آنها هم انسان‌هايي شريف‌تر، اما شبيه همه مردم هستند كه بايد در جامعه‌اي زندگي كنند كه متاسفانه مناسباتش روزبه‌روز بي‌اخلاق‌تر و تبعيض مندانه‌تر مي‌شود.

ابوالحسن داوودی، کارگردان «هزارپا»: سعدی و مولانا هم در بعضی موضوعات بی‌پرده حرف می‌زنند

بعد از دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی برای فیلم «رخ دیوانه» سطح توقعات از ابوالحسن داوودی بالا رفته بود ازاین‌جهت که به نظر می‌رسید این فیلمساز با حساسیت بیشتری گام‌های بعدی را بردارد و با تامل بیشتر فیلم بعدی را به کارنامه‌اش اضافه کند؛ اما داوودی خلاف جریان انتظارات حرکت کرد و فیلمی کاملا گیشه‌ای با موضوع عامه پسند ساخت. تا وقتی فیلم به نمایش در نیامده بود کسی بر داوودی خرده نگرفت که چرا فیلمی کمدی ساخته اما به محض اینکه «هزارپا» در سینماها اکران شد؛ فیلم جدید این کارگردان با حواشی زیادی همراه شد. عده‌ای از منتقدان سرسختانه با فیلم برخورد کردند و «هزارپا» را کمدی سخیف نامیدند و حتی از اینکه داوودی بعد از تجربیات موفقی چون «رخ دیوانه» و «زادبوم» به این نوع سینما روی آورده به وی تاختند. در کنار این نظرات مخاطبان عام هم هستند که فوج فوج به سینماها می‌روند و به تماشای این فیلم می‌نشینند. سالن‌های نمایش «هزارپا» بعد از چهار هفته که از اکران آن می‌گذرد همچنان با صندلی‌های کاملا پر تشکیل می‌شود و گیشه این فیلم بعد از چهار هفته بالغ بر ١٩ میلیارد تومان گردش مالی داشته است.

اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود و فیلم «هزارپا» زوایای دیگری هم برای بررسی دارد. نسخه اصلی فیلم سینمایی «هزارپا» ١٨۵ دقیقه است و داوودی برای نمایش این فیلم در سینماها نزدیک به ۶۵ دقیقه این فیلم را کوتاه کرده. این کارگردان برای رسیدن به نسخه قابل نمایش فیلمش، درصحنه نهایی درگیری، یک گروه از چهار گروه درگیر در تیراندازی را حذف کرده است. به هر جهت به بهانه اکران فیلم «هزارپا» در سینماها و همچنین حواشی‌ای که پیرامون این فیلم شکل گرفته با ابوالحسن داوودی گفت‌وگویی انجام دادیم که از نظر می‌گذرانید.

آقای داوودی با توجه به اینکه در کارنامه شما فیلم کمدی وجود دارد در ابتدای بحث بد نیست تعریفی از سینمای کمدی به خواننده‌های ما ارایه دهید.

کمدی یکی از قدیمی‌ترین ژانرهای سینمایی است که تقریبا همزمان با تولد سینما به وجود آمد، از فیلم‌های «ژرژ ملی یس» گرفته تا دیگر فیلمسازان اولیه، غالبا فیلم‌های‌شان دارای مضامین کمیک بودند… کمدی نوعی از سینماست که در درجه اول با وجه سرگرم‌کنندگی سروکار دارد. بیشتر از همه ژانرها نیاز به مفرح بودن و به وجود آوردن فضای دلچسب در محصولات این ژانر دیده می‌شود. البته نه به این معنا که تفکر در این فیلم‌ها کمتر باشد، بلکه میزان الزامی که فیلم‌های جدی اجتماعی برای بیان لایه‌های مختلف واقعیات انسانی یا اجتماعی از آن برخوردار هستند، در فیلم کمدی کمتر دیده می‌شود. درواقع فیلم‌های کمدی بیش از ژانرهای دیگر با اوقات تفنن مردم سروکار دارند. البته استثناهایی هم داریم که کمدی‌های پرعمق‌تری ساخته شده‌اند. ولی وجه اول و نفس غالب سینمای کمدی سرگرمی درست مخاطب است.

