بخشی خواندنی از کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال»

برخی اوقات به سرعت و شتاب در حال شنا در یک رودخانه خشک هستی و میخواهی هرچه سریعتر ، به عشق برسی و رابطه برقرار کنی و از تنهایی نجات پیدا کنی،چون به شدت از تنهایی میترسی و در برابر تنهایی ، احساس درماندگی و ناتوانی میکنی.نیاز عمیق و شدیدی بصورت یک عطش روانی برای ایجاد یک رابطه و عشق ( و یا در شکل تبدیل یافته خودش مثل س ک س) در خودت احساس میکنی.ولی ولی ولی ولی غافل از این هستی ، که این نیاز ، یک سرابی بیش نیست و اصل اساسی و مهم در اینه که بتونی با شجاعت تمام ، تنهایی رو بپذیری و فردیت خودتو قبول کنی و با تنهایی روبرو بشی و باید بتونی به خودت ثابت کنی که حتی تنها و بدون رابطه هم میشه شاد و خوشحال بود .
تمام رشد و تکامل و استقلال و متکی به نفس بودن ، در این جدایی و رویارویی شجاعانه با تنهایی ، نهفته است…مثل کودکی که مادر با بیرحمی تمام ، بند نافشو در هنگام تولد میبره ، ما هم باید این بند ناف روانی ” نیاز به بودن دیگری “و از وجودمون پاره کنیم.

بعد اونوقته که اگر با کسی هستی از روی نیاز نیست ، بلکه از روی اشتیاقه و تازه اونوقته که توانایی عشق ورزیدن سالم رو پیدا میکنی.شرط لازم برای داشتن عشق سالم پذیرفتن و برخورد فعالانه و شجاعانه و بدون ترس “احساس تنهایی” است. هیچ رابطه ای قادر به از میان بردن تنهایی نیست .
من معتقدم اگر بتوانیم موقعیت های تنها و منفرد خویش را در هستی بشناسیم و سرسختانه با آنها روبرو شویم ، قادر خواهیم بود رابطه ای مبتنی بر عشق و دوستی با دیگران برقرار کنیم .در صورتیکه اگر در برابر فشار تنهایی ، وحشت بر ما غلبه کند ، نمیتوانیم دستمان را بسوی دیگران بگشائیم ، بلکه باید دست و پا بزنیم تا در دریای هستی غرق نشویم

اروین دی یالوم