که ورود در آن نیاز به تخصص‌هایی ویژه داشت. باید اشاره کرد که بزرگان شیعه و اهل سنت به مذمت قصه‌گوها پرداختند. به عنوان مثال در «قصاص المذکرین» ذکر شده که «امام احمد بن حنبل» گدایان و قصه‌گوها را دروغگوترین مردم می‌دانست.

برخورد امیرالمومنین با قصه‌گوها

امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب اما از هر فرصتی برای رویارویی با قصه‌گوها و جاعلان تاریخ استفاده می‌کرد. ایشان به‌جز انکار زبانی قصه‌گوها، به رسوا کردن آنان در میان مردم، آشکار کردن جهل و نادانی آنها و در نهایت شلاق زدن و بیرون کردن‌شان از مسجد پیغمبر نیز پرداخت. با این اوصاف اما حضرت کار قصه‌گوها را زمانی مخرب می‌دانست که مسائلی چون «ناسخ و منسوخ» را نشناسند. ابوعبدالرحمن سلمی گفت: «علی بن ابیطالب (ع) بر مردی گذشت که قصه می‌گفت. از او پرسید: آیا ناسخ را از منسوخ تشخیص می‌دهی؟ گفت: نه. فرمود: هلاک شدی و دیگران را نیز با خود هلاک کردی.»

بنابراین شرط امیرالمومنین برای ادامه قصه‌گویی شناخت ناسخ و منسوخ بود. ناسخ و منسوخ، دو دسته از آیات قرآن هستند. ناسخ در اصل به آیاتی اطلاق می‌شود که پس از نزول جای حکم آیاتی را که قبلاً نازل شده و مورد عمل بوده می‌گیرد. منسوخ، همان آیات قبلی است که با نزول آیات ناسخ، زمان عمل به آنها در اصل پایان یافته است. از نظر بسیاری از علمای اسلام ناسخ و منسوخ در سنت نبوی نیز وجود دارد. شاید بتوان گفت که اگر قصه‌گویی به شناخت ناسخ و منسوخ می‌رسید، اهداف دین و آرمان‌های آن را نیز درک می‌کرد و به قول حضرت امیر(ع) خود و دیگران را به ورطه هلاکت نمی‌کشاند. بنابراین امیرالمومنین اصل قصه‌گویی را مذمت نمی‌کرد، بلکه به جاعلان تاریخ که در قامت قصه‌گوها در حال تخریب دین و رواج احادیث جعلی و وارد کردن اسرائیلیات در تاریخ و تفسیر بودند، فرصت ابراز وجود نداد.

 

منبع ایبنا

امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب اما از هر فرصتی برای رویارویی با قصه‌گوها و جاعلان تاریخ استفاده می‌کرد.