مشخصا فیلم «هزار پا» هم بر اساس این تعاریف ساخته شد؟

خیلی درگیر تعاریف نیستم و بر اساس تعاریف فیلم‌هایم را نمی‌سازم. اما تا جایی که بضاعتم حکم می‌کند اگر به این قالب‌ها بپردازم سعی می‌کنم استاندارد را رعایت کنم و در فیلم «هزارپا» هم از این استانداردها استفاده کردم. بااین‌وجود بیشتر بر اساس درکی که از نیاز مخاطبم دارم فیلم می‌سازم. تصورمی کنم بیشتر از آن بخش ذهنیتم کمک می‌گیرم که متکی بر نیاز و فضای اجتماعی روز شکل می‌گیرد. همانطور که می‌دانیم یک فیلم سینمایی از زمانی که فکر اولیه آن در ذهن بروز می‌کند تا زمانی که به تماشاگر برسد اگر خیلی سریع هم کارکنیم، بیش از یک سال به طول می‌انجامد. بعضی هم مثل «زادبوم» ممکن است سال‌ها طول بکشد تا به مخاطب برسد؛ بنا بر این تصور که چه نوع فیلمی را برای مخاطب بسازم بیشتر به درکم از حال و آینده مخاطب بستگی دارد. چیزی که باعث شد بعد از هجده سال که از این ژانر فاصله گرفته بودم دوباره برگردم فضای بحرانی‌ای بود که در جامعه ما روزبه‌روز تشدید می‌شود.

احساس کردم تکیه ‌بر علایق فردی و ادامه دادن موضوعات سینمای اجتماعی و نمایش مضامین و فضاهای تنگ و تار گرفتاری‌های مردم و معضلات جامعه، به خاطر به فکر واداشتن و تلنگر زدن به تماشاچی دیگر با واقعیت مصیبت‌های زندگی الان مردم نمی‌خواند. مردم امروز آنقدر گرفتاری و ذهنیت آشفته دارند که حداقل کاری از من فیلمساز برمی‌آید این است که از این آشفتگی و گرفتاری مردم کم کنم.

ساخت فیلم‌های کمدی بعضا در کارنامه کارگردان بزرگ دنیا هم وجود دارد که ممکن است استدلال‌شان برای ساخت این نوع فیلم‌ها با فضای فان زنگ تفریح باشد.

خیر برای من ساختن این فیلم زنگ تفریح نبود بلکه در شرایط نابسامان امروز جامعه، وظیفه خودم می‌دانستم. برای دور شدن از منیّتم به عنوان فیلمساز عهد خودم را استعفا از این ژانر شکستم. اعتقاد دارم در دوره‌ای که مردم با گرفتاری زیادتر از ظرفیت اقتصادی و ذهنی و جسمی‌شان طرف هستند، منیت یک فیلمساز است که بر نمایش تیرگی‌ها، مشکلات و نکات غلوشده تاکید کند و آنها را آگراندیسمان کرده و به بهانه اوقات فراغت به خورد مردم دهد. البته معتقدم تفکر در سینما به عنوان ترکیبی‌ترین نوع هنر اهمیت والایی دارد. قطعا لایه‌های مختلف از آگاهی و حقایق باید در محصول ساخته‌شده وجود داشته باشد و آن را جزوی از ساختار سینما می‌دانم، درعین‌حال معتقدم که سینما و محصولاتش در دوره‌های مختلف اجتماعی و سیاسی جامعه کارکرد و وظایف متفاوتی دارد.

به نکته مهمی اشاره کردید. وظیفه‌ای که سینما در موقعیت‌های مختلف جامعه به عهده دارد. نکته‌ای که از نگاه بسیاری از مسوولان یا هنرمندان بعضا غافل مانده.

ببینید به عنوان‌مثال در امریکا از سال ۱۹۲۹ تا زمان شروع جنگ جهانی دوم، امریکا با بحران عظیم اقتصادی مواجه بود؛ بحرانی به‌مراتب شدیدتر از شرایط حاکم امروز کشورمان. می‌بینیم که در سینمای امریکا دوران بحران اقتصادی امریکا بیشترین فیلم‌های صرفا سرگرم‌کننده رواج پیدا می‌کند و اساسا سینمای موزیکال در آن برهه‌ زاده می‌شود. این سال‌ها دوران رواج و اقتدار فیلم‌های مهرویان شناگر و موضوعات رقص و آواز است که تا زمان جنگ رشد بیشتر پیدا می‌کنند. مشخصا به این خاطر که مردمی که ساعت‌ها وقت خود را در صف نان و ارزاق اضطراری سپری می‌کردند دیگر نمی‌خواستند مشکلات خود را دوباره بر پرده سینما ببینند، بلکه می‌خواستند با دنیا و رویایی روبه‌رو شوندکه هزاران کیلومتر با واقعیات زندگی پر نکبت‌شان فاصله‌دارند.

نگاه به کارنامه شما هم بیانگر این نکته است که اهل تجربه ژانرهای مختلف هستید.

بله. پرونده کاری من نشان داده جنس کارهایم در هر دوره متفاوت بوده. برای اینکه به ژانر معتقد نیستم نه اینکه بگویم ژانری وجود ندارد، خیر خودم را پایبند ژانر مشخصی نمی‌کنم و معتقد به اینکه فیلمساز حتما باید دریک ژانر کار کند نیستم. نظر من این است که یک فیلمساز باید همه داشته‌هایش را مطابق نیاز روز جامعه به سینما تبدیل کند؛ آن‌هم به‌گونه‌ای که تماشاگر برایش پول بدهد و در سینما آن را ببیند؛ بنابراین در موقعیت‌های مختلف جنس فیلم‌هایم باهم متفاوت بوده است.

بعد از دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی برای فیلم «رخ دیوانه» سطح توقعات از ابوالحسن داوودی بالا رفته بود ازاین‌جهت که با حساسیت بیشتری قدم‌های بعدی را بردارند و با تامل بیشتر فیلم بعدی را بسازند.

این همان مساله‌ای است که قبلا اشاره کردم، اینکه فیلمساز را به خاطر جایزه‌ای که گرفته یا تحسینی که شده در یک قالب محدودش کنیم و همواره انتظار ساختار پیچیده‌تر و مفاهیم عمیق‌تر از او داشته باشیم؛ همان صحه گذاشتن بر تداوم منیت اوست. من اینجا با تاکید می‌گویم هر وقت فیلمی از من چه به لحاظ جشنواره‌ای و نظر مثبت منتقدان و چه در ارتباط با گیشه و مخاطبان در هر دو حالت موفق شده، فضای آن فیلم را دوباره تکرار نکردم برای اینکه نمی‌خواهم الزاما در کوران موفقیت به وجود آمده حرکت کنم. چون حرکت صرف در مسیر موفقیت حاصل‌شده را نقطه نزول فیلمساز می‌دانم. فیلمساز به دلیل اینکه خود را دیگر در کار قبلی متبحر می‌داند بدون آنکه بخواهد با تکرار خودش پس رفت می‌کند. اینکه از یک فیلمساز توقع داشته باشند حتما صاحب سبک باشد و صرفا یک نوع سبک و سیاق خاص را در خود تقویت کند، مثل این می‌ماند که او را در برج عاجی بنشانیم و ارتباطش را با مردم و مخاطب عام قطع کرده و مجبورش کنیم که با یک طبقه و الیت خاص جامعه ارتباط برقرار کند. من به این نگاه اعتقادی ندارم. این نوع تعاریف از فیلمساز به‌جای کمک کردن به او موجب گسترش منیت و شخصیت کاذب در او می‌شود، اینجاست که آرام‌آرام فیلمساز از واقعیات و جامعه فاصله زیادی می‌گیرد. من معتقدم سینما کاملا هنر مرکب است. به همان اندازه که فیلم‌ها باید همسو با مطالبات اجتماعی و سیاسی بحق مردم و جامعه باشند، به همان اندازه و شاید بیشتر باید اوقات فراغت مردم مصیبت‌زده را هم فراهم کنند…

پس نتیجه می‌گیریم به دلیل پیچیدگی‌های موجود در جامعه، جنس و سلایق مردم هم باهم متفاوت است.

دقیقا همین طور است. معتقدم فیلم بعد از ساخته‌شدن از آن مخاطب است پس به تماشاگر کاملا حق می‌دهم که فیلمم را عاشقانه دوست داشته باشد یا از آن متنفر باشد. این حق تماشاگر است و من هم اصلا از کسی یا کسانی که از فیلم من ابراز تنفر می‌کنند، آزرده نمی‌شوم و زانوی غم بغل نمی‌گیرم و در مقابل هم اگر از فیلمم تعریف کردند، از خود بیخود نمی‌شوم. خیر. بارها در مصاحبه‌هایم گفته‌ام هر چه مخاطب راجع به فیلم بگوید درست است. تماشاگر اگر بگوید فیلم مزخرف است درست می‌گوید و اگر فیلم را شاهکار بداند بازهم درست می‌گوید؛ اما آنچه این روزها رواج پیداکرده و متاسفانه زیاد شده این است که از منتقدان برجسته گرفته تا افرادی که زیر پست‌های اینستاگرامی کامنت می‌گذارند وقتی به هر دلیلی فیلم را دوست ندارند، سعی می‌کنند نظرشان را به همه حقنه کنند. این افراد به‌جای آنکه دلیل بیاورند که چرا فیلم را دوست ندارند و نمی‌پسندند می‌خواهند نظرشان را به همه دنیا بقبولانند که این فیلم بدی است. درحالی که باید به مخاطب اجازه داد خودش فیلم را قضاوت کند.

فیلم «هزارپا» هم این روزها با انواع و اقسام نظرات مواجه است تاجایی که یک عده تعابیر متفاوتی درباره فیلم به کار می‌برند. واکنش شما بعد از خواندن این نظرات چیست؟

اظهارنظر همه افراد برای من محترم است و این را از ته دلم می‌گویم اما آنچه مسلم است اینکه این اظهارنظرها برایم جذابیت زیادی دارد. به‌هرحال یکی از علایقم جامعه‌شناسی و روانشناسی اجتماعی بوده و روی این نکات تامل بیشتری دارم. واقعا می‌گویم همه نظرها در اینستاگرام یا هر جای دیگر را می‌خوانم و با دقت هم می‌خوانم و این کامنت ها بیشتر از هر چیز مرا به‌نوعی شناخت می‌رساند که چقدر این نظرها صادقانه است و از دل برمی‌آید یا مثلا بر اساس حس حسادت شکل می‌گیرد. حتی وقتی کسی از فیلم «هزارپا» تعریف و تمجید می‌کند مشکوک می‌شوم که نکند جنسی از منفعت‌طلبی یا مدح و ثنای بی‌دلیل باشد.

آقای داوودی در بخشی از صحبت‌تان به نیاز مخاطبان در شرایط حال حاضر به فیلم‌های با فضای شاد اشاره کردید. می‌خواهم بدانم پس ارتقای سطح سلیقه مخاطب کجای این معادله قرار می‌گیرد؟

به نکته درستی اشاره کردید. برای خود من هم مهم است. اگر قرار است داستانی را از کف خیابان در دهه معاصر یا هفتاد و هشتاد برای مخاطب تعریف کنیم باید تمام ظرفیت‌های موضوعات کف خیابان را با در نظر گرفتن استانداردهای اولیه در نظر بگیریم؛ ضمن اینکه این داستان‌ها با اصول همراه باشد باید تعریفش برای مخاطب عام راحت‌تر باشد. چیزی که من در «هزارپا» با جدیت و بضاعت خودم به آن توجه داشتم استفاده از زبان سینمایی ساده‌ای بود که درعین‌حال پیش‌پاافتاده نباشد. در فیلم‌های «رخ دیوانه» و «تقاطع» می‌دانستم با مخاطب فرهیخته و نخبه‌ای روبه‌رو هستم طبعا از زبان سخت‌تر و چندبعدی‌تر استفاده کردم اما وقتی فیلمی برای تماشاگر کف خیابان می‌سازم سعی می‌کنم از منیت خودم دور شوم چون می‌دانم این نوع مخاطب قرار نیست به دانسته‌ها و مهارت‌های من در سینما نمره بدهد، تماشاگر این فیلم خاص در ازای پولی که می‌دهد می‌خواهد دو ساعت شاد باشد؛ ضمن اینکه سعی کردم استانداردهای فیلم لحاظ شده باشد.

اما خیلی‌ها معتقد بودند شوخی‌های به کار گرفته در فیلم جنسی و بعضا سخیف است.

اتفاقا روی صحبت من با همین منتقدان است. متاسفانه فرهنگ حاکم بر کشور بعد از چهار دهه که از انقلاب می‌گذریم، به سمت اخلاق‌گرایی و معنویتی کاذب رفته که با شکل واقعی جامعه متفاوت است و فرهنگ حاکم می‌خواهند این معنویت کاذب را به ‌زور به مردم القا کند؛ حال‌آنکه واقعیات جامعه بسیار متفاوت است. در این چهار دهه بدون اینکه خودمان بخواهیم یا بفهمیم تبدیل به سانسورچی‌های کوچکی شده‌ایم که به‌جای کم کردن فاصله‌ها با واقعیات اخلاقی و فکری جامعه به تصویری مصنوعی از این واقعیات خود را ملزم می‌کنیم. کسانی که می‌گویند شوخی‌های فیلم جنسی و سخیف است گاهی اگر به خودشان رجوع کنند می‌بینند خودشان هم در بعضی زمینه‌های خصوصی‌تر ارتباطات‌شان زبان ناپالوده‌تری دارند، اما وقتی به فیلمساز می‌رسند پیغمبر می‌شوند و رگ گردن‌شان می‌جنبد که اصلا نباید حتی به استعاره‌های زبانی هم وارد این حریم شد. من فیلمساز وظیفه‌ام این است در ساده کردن زبان به مردم نزدیک شوم و از داشته‌های تاریخی و فرهنگی خودمان استفاده کنم. اتفاقا به نظر من زبان فارسی و البته فرانسه تمثیلی‌ترین زبان در میان زبان‌های دنیاست که پراز استعاره‌های بعضا جنسی است و اشاره و مفاهیم در آن زیاد است. بوستان گلستان سعدی را بخوانید یا مثنوی مولانا را ببینید در بعضی موضوعات بی‌پرده چقدر به زبان امروز کف خیابان نزدیک است و چقدر نکات و تابوهای جامعه در آنها لحاظ شده. ای‌کاش در این شرایط قاضی درستی باشیم و در آینه خودمان را نگاه کنیم و بعد بیانیه و نقد صادر کنیم. برای بعضی نظردهندگان مصداق بارز آن شعر که «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند» است. این برای من سوال به وجود می‌آورد. و الا قضاوت و نقد حق هرکسی است.

عده‌ای می‌گویند ابوالحسن داوودی با ساخت فیلم «هزارپا» از دغدغه سینمای اجتماعی فاصله گرفته است.

خیر اصلا اینگونه نیست. دغدغه‌مند‌تر و وظیفه‌مندتر شده‌ام. در فیلم‌های رخ دیوانه شما بخشی منیت فیلمساز را هم می‌بینید و اینکه قادر است با زبان پیچیده با مردم صحبت کند و آنها را به هیجان بیاورد.

وقتی «هزارپا» را می‌ساختید می‌دانستید با این هجم انتقاد مواجه می‌شوید؟

دقیقا می‌دانستم. حتی می‌دانستم که به من خواهند گفت به ساخت فیلم فارسی روی آورده. اصلا نگران هم نبوده و نیستم. چون این نوع فیلمسازی را وظیفه خودم می‌دانم. فکر می‌کنم در دورانی که دولتمردان ما عاجزند و در اداره ساده مملکت مانده‌اند من به وظیفه خودم درست عمل کرده‌ام و دو ساعت زمان خوش برای مردمی فراهم کرده‌ام که از هرسویی درمانده شده‌اند. در فیلم «هزارپا» من یک نوع پیشرفت و یک موفقیت در خودم می‌بینم چون از خودخواهی فیلمساز برای به رخ کشیدن خودش فاصله گرفتم. ترجیح دادم به‌جای آنکه یک گروه الیت نخبه برای من دست بزنند، آنها به من درشت بگویند اما حجم عظیم‌تری از مردم خوشحال باشند و دو ساعت مشکلات‌شان را فراموش کنند.

اینجا بحث گردش مالی هم پررنگ می‌شود.

دقیقا. متاسفانه رابطه گردش مالی فیلم با مخاطب بیشتر، دو سر قطبی است که ازهم جدا نیستند. مخاطب بیشتر به معنای فروش بیشتر است و از نظر الیت مخالف خوان، فروش بیشتر یعنی گیشه و گیشه یعنی ناسزا.

اینکه یک فیلم در یک روز یک میلیارد و سیصد میلیون تومان بفروشد برای‌مان این شبهه را به وجود آورده بود که چقدر این ارقام رسمی و درست است؟

کاملا صحت دارد. سیستم سینماها مکانیزه شده و به‌راحتی می‌توانید به جدول فروش دست پیدا کنید. خود من جزء به‌جزء مبلغ فروش هر سالن را درهر لحظه در اختیار دارم. البته شواهد هم نشان داده که صندلی‌های سالن‌های نمایش‌دهنده «هزارپا» در اغلب موارد پر هستند.

دو برخورد با این ماجرا می‌توان داشت؛ اول اینکه این فیلم چقد رخوب می‌فروشد و نوع دیگر اینکه من با توجه به علاقه‌ای که به مباحث جامعه‌شناسانه و روانشناسی اجتماعی دارم، تصمیم گرفتم این فیلم را بسازم و به‌شدت جواب گرفتم. درواقع آن تصوری که از نیاز جامعه داشتم درست بوده و این فیلم الان اغنا‌کننده است.

بعد از دیدن این فیلم این سوال برایم به وجود آمد که شما چقدر راش گرفتید؟

در اولین نسخه فاین کات نهایی ١٨۵ دقیقه فیلم داشتیم البته با احتساب تیتراژ که این میزان فیلم قابلیت تبدیل‌شدن به دو فیلم را داشت بدون اینکه حتی لحظاتی از داستان افت پیدا کند. نسخه قبل از جشنواره فجر همان نسخه ١٨۵ دقیقه‌ای بود. ابتدا تصمیم داشتم ١٨۵ دقیقه فیلم را به دو فیلم مجزا تبدیل کنیم که داستان قسمت اول فیلم تمام نمی‌شود و ادامه داستان را در فیلم دوم می‌بینم.

چرا این تصمیم شکل اجرایی نگرفت؟

دلیل عمده‌ای که منصرف شدم وضعیت نابسامان اکران سینما است که نه‌تنها امکان برنامه‌ریزی در آن وجود ندارد، بلکه تقریبا همه عوامل بیرونی هم در اجرایی نشدنش شریک هستند. در همین نمایش فعلی هم متهم هستم که حقوق همه فیلم‌های دیگر را نقض کرده‌ام، در صورت داشتن دو فیلم پشت سرهم که دشمنی‌ها بیشتر می‌شد! ضمن اینکه اساسا در این مملکت اتفاقات در سینما به‌هیچ‌وجه قابل‌برنامه‌ریزی و پیش‌بینی نیست. اگر تماشاگر قسمت اول فیلم را با داستانی که تمام نمی‌شود می‌دید و قسمت دوم فیلم اکران نمی‌شد طبعا هر دو قسمت‌ها ناتمام می‌ماندند و شکل مطلوبی پیدا نمی‌کرد. به همین جهت ۶۵ دقیقه فیلم را کامل کنار گذاشتم که شامل بسیاری از شوخی‌ها و لحظات داستانی جذابی بود که بعضا از صحنه‌های فعلی هم خنده‌دارتر بودند.

اتفاقا عمده اشکالاتی که به کارگردانی فیلم گرفته‌ می‌شود به همین میزان از حذفیات فیلم برمی‌گردد. در نسخه فعلی فیلم انگار فیلم ضعف شخصیت‌پردازی دارد.

دقیقا همین‌طور است اما امیدوارم روزی نسخه کامل برای همه نمایش داده شود؛ آن‌وقت قضاوت‌ها رنگ و شکل دیگری به خود می‌گیرد. به آنهایی که به کارگردانی فیلم ایراد می‌گیرند حق می‌دهم. چراکه آنها نمی‌دانند که حتی ما در صحنه نهایی درگیری یک گروه از چهار گروه درگیر در تیراندازی و مواجهه را با همه مقدمه و موخره و داستانک‌هایش حذف کردیم برای اینکه به زمان مناسب برسیم. البته بهرام دهقانی تدوینگر قدیمی همراه من و فراز داوودی دستیار اولم هم درشکل گرفتن این نسخه خیلی به من کمک کرد.

چرا زمان نگارش حجم فیلمنامه را کاهش ندادید؟

برای اینکه از اواسط فیلمبرداری بر دوقسمتی شدن فیلم فکر می‌کردم؛ اما وقتی در آرامش به مسائل پیش رو فکر کردم متوجه شدم که به‌احتمال‌زیاد با چه مصیبتی روبه‌رو خواهم شد.

اینجا شما با دو انتقاد مواجه هستید؛ شوخی‌های سطحی و نوع کارگردانی ضعیف.

مظلوم دوجانبه هستم. (می‌خندد) البته که مهم نیست و دلیلی نمی‌بینم که توضیحی دهم. وظیفه من فیلم ساختن بود که آن را انجام دادم. ولی تابه‌حال تجربه ۶۵ دقیقه حذف را نداشتم. این میزان حذف کردن صحنه‌ها به‌طوری‌که باعث مغشوش شدن فیلم نشود و پایه‌های اصلی فیلم نریزد بدون اینکه بخواهم از خودم تعریف کنم خودش یک هنر است.

اداره ارزشیابی با چه صحنه‌هایی مشکل داشت؟

آنقدر در این فیلم صحنه حذف‌شده توسط خودم زیاد داشتم که برای اولین‌بار از هرسانسوری استقبال می‌کردم! اصلا ۶۵ دقیقه حذفیات نسخه اولیه فاین کات را هیچگاه شورای سانسور وزارت ارشاد ندید.

در تیتراژ پایانی فیلم از بعضی از همین صحنه‌های استفاده‌نشده در فیلم بهره بردید در نوع خودش جالب بود.

یک رفتار جمعی تماشاگران در سالن نمایش قبلا همیشه حالم را بد می‌کرد، اینکه بعد از پلان آخر فیلم در سینما غالبا بلافاصله چراغ‌های سالن روشن می‌شد و در طول تیتراژ آخر فیلم تماشاگران بدون دیدن این بخش فیلم خارج می‌شدند و سینمادارها هم از این فرصت استفاده کرده و تا نمایش سانس بعدی سالن را تمیز می‌کردند. همیشه دنبال این فرصت بودم که این قانون نانوشته را تغییر دهم و کاری کنم که مخاطب تا قران آخر پولی که داده استفاده کند که در این فیلم بالاخره محقق شد.

بازی مهران احمدی در این فیلم یکی از بهترین تجربه‌های بازیگری بود.

بازی مهران تازگی منحصربه‌فرد خودش را دارد بخشی از جنس بازی او به پیشنهاد‌های من مربوط می‌شود و بخش مهم‌تر به توانایی‌های خودش. ازآنجایی‌که مهران همشهری من (نیشابوری) است با مشورت و همفکری هم توانستیم به لهجه‌ای بین مشهدی، نیشابوری و تهرانی (نوعی صحبت کردن نیشابوری‌های تازه به پایتخت رسیده) برسیم که برای مخاطب شیرین باشد. خصوصیت مهم حرفه‌ای مهران این است که با نقش خیلی کلنجار می‌رود و نقش را از آن خودش می‌کند.

برخی بر این باورند که صحنه‌های هزارپا به فیلم «قفل انبار و دو بشکه باروت» فیلمساز انگلیسی «گای ریچی» شباهت‌هایی دارد…

اتفاقا «گای ریچی» را دوست دارم. اما به آن فیلم نگاهی نداشتم.

آقای داوودی بعضی از همکاران شما که این روزها فیلم‌های اجتماعی روی پرده‌ دارند از اینکه فیلم هزارپا سهم سالن‌های آنها را گرفته گلایه داشتند.

من اصلا از این موضوع دفاع نمی‌کنم. بعید نیست تبعیضاتی اتفاق افتاده باشد چون خودم هم در فیلم‌های دیگرم قربانی این نوع اکران بوده‌ام. فیلم زادبوم من قربانی همین شرایط شد. تمام مدارکش را مبنی بر تخلف به شورای صنفی اعلام کرده بودیم؛ اما این را هم بگویم ازآنجایی‌که در دوره‌هایی مسوول شورای صنفی نمایش بودم با این شرایط و راست و دروغ‌هایش کاملا آشنا هستم و با اطلاع به شما می‌گویم، بدون هیچ جهت‌گیری خاصی… قاعده‌ای در آیین‌نامه اکران فیلم در سینما هست که هر فیلمی کمتر از ٨ بلیت در هر سالن فروخته شود سالن‌دار حق دارد سانس مربوطه را تعطیل کند یا به فیلم دیگر اختصاص دهد و پول مخاطبان را پس دهد. خودم این ماجرا را واقعا پیگیری می‌کردم برخی دوستانی که به این وضعیت اعتراض داشتند فیلم‌های‌شان بعضا با دو بلیت یا چهار بلیت اکران می‌شد.

پس به این تبعیض‌ها اذعان دارید.

کشور ما مهد تبعیض‌هاست! نه اینکه در حال حاضر همه آقازاده‌ها زندگی‌شان را وقف مستضعفین کرده‌اند و ایثار می‌کنند و همه اهل حاکمیت و دولتمردان هم از ته دل تلاش می‌کنند تا گردی به دامن مردم فرودست جامعه ننشیند! البته که گاهی هم در این مدینه فاضله این تبعیض‌ها هم به وجود می‌آید.

بعضی معتقد بودند شما جانبازها را در این فیلم به تمسخر گرفتید…

در بخشی از صحبتم هم گفتم که تناقض‌های فرهنگ حاکم با واقعیت‌های جامعه، بعضا خودمان را هم تبدیل به سانسورچی کرده است. اکثر کسانی که به فیلم ایراد می‌گیرند غالبا فراموشکارند و حتی موقعیت فعلی خودشان را هم در جامعه از خاطر برده‌اند. ما در این قصه نزدیک به ٩ ماه روی فیلمنامه کارکردیم. حفظ حرمت‌ها در این فیلم برای من بسیار ارزش داشت چراکه کاملا بر این اعتقادم که ایثار همه مردم آن زمان واقعی‌تر بود. رزمنده‌ها اعتقادات‌شان و ایدئولوژی‌شان خالص بود و از این نظر فضای بسیار دلچسب‌تری در آن زمان حاکم بود. به همین دلیل من در این فیلم قضاوت نکردم اما در نان و عشق موتور ١٠٠٠ قضاوت کردم. در این فیلم از قضاوت پرهیز داشتم و فکت تاریخی ارایه ندادم. در زندگی شخصی‌ام همواره با کسانی شوخی کرده‌ام که دوست‌شان داشته‌ام؛ گو اینکه برای این صحنه‌های شوخی، ملاقات متعددی با جانبازان در مراکز اینچنینی داشتم و بسیاری از شوخی‌های موجود در فیلم را هم از خودشان کمک گرفتم. جالب است بدانید که گاه تصویرها و شوخی‌هایی از جانب آنها مطرح می‌شد که جرات نداشتم در فیلم بیاورم. باور کنید قدسی کردن زیاده از حد این عزیزان غالبا خودشان راهم آزار می‌دهد، جانبازان دوران جنگ ما بزرگ‌ترین افتخارات کشورمان هستند. آنها برای آرمان‌هایی جنگیدند که من برای تک‌تک‌شان حتی اگر بعضی آرمان خودم هم نباشد، احترام قائلم. کاملا معتقدم که نباید آنها را جدای از مردم فرض کنیم. چرا نباید با این عزیزان شوخی کرد؟ آنها هم انسان‌هایی شریف‌تر، اما شبیه همه مردم هستند که باید در جامعه‌ای زندگی کنند که متاسفانه مناسباتش روزبه‌روز بی‌اخلاق‌تر و تبعیض مندانه‌تر می‌شود.

منبع اعتماد

آنها هم انسان‌هايي شريف‌تر، اما شبيه همه مردم هستند كه بايد در جامعه‌اي زندگي كنند كه متاسفانه مناسباتش روزبه‌روز بي‌اخلاق‌تر و تبعيض مندانه‌تر مي‌شود